یکی از بازیچه های علیرضا و دوستاش سلاح مخوفی بود که معمولا" در زراد خونه های فوق سرّی ارتش بچّه پرروها ساخته میشد بنام تیرکمون که البته با اون تیر و کمونی که شما معمولا" می بینین که تو فیلم آرتیست هایی که در نقش مثلا" رابین هود و جرانیمو رئیس قبیله کومانچی سرخپوست ها در فیلم های غرب وحشی بازی می کنن یه کمی فرق می کنه تیرش بجای یه شاخه بلند و باریک که تهش پر عقاب کار گذاشته باشن و نوکش یه پیکان تیز فولادی باشه یه قلوه سنگ کوچولوئه و کمونش هم بجای یه چوب منحنی یه دوشاخه است که معمولا" از درخت خونه یکی از فامیلها یا همسایه ها دزدیده میشه د آخه اگه از درخت خونه خودشون ببرّن که کتک مفصلی نوش جان می کنن و زهش هم بجای یه رشته باریک ریسمون ساخته شده از روده حیوانات شکار شده معمولا از رشته های بریده شده از تیوپ لاستیک های مستعملی ساخته میشد که از در دکون اوسّا حبیب پنچرگیر به لطائف الحیل البته با طرح نقشه های شیطانی و بالاتر از خطری (یاد سریال بالاتر از خطر بخیر یادم باشه قصه علیرضا در بالاتر از خطر رو هم براتون در آینده بگم) به سرقت می رفت البته اگه به خود اوسّا حبیب هم می گفتن بهشون می داد ولی اونوقت کیف کردن بخاطر انجام این عملیات متهورانه سرقت تیوپ پاره چی میشد؟ القصّه این وسط به یه تیکه چرم هم برای ساخت کفچه (محل قرار دادن سنگ) نیاز بود که اون هم صد البته با استفاده از قوّه ابتکار معمولا" از یه کیف یا چمدون یا کفش کهنه کنده میشد حالا فقط تنها چیزی که از وسائل مورد نیاز ساخت این سلاح مخفی باقی مونده کمی ریسمون برای وصل کردن این قطعات بهمدیگه اس که خوب معمولا میشد از بند کفش های کهنه یا نخ تسبیح های پیرزن های فامیل که می خواستن باهاش تسبیح نخ کنن و چرت بعد از غذا باعث میشد که این مطاع گرانبها ازشون بسرقت بره استفاده کرد علیرضا وقتی که تموم وسایلش جور میشد یه بعد از ظهر که مادرش می خوابید اون هم خودشو میزد به خواب و آقا همچین که خروپف مادر به هوا می رفت یواشکی از جاش بلند میشد و پاورچین می رفت تو زیر پله ایی و با دقّتی که یه جراح مغز و اعصاب کارش رو انجام میده مراحل ساخت تیر و کمون رو انجام میداد با مهارتی که علیرضا داشت ساخت هر تیر و کمونی حدود دو ساعت طول می کشید و چون معمولا" مدّت خواب بعد از ظهر مادرش بیشتر از نیم ساعت نبود لاجرم این عملیات فوق سرّی یه چهار پنج روزی زمان میبرد بین خودمون باشه این علیرضائه میگه آخه اگه مادرم می فهمید که بازم دارم تیر کمون درست می کنم این دفعه دیگه با انبر داغم میکرد اوندفعه هم اگه میونجی گری خانم جان مادر بزرگ علیرضا نبود حتما" شهیدش می کرد آخه چند دفعه باید واسه شکستن شیشه همسایه ها بدست این سلاح مخوف که تو دست علیرضا از مسلسل ماکزیم رضا خان هم خطرناکتر بود ازشون عذر منظور بخواد و خجالت بکشه؟ آقا اصلا" این صنعت ساخت تیرکمون واسه علیرضا که فقط اسباب مردم آزاری و تفریح نبود باهاش پز میداد د آخه تیر کمون های علیرضا که از این الکی پلکی ها نبودن همشون آخرین مدل و با بهترین فن آوری تولید شده بودن یه روز علیرضا و دوستاش با همدیگه مسابقه نشونه زنی گذاشتن یه قوطی حلبی گذاشته بودن و بهش تیر می زدن انصافا" تیر اندازی علیرضا از همشون بهتر بود البته تکنولوژی پیشرفته اسلحه اش هم در این موفقیّت تاثیر داشت بالاخره حوصله بچّه ها سر رفت و گشنه اشون شد و رفتن خونه هاشون دمدمای غروب بود که یه یاکریم خوشگل اومد نشست سر دیوار خونه اشون و علیرضا یهویی خر شد با تیر کمون یاکریمه رو زد طفلک دور خودش چرخید و جلوی علیرضا خورد زمین انگاری هفت سال بود که مرده بود علیرضا تا اون موقع به هیچ حیوونی یه همچین صدمه ایی نزده بود گرفت یا کریمه رو تو بغلش و نازش کرد ولی یاکریم مرده بود صداش زد ولی یاکریم مرده بود بهش التماس کرد که بلند شه ولی یاکریم مرده بود بوسش کرد و گریه کرد ولی یاکریم مرده بود گریه نکن علیرضا از اون موقع تا حالا خیلی سال گذشته حتما" خدا تو رو بخشیده یاکریمه هم تو رو بخشیده نخیر مثل اینکه این علیرضائه ول کن نیس علیرضا دیگه تیر کمون درست نکرد./.
مرسی که سریال منو تحمل کردین
این دیگه آخرشه
...
علوم هشتم پر از مطالب مهمه که نمیشه ازشون فاکتور گرفت
واسه همین مطالبی که بچه ها باید یادبگیرن و به خاطر بسپرن واقعا زیاده
اونم واسه بچه های من که همینطوری حال درس خوندن ندارن
چه برسه بخوان به نکته ها دقیق شن
مدام گله میکردن که چطوری این همه مطلب رو بخونیم آخه؟
چطور حفظشون کنیم؟
چطور یادبگیریم؟چطور جواب بدیم؟
خلاصه داشتن با این حرفا و موج منفی عقب گرد میکردن
...
ازشون خواستم روی برگه، سوالایی رو که هفته بعد میخوام بپرسمو بنویسن
مهمترین مطالب رو گفتم نوشتن و خواستم فقط همونا رو بخونن
حواسم بود که تعداد سوالا زیاد نشه مبادا شوکه بشن
کنار این سوالا که بین بچه ها مشترکه،برای هر کدومشون
سوال کارت مخصوص تعیین کردم که آخر برگه به سوالا اضافه ش کنن
...
بهشون وعده دادم برای سوال کارتشون نمره جدا میدم
اینطوری بچه ها وقتی میبینن برای یکی دو تا سوالِ کارت میتونن
نمره 20 رو بگیرن پرانگیزه میشن
از اول سال برای هر کار مثبتی که توو کلاس کردن ازم مثبت گرفتن و برای هر کار منفی هم یه منفی.
طبق قراری که باهاشون گذاشتم هر منفی یعنی یه نمره از مستمرشون کم میشه
و هر مثبت یه نمره به مستمرشون اضافه میشه
قبلا این کار براشون زیاد اهمیت نداشت
حالا وقتی کارتشونو کامل جواب میدن
یا انظباط رو توو کلاس رعایت میکنن
یا برگه سوالاشونو نمره بالا میگیرن
ازشون میخوام تشویق رو خودشون انتخاب کنن
مثلا یه عده شون میخوان نمره منفیشونو حذف کنم
یه عده میخوان فرصت بدم جلسه بعد بیان کم کاریاشونو که اوایل سال داشتن جبران کنن
یه عده علامت مثبت میخوان
خلاصه انعطاف نشون میدم که فراری نشن
...
بهشون گفتم برای جبران نمره های کم که از اول سال گرفتن
تا قبل از شروع امتحانا وقت دارن
هر جای کتاب رو،هر مقداری که دلشون میخواد رو بخونن و برن دخترای کلاس ازشون بپرسن
چون فقط به دخترا اعتماد دارم که مو رو از ماست بیرون میکشن
حالا پسرایی که علوم براشون پشیزی ارزش نداشت
برای خوندن و جبران کردن گذشته
از دخترا وقت قبلی میگیرن که ازشون درس پرسیده بشه
دخترا هم چه ذوقی میکنن که انقدر مهم شدن
...
بدون اغراق میگم بعد از اجرای این کارا که یک ماه طول کشید
همه 14 تا دانش آموز کلاس هشتم من نمره ی کمتر از 18 توو علوم ندارن
منفیا به مثبت تبدیل شده
نمره های تک جاشونو به نمرات بالا دادن
مهمتراز اینا،روابط بین من و بچه هاست که عالی شده
و از بودن کنار هم لذت میبریم و آرامش داریم
...
برای نوبت دوم حتما از روش هایی که لطف کردین و
پیشنهاد دادین استفاده میکنم