همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

چرا شعور مردم را نادیده می‌گیرید؟

چرا شعور مردم را نادیده می‌گیرید؟

محمدکاظم انبارلویی

سید محمد خاتمی در جمع نمایندگان چند تشکل دانشجویی گفته است " این ما هستیم که مدافع نظام هستیم اصلاح طلبان با براندازی و براندازان مخالفند"(۱). جناب آقای خاتمی از کدام نظام سخن می گویند و مدافع کدام نظام هستند؟ مگر می شود چشم را بر وقایع تلخ ۸ ماهه پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم بست؟ چه کسانی بودند که با رمز "تقلب" به خیابانها آمدند و اقتدار ملی و امنیت نظام را به چالش کشاندند. چه کسانی شعار می دادند؛ - انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است

جناب آقای خاتمی آن روز کجا بود که فریاد بزند " ما مدافع نظام هستیم این شعار را ندهید" .
 
آن روز که عده ای تبهکار سیاسی دست در دست منافقین شعار " مرگ بر اصل ولایت فقیه" ، مرگ بر جمهوری اسلامی " استقلال آزادی جمهوری ایرانی" و ... سر می دادند، جناب سید محمد خاتمی کجا بودند خطاب به آنها بگویند
 
" اصلاح طلبان بر انداز نیستند و با براندازان مخالفند" راستی ما در انتخابات سال ۸۸ با چه جماعتی روبه رو بودیم. آنها از اول بساط انتخابات را به هم زدند و سخن از یک " جنبش" به میان آوردند. آنها به فرمان سرویس های امنیتی انگلیس و آمریکا و رژیم صهیونیستی در تدارک یک انقلاب رنگی بودند و رنگ سبز را هم انتخاب کرده بودند.
 
بخش دانشجویی این جنبش با "موسسه هوفر " ارتباط داشت و توسط آنها تدارک و تغذیه مالی در داخل و خارج می شد.
 
این جماعت از طریق کیان تاجبخش با بنیاد سوروس وصل بودند. این جماعت در سفرجان کین عضو سرویس اطلاعات خارجی انگلیس ام آی ۶ به تهران که از نظریه پردازان کودتای مخملی در سال ۷۸ بود، بسته بودند.
 
دستگیری شمار زیادی از منافقین ، مارکسیستها ، سلطنت طلبها و بهائیان در جریان آشوبهای ۸ماهه پس از انتخابات سال ۸۸ آن هم در صحنه درگیری با مردم مثل روز نشان می داد که آنها نظام را هدف قرار دادند و دنبال براندازی هستند. چرا آقای خاتمی آن روزها فریاد برنیاورد که ما با اینها نیستیم؟
 
چرا جلوی شرارت آنها را نگرفت؟
 
مجمع روحانیون مبارز روز ۳۰ خرداد سال ۸۸ روز اعلام قیام مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی و امام خمینی (ره) اعلام برگزاری راهپیمایی به عنوان اعتراض به نتایج انتخابات کرد آن هم یک روز پس از خطبه های نماز جمعه مقام معظم رهبری ! آیا کسی که دغدغه حفظ نظام دارد چنان خبط عظیمی را مرتکب می شود. خدا رحم کرد برخی اغیار در مجمع روحانیون اعلامیه را پس گرفتند اما راهپیمایی برگزار شد و فجایعی رخ داد که زبان از ذکر آن قاصر است!
 
۸ماه شرارت و محاربه با نظام و مردم دهها شهید و میلیاردها تومان خسارت بر روی دست کشور گذاشت، چه کسی پاسخگوی آن خونهای پاک به ناحق ریخته و این خسارت عظیم است. آیا انصاف است پس از گذشت ۵ سال از آن وقایع بیایند بگویند
 
«کی بود کی بود من نبودم».
 
جناب آقای خاتمی شما نان و نمک این مردم را خوردید به این انقلاب مدیون هستید. ۸ سال مردم به شما اعتماد کردند و شما را رئیس جمهور خود دانستند، آیا درست بود که شما در ایام خوف و خطر که منافقان جدید و قدیم دست در دست هم کمر به هدم انقلاب بسته بودند و به فرمان آمریکا و اسرائیل شرارت می کردند سکوت کردید و به یاری انقلاب نیامدید؟
 
آیا درست است پس از گذشت ۵ سال بیایند بگویند " ما پایبند قانون اساسی هستیم و همه در چارچوب قانون اساسی حرکت می کنیم» (۲) مگر اصل مقدس ولایت فقیه جزء اصول قانون اساسی نیست. مگر جایگاه شورای نگهبان به عنوان یک نهاد فیصله بخش در قانون اساسی مشخص نشده است ؟ این نظام و کشور و قانون اساسی که آقای خاتمی پس از ۵ سال به آن اعلام پایبندی می کند کدام نظام است که در آشوبهای سال ۸۸ با شعارهای " جنبش سبز" توسط طیفی از مخالفان انقلاب اسلامی از گوگوش تا سروش گرفته تا تاجزاده و تاجبخش و از آنجا تا مجمع روحانیون مبارز و حزب مشارکت و سازمان مجاهدین و ... مورد تاخت و تاز آماج اهانت بارترین شعارها قرار می گرفت؟
 
آیا این نظام همان نظامی نیست که مقدس ترین انسان معاصر یعنی امام خمینی (ره) آن را بنیان نهاده است. پس چرا در ۱۶ آذر ۸۸ در دانشگاه تهران تمثال مبارک او را طرفداران جنبش سبز به آتش کشیدند و شما ساکت بودید؟!
 
آیا این نظام همان نظامی نیست که زلزله در منطقه و جهان پدید آورده و پشت آمریکا و رژیم صهیونیستی را به خاک مالیده است، اما جنبش سبز در روز قدس ۸۸ شعار " نه غزه نه لبنان" سر داد.
 
چرا حافظه تاریخی ملت را انکار می کنید؟ چرا شعور مردم را نادیده می گیرید؟ قیام تاریخی۹دی فیصله بخش شرارت های سیاسی و نظامی علیه ملت بود. مردم در ۹ دی پاسخ روشن و قاطع خود را به کسانی که قصد براندازی نظام را داشتند و به عنوان (اهل بغی) به محاربه با انقلاب آمده بودند، دادند. مردم در ۹ دی ۸۸ پاسخ ۸ ماه جنایت علیه انقلاب و خیانت به رای ملت و اعلام جنگ با جمهوریت نظام و اسلامیت نظام را دادند.
 
انصاف و صداقت حکم می کند اگر خود را طرفدار نظام می دانید و مخالف براندازی هستید صف خود را از معارضان و مخالفان نظام که در رادیو بی بی سی و رادیو آمریکا خیمه زدند جدا کنید و رسما تبری خود را از آنان اعلام کنید.
 
اعلام تولی به نظام یک گام به جلوست اما کافی نیست. باید دقیقا بگویید این چه نظامی است و نسبت آن با خدا و امام (ره) و قانون اساسی جمهوری اسلامی و اصل مقدس ولایت فقیه و شخص ولی فقیه چیست؟
 
پی نوشت ها:

۱- روزنامه آرمان ۲۹ خرداد ۹۳
۲- همان

سوالات کتاب تفکر سیاسی، نویسنده:گلن تیندر

اگر بیگانگی انسانها در میان نبود تفکر سیاسی تحقق نمیافت. اساسی ترین پرسش در باره بیگانگی به ریشه اصلی آن بر می گردد.

بیگانگی و یگانگی

  1. آیا انسانها ذاتا از هم بیگانه اند؟
  2. اگر انسانها ماهیتا از هم بیگانه نیستند تفرقه و تعارض میان آنها چگونه قابل توضیح است؟
  3. با کدام قابلیت انسانی می توان انسانها را یگانه کرد؟
  4. به هر حال آیا انسانها برای غلبه بر تعارض و تفرقه خویش به خداوند نیازمندند؟
  5. آیا ممکن است همه مردم در جامعه واحد جهانی متحد شوند؟
  6. آیا بدون اضمحلال طبقات می توان به یگانگی حقیقی رسید؟

نابرابری و برابری:

نابرابری خود نوعی بیگانگی است که به طرزی خاص عام و نیرمند است. انسانها عملا در همه زمانها و مکانها به واسطه نابرابری از لحاظ شان و قدرت و ثروت از هم متمایز هستند.

  1. آیا انسانها ذاتا برابرند؟
  2. اگر برخی انسانها ذاتا از دیگران برترند چه کسی و با چه نشانه هایی می تواند آنان را بشناسد؟
  3. اگر انسانها ذاتا برابرند آیا تمام نابرابریهای متداول از قبیل ثروت و منزلت اجتماعی ناعادلانه است؟
  4. آیا با امحای نابرابریهای متداول بیگانگی لزوما از میان خواهد رفت؟

قدرت:

از آنجا که انسانها بیگانه اند برای تحقق نظم قدرت ضروری به نظر می رسد و چون انسانها نابرابرند قدرت به عنوان طریقتی که در آن فضایل اقلیت می تواند به نفع همگان باشد توجیه پذیر می نماید. همچنین بسیاری از کشمکش های سیاسی برای جداسازی انسانها و یا یگانه کردن آنها و ... مستلزم قدرت است.

برخی از دشوارترین پرسشها درباره قدرت منبعث از تشکیک اخلاقی آن است شاید قدرت اساسا بد باشد.

  1. آیا میان انسانها نظمی دیگر، سوای آنچه با قدرت خلق و ابقا می شود می تواند وجود داشته باشد؟
  2. آیا تصرف قدرت و استفاده از آن خوب است؟
  3. چرا باید اطاعت کنیم؟
  4. قدرت را به چه کسی باید تفویض کرد؟
  5. اگر هیچ کس شایسته تصاحب قدرت نیست انسان چگونه خواهد توانست با عزت و احترام زندگی کند؟

محدودیت های قدرت:

چون قدرت از لحاظ اخلاقی غیر قابل اطمینان است تعیین حدود مناسب آن یکی از مسائل اساسی مدنیت است.

  1. آیا عمل دولتها با استفاده از شر برای تحقق خیر موجه است؟
  2. حوزه قدرت سیاسی را چه چیز تعیین می کند: ملاحظات عملی آنی یا محدودیتهای از پیش مستقر؟
  3. آیا باید در جامعه فقط یک مرکز اساسی قدرت وجود داشته باشد؟
  4. آیا کسانی که تحت حکومت مبتنی بر قانون زندگی می کنند ضرورتا آزادند؟
  5. آیا اصلا دولتها می توانند به صورت خادمانی برای رسیدن به شناخت کامل درآیند؟

غایات قدرت:

باید در عین استفاده از قدرت آن را نیز مهار کرد از این رو تفکر سیاسی به ژرفکاوی درباره غایات قدرت می پردازد.

  1. آیا همه قدرتها صرفا در خدمت منافع اقویا هستند؟
  2. آیا باید بخش عمده امکانات تولید و توزیع در تصاحب دولت باشد؟
  3. آیا دولتها باید مسئولیت شکل دادن به اعتقادات افراد را بر عهده بگیرند؟
  4. آیا دولتها باید شکل دادن به خصال اخلاقی افراد را بر عهده بگیرند؟
  5. آیا دولتها باید بکوشند جوامعی بنا کنند که در آنها تمام غایات و آمال تحقق یابند؟

سرشت و معنای تاریخ:

  1. چه عاملی مسیر تاریخ را معین می کند؟
  2. آیا تاریخ به اقتضای سرشتش به سوی نوعی زندگی دنیوی بهتر برای انسانها پیش می رود؟
  3. آیا اصول اساسی واقعیت و حقیقت در جریان تاریخ دگرگون می شود؟
  4. آیا می توان از چنگ قانون گریخت؟

 

آیت الله موسوی بجنوردی: بهاییت حقوق شهروندی ندارند

بهاییت آئین (تشکیلات) مجعولی است. که در طول مدت بیش از صد سالی که از تاسیس اش گذشته شاید نهایتا بالغ بر 5 میلیون نفر عضو دارد.

این آیین آنچنان تشکیلات سفت و سختی دارد که در این دوره ی زمانی حتی یک فیلسوف یا تئوریسین و متفکر هم بیرون نداده. 

اما خود بهاییان درباره ی دین شان طور دیگری می اندیشند، آنها دین خود را الاهی و آسمانی می دانند و کتاب شان را در ردیف سایر کتب وحیانی، مقدس می شمارند. آنها گمان می کنند که در این دوره ی تاریخی آموزه های دینی شان از سوی خدا برای نجات و سعادت بشر فرو فرستاده شده و خود را در مسیر الاهی و بر سبیل تعبد و بندگی خداوند می دانند.

صرف نظر از ریشه های سیاسی این تشکیلات، به لحاظ بسیاری از آموزه ها شاید بتوان این مسلک را از مسیحیت (که قائل به تثلیث هستند) و یهودیت که به گواهی قرآن شدید ترین دشمنی ها را با اسلام داشته و دارند، نزدیک تر به توحید و صلح دانست (آنها خود را موظف به پرستش خدایی یگانه می دانند که اوصافی شبیه خدای اسلام دارد) گویا بهاء الله که در بطن فرهنگ اسلامی پرورش یافته بود، دینی را برساخته که شبیه و کپی برداری شده از اسلام باشد. البته بهاء الله حذف و اضافاتی بر اسلام وارد می کند که نهایتا چهره ای دیگر گون نسبت به اسلام می سازد.

صد البته نه تنها بهاییت یک دین نیست بلکه به طریق اولی نمی تواند در جمله ی اهل کتاب و ادیان ابراهیمی شمرده شود. اما از این لحاظ آئین زرتشتی هم شباهت هایی با بهاییت دارد. چه که نه ابراهیمی است و حتی ابهاماتی دز آسمانی بودن و وحیانی بودن کتب مقدشان نیز وجود دارد.

اما برخورد هایی که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با این تشکیلات داشته و دارد، آنچنان نام آنان را در اقطار جهان بر سر زبان ها انداخته که گویا آنان مظلومانه و حسین وار ذیل حکومتی ظالمانه و یزد گون زیست می کنند. در حالی که می شد و می شود به گونه ای با آنان برخورد کرد که ظرف کمتر از یک دهه به زباله دانی تاریخ سپرده شوند و برای همیشه فراموش شوند همانطور که بسیاری از ادیان مجعول که در طول این 14 قرن در تاریخ دفن شده اند به گونه ای که شاید امروز به زحمت بتوان نامی از آنان در تاریخ پیدا کرد.

برخورد های خشن و سخت گیرانه با بهاییت بیشتر از آنکه بهاییت را در جهان به عنوان دینی مظلوم جلوه دهد، چهره ی اسلام را مخدوش کرده به گونه ای که همچون پیراهن عثمان بر سر نیزه ها فریاد ظالم بودن اسلام را سر می دهند.

باید حضرات اعلام و مراجع عظام با خود بیندیشند آیا این مظلوم نمایی بهاییت که به رونق بازار شان منجر شده به نفع اسلام است؟ آیا اینکه بر اثر برخورد های سخت گیرانه با بهاییان، اسلام دینی مظلوم کش و ستیزه گر شناخته شود به سود اسلام است؟

آیا برای محو بهاییت و ویران کردن ساختار تشکیلات شان راهی بهتر که با وجدان و عقلانیت و اخلاق بشر امروز همخوانی بیشتری داشته باشد وجود نداشت و ندارد؟

در ادامه ی داستان نا تمامی که چندی است با موجی جدید آغاز گشته آیت الله موسوی بجنوردی فرمودند: "هیچوقت ما نمی‌گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلا حقوق شهروندی ندارد. "

که بیش از پیش شیوه ی برخورد با تشکیلات بهاییت را مستلزم تجدید نظر می گرداند.

بگذریم از اینکه حضراتی چون آیت الله وحید طی سخنرانی ای در مسجد اعظم قم در درس خارجشان فرمودند: "، بساط تبلیغ مسیحیت باید از این مملکت برچیده شود والا آبرو برای... نخواهم گذاشت"

و آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی در سخترانی ایام محرم امسال به شدت از اینکه یهودیان و سنیان آزادند که در ایران ملک بخرند انتقاد کردند.

که با توجه به مجموعه ی این اظهارات می توان دریافت حضرات آیات در واکنش به ترویج سایر ادیان و گرایش جوانان به آنها ابزاری غیر از برخورد سلبی و ضربتی و سخت افزاری از خود نشان نمی دهند.

صرف نظر از منشور حقوق بشر سازمان ملل که ایران عضوی از آن است و قانون اساسی که پشتوانه ای شرعی-مردمی دارد، که اقتضای مدارا و صلح و حقوق شهروندی برای دگراندیشان دارد.

اینگونه برخورد ها در مقام عمل اثر عکس خواهد داد و نقض غرض خواهد شد.

و در مقام نظر نیز با روح تعالیم اسلام که بر مدار مدارا و صلح و سلم است نیز آشکارا بر سر ضد است. و نا خود آگاه ادعای مخافین اسلام که اسلام را دینی ستیزه گر و تمامیت خواه جلوه می دهند را تائید می کند.

بار دیگر لازم می بینم این اصل اساسی اسلام که امیر المومنین در نامه به امام حسن علیهما السلام فرمودند را یاد آور شوم که: "هر چه بر خود می پسندی بر دیگران هم بپسند" و اگر مایلیم دستمان در تبلیغ اسلام در قلب اروپا و امریکا و کانادا و روسیه و کوبا و چین و کره شمالی باز باشد و برای خودمان مسجد و موسسه تبلیغی و ... بسازیم می بایست این حق را به سایر ادیان نیز بدهیم که: گرفتم ز تو ناتوان تر کسی/ توانا تر از تو هم آخر بسی.

از عدل و انصاف هم گه بگذریم از وظایف الاهی و شرعی مان در قبال اهالی سایر ادیان و دگر اندیشان هم بگذریم از قوانین جهانی و قانون اساسی کشور مان هم می گذریم از نقض غرض و اشتباه بودن و اثر عکس دادن اقداماتمان علیه دگر اندیشان هم می گذریم فقط و تنها فقط یک چیز می ماند:

قدرت!!

امروز به پشتوانه ی آنکه قدرت در کف ما روحانیان است شاید بتوانیم خیلی کار ها را در حق خیلی ها که در کشورمان قدرتی در دست ندارند انجام بدهیم. اما مگر غیر از اینست که فردا و فردا ها ممکن است قدرت در دست کسان دیگر بیفتد و دشمن خارجی مان نیز نفوذ و استیلایش بر ارکان جهان بیشتر است، لا اقل باید قدری آهسته تر برانیم و به فکر توانا تر از خودمان هم باشیم و آنروز دیگر نه بحث و درس و نه کار فرهنگی و ... به مددمان نمی رسد و همین بچه شیعه ها باید سینه سپر کنند و لشگر لشگر بروند و نفر نفر برگردند. اگر حفظ دماء شیعیان علی ابن ابی طالب و محبین اهل بیت برایمان مهم نیست لا اقل قدرت امروزینی که در کف داریم برایمان مهم باشد و باید بدانیم بدون اینکه با دوستان مروت پیشه سازیم و با دشمنان مدارا کنیم راهی دیگر نداریم و گر نه اسب قدرت آنقدر چموش هست که جستی بزند و همه مان را از سریر قدرت بزیر افکند.

من الان دارم توی این پست ازدوستانم معذرت خواهی میکنم

من الان دارم توی این پست ازدوستانم معذرت خواهی میکنم چون به کامنت ها جواب نداده ام.من این کار را قبل تر یعنی اوایل که وبلاگ ساخته بودم زیاد تر انجام میدادم.چون آن موقع وبلاگم برایم خیلی مهم بود. و یک عالمه نظر برای خودم جمع میکردم و بعد جواب نمیدادم و معذرت میخواستم. الان هم عذر میخواهم نه برای اینکه وبلاگ و تعداد کامنت ها برایم مهم باشد برای اینکه دوستای وبلاگیم خیلی مهم هستند. میدانید من خسته هستم. چون اندیشه سیاسی ندارم. من اصلن هیچ چیز از سیاست سرم نمیشود. ولی مجبور هستم یک اندیشه سیاسی از خودم در بیاورم چون گوگل هم نتوانسته یک اندیشه سیاسی از خودش در بیاورد تا من را نجات دهد.شما میتوانید من را نجات دهید؟.که یکی دو نمره از حقوق اساسی برای خود در بیاورم؟. چون حقوق اساسی یک درس سختی است. و استاد حقوق اساسی هم بالاترین نمره را 16 فرض کرده است.