باید تاریخ بخوانیم چون تاریخ تکرار می شود و ما نباید رودست بخوریم.
باید تاریخ بخوانیم تا به امروزمان ننازیم که از فردا بیخبریم.
باید تاریخ بخوانیم تا از گذشته و حال و احیانا آینده آگاه شویم و از روی چاه ضلالت و گمراهی به سلامتی عبور کنیم.
اما ... آن چیزی که توی کتاب های تاریخ دبستان و راهنمایی و دبیرستان و... به اسم آگاهی و درس عبرت به خوردمان دادند
معمولا یک مشت اسم پادشاه و سلسله و تاریخ هایی بود که نه دانستنشان کسی را از چاه رد میکرد و نه ندانستنشان آدم
را به چاه می انداخت .
حالا وضع فرق کرده . لااقل در کتابهای غیردرسی که اینطور است.ارقام و اسامی جایشان را به روایتهای مستند و جذاب و
پر آب و تاب داده اند . روایتهایی که گاهی با قلم شوخ و شنگ نویسنده اش ، تا اخرین سطر کتاب یقه ی خواننده را رها نمی کند.
بیخیال درس عبرت و آگاهی و گمراهی بشویم و تاریخ را به خاطر خودش بخوانیم....
ترس از بیسواد بودن یک ترس طبیعی است زیرا انسان همیشه می خواهد بهترین شکل و شمایل را از خود به جا بگذارد به همین خاطر ترسها و ضعف ها و ذلت ها برایش درد ناک است
بهترین شیوه مبارزه با این ترس دل به دریا زدن و بالا بردن آگاهی از طریق مطالعه است که خوشبختانه اینترنت منبع خوبی است
اما بهتر است غرور کاذب را به کناری گذاشت و بلد نبودن را طبیعی داست و می دانیم که در مورد کامپیوتر افراد درجه بندی دارند مسلم است که آنهایی که برنامه های نرم افزاری مهم را می نویسند کارشناسان حرفه ای هستند و سایرین به آنها نمی رسند مگر با بالا بردن آگاهی
فهم چگونگی کار با نرم افزارها بهترین شیوه برای توسعه اطلاعات است و هرچه بیشتر با نرم افزارها کار شود تسلط بیشتر می شود
مثلا اگر ما نتوانیم در ورد با همه انگشتان کار کنیم اشکالی ندارد همین که ان قدر تایپ کنیم که خود کار جای حروف را بدست آوریم کافی است لازم هم نیست که مثل تایپیست های حرفه ای تنها با نگاه به مونیتور تایپ کنیم بلکه ابتدا با نگاه به صفجه کلید تایپ می کنیم کم کم با نگاه کردن به مونیتور نیز می توانیم تایپ کنیم
یعنی نگاه را به صفحه کلید و به مونیتور با هم در این صورت کم کم اینقدر جرفه ای می شویم که با نگاه به مونیتور نیز می توانیم اقدام به تایپ کنیم
تایپ حرفه ای تنها با زیاد تایپ کردن بدست می آید و راه دیگری ندارد
پی نوشت: امام خامنه ای: سقف معرفت خود را سایت ها و روزنامه ها قرار ندهید.
آموزش و خدمت لازم و ملزوم یکدیگرند
انسانی که بدون آگاهی غزل خداحافظی را بخواند پایش در بند است، در بند تعلقات و آرزوها و شهوات و خواستههای نامعقول رنگارنگ نفسانی که همانند زنجیر دست و پای انسان را میبندد و برای باز کردن این زنجیر آهنین و رهایی باید در جهت شناخت هر چه بیشتر خود و رسیدن به آگاهی تلاش بسیار انجام دهد...
دنباله در ادامه مطلب