فصله پاییزه هی
برگا میریزه هی
سرده هوا خیلی دل انگیزه
سزده هوا خیلی دل انگیزه
تو آسمونا هی
صدای غازا هی
خبر میدن از سوز و سرماااا
خبر میدن از سوز و سرماااا
روی درختا هی
پر از کلاغه هی
به جای بلبل لونه ی زاغه
به جای بلبل لونه ی زاغه
اینجا و اونجا هر جا بانگ کلاغه
اینجا و اونجا هر جا بانگ کلاغه
دوست ندارم دیر بشود. هیچ چیز را دوست ندارم دیر بشود. همه چیز را دوست دارم سر وقت باشد و حتی برای محکم کاری، کمی هم زودتر از موعد، اما دیرتر نه. ولی خب، اکثر چیزها دست من نیست و هی دیر می شود و باعث می شود آنقدر حرصم بگیرد و افسرده بشوم که آن چیزهایی هم که دست خودم است رها کنم تا دیر بشوند. و الان من وسط یک عالمه چیز هستم که دیر شده اند و این چیزی است که آدم را پیر می کند آن هم در نقطه ای از جوانی که آدم باید خوش خوشانش باشد و با کوهی از انگیزه مثل اسب بدود به دنبال تمام خوشی ها و موفقیت های عالم، حتی آن خوشی هایی که مثل ذره در اقصی نقاط عالم پراکنده اند.
انگیزه اما، از عطر هم فرّارتر است و آدم هایی که انگیزه هایشان هی نمی پرد و تمام مدت همراهشان است، به نظرم پوست کلفتی دارند یا یک انگیزه دانی که چند لایه است و خفن. انگیزه دانی که سوراخ باشد، شرایط بدی پیش می آید. اساساً هیچ توقعی را نمی شود برآورده کرد. نه توقعاتی که دیگران از شما دارند و نه توقعاتی که خودت از خودت داری. اصولاً انگیزه خوب است، اما «انگیزه دان» مهمتر است. انگیزه دانی که نشتی داشته باشد، همیشه تو هستی و یک عالمه انرژی که شب ذخیره کرده ای و صبح، به محض بیدار شدن، انگار دود شده و رفته هوا.
می آیی بشوی انگیزه دان من؟
سلام...
اوضاع رژیم خوبه ! :)
کم میخورم ، از هله هوله خوردن فرار میکنم ، کالری شماری نمیکنم ولی احساس میکنم کمتر از کالری مورد نیازم دارم میخورم که دلیل اصلیش اینه که این شبا به ندرت وقت ورزش کردن پیدا میکنم....
اینکه ورزش نمیکنم دلیلش شلوغ بودن سرم نیست ... یکمی حالت استرسی و عصبی دارم این روزها که باعث میشه تمایلی به ورزش کردن نداشته باشم....
مختصر کنم توضیح و تفصیل این روزها رو ::: همه چیز تقریبا رو به راهه !!
اولین وبلاگ رژیمی ای که باهاش آشنا شدم (حدود 3 سال پیش) ، وبلاگ دوست عزیزم مهسا بود www.lagharsho.blogfa.com
این روزها که آدرس وبلاگ خیلی از بچه هارو گم کردم و به دلیل عوض شدن آدرس خودم هم کسی از اینجا خبر نداره ، سر میزنم به اونجا و یه تنه انگیزه ی چندین تا وبلاگ رژیمی رو واسه من ایجاد میکنه....
لب مطلب اینکه ، یه سری بزنید ، ضرر نمیکنید. از پشت اول شروع کنید به خوندن و انگیزه بگیرید....
شب همگی خوش !
بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش روز اول
مدرسه: ………….:
کارآموز : ………………
استاد : ………
روز …. مورخه ..... با یک دنیا امید و آرزو و سرشار از هیجانی نگفته همراه با احساسی جدید از جنس معلمی جهت رفتن به مدرسه آماده شدم. در ساعت .... پس از صرف صبحانه همراه یکی از دوستان به راه افتادیم تا به مدرسه رسیدیم.
چون برای اولین بار بود که به مدرسه ........... واقع در ...........می رفتیم. با کمی تاخیر به مدرسه رسیدیم که آن هم داستان خودش را دارد در اینجا بیان نمی کنم.
ورود به مدرسه
با ورود به مدرسه و دیدن هیاهوی بچه ها و تماشای شور وحال بچه ها، انرژی و انگیزه ای دو چندان به من داده شد. بچه ها که در حیاط مدرسه که به صف ایستاده بودند با دیدن ما توجهاشان جلب شد و از همان ابتدا نشان دادند که برایشان حضور ما در مدرسه جالب می باشد.
به صف شدن دانش آموزان و شعارهایی با نگاهی ایدئولوژیک ، هیجانی خاص به محیط مدرسه می داد.
بعد از صحبت های مدیر و مراسم معمول ، معاون آموزشگاه از ما خواست که اسما هایمان را در دفتر حضور و غیاب بنویسیم و امضا کنیم و بعد هر کدام را به اختیار خودمان یک کلاس را انتخاب کنیم. .دانش آموزان به سمت کلاس های خود رفته و ما هم به اتفاق همکاران به طرف کلاس رفتیم. زنگ اول کلاس چهارم و معلم ای کلاس آقای .... بود.
ورود به کلاس
ورود به کلاس و شروع روز اول :که همان ورود به دنیای زیبا بود و تداعی خاطرات گذشته و نشستن پشت نیمکت هایی که الان خیلی برای من کوچک شده است البته در ظاهر کوچک بود!اما همین جا است که امکان پرورش انسان و تعالی او به سمت کمال میسر می گردد....
زنگ اول زنگ ریاضی بود، برپا!
با صدای برپای نماینده کلاس و سلامی هماهنگ و ادای احترام به معلم و کاروز تازه وارد، یک نوع ارتباط دوستانه با معلم خود و اخترامی که به بنده گذاشتند ، شور و شوقم دوبرابر شد. همه ی این صحنه ها خاطره انگیز و جذاب بود ، بعد از معرفی من به کلاس توسط معلم ، آقای .... از من خواستند تا خود را بیشتر معرفی کنم که این شد اولین ارتباط کلامی من با دانش آموزان...
شروع تدریس: معلم و سکوتی همراه با شادابی در کلاس موقع تدریس جالب توجه بود اما در عین حال به محض سوال پرسیدن کلاس گویی منفجر می شد...هیاهوی بچه ها و انگیزه ی آنها ستودنی بود...! هنگام حل تمرینات و کار در کلاس بچه های آخر کلاس از من کمک می خواستند و من به آنها کمک می کردم و ......................
و ساعت بعد ی ورزش بود که نشاط خاص خود که هر انسانی را به وجد می آورد.صف شدن دانش آموزان و آماده شدن برای ورزش و نرمش و تقسیم بندی برای بازی فوتبال و... .
ساعت سوم درس علوم تجربی..........................
و ساعت چهارم علوم اجتماعی....................
و در پایان زنگ پنجم که با خورد زنگ گویی کلاس منفجر شده و همه با همهمه فراوان و زور و فشار از درب کلاس و مدرسه می رفتند تا به آغوش خانواده بازگردند.
.و این پایان اولین روز تحصیلی من به عنوان یک کارورز در سال 1393 بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش روز اول
مدرسه: ………….:
کارآموز : ………………
استاد : ………
روز …. مورخه ..... با یک دنیا امید و آرزو و سرشار از هیجانی نگفته همراه با احساسی جدید از جنس معلمی جهت رفتن به مدرسه آماده شدم. در ساعت .... پس از صرف صبحانه همراه یکی از دوستان به راه افتادیم تا به مدرسه رسیدیم.
چون برای اولین بار بود که به مدرسه ........... واقع در ...........می رفتیم. با کمی تاخیر به مدرسه رسیدیم که آن هم داستان خودش را دارد در اینجا بیان نمی کنم.
ورود به مدرسه
با ورود به مدرسه و دیدن هیاهوی بچه ها و تماشای شور وحال بچه ها، انرژی و انگیزه ای دو چندان به من داده شد. بچه ها که در حیاط مدرسه که به صف ایستاده بودند با دیدن ما توجهاشان جلب شد و از همان ابتدا نشان دادند که برایشان حضور ما در مدرسه جالب می باشد.
به صف شدن دانش آموزان و شعارهایی با نگاهی ایدئولوژیک ، هیجانی خاص به محیط مدرسه می داد.
بعد از صحبت های مدیر و مراسم معمول ، معاون آموزشگاه از ما خواست که اسما هایمان را در دفتر حضور و غیاب بنویسیم و امضا کنیم و بعد هر کدام را به اختیار خودمان یک کلاس را انتخاب کنیم. .دانش آموزان به سمت کلاس های خود رفته و ما هم به اتفاق همکاران به طرف کلاس رفتیم. زنگ اول کلاس چهارم و معلم ای کلاس آقای .... بود.
ورود به کلاس
ورود به کلاس و شروع روز اول :که همان ورود به دنیای زیبا بود و تداعی خاطرات گذشته و نشستن پشت نیمکت هایی که الان خیلی برای من کوچک شده است البته در ظاهر کوچک بود!اما همین جا است که امکان پرورش انسان و تعالی او به سمت کمال میسر می گردد....
زنگ اول زنگ ریاضی بود، برپا!
با صدای برپای نماینده کلاس و سلامی هماهنگ و ادای احترام به معلم و کاروز تازه وارد، یک نوع ارتباط دوستانه با معلم خود و اخترامی که به بنده گذاشتند ، شور و شوقم دوبرابر شد. همه ی این صحنه ها خاطره انگیز و جذاب بود ، بعد از معرفی من به کلاس توسط معلم ، آقای .... از من خواستند تا خود را بیشتر معرفی کنم که این شد اولین ارتباط کلامی من با دانش آموزان...
شروع تدریس: معلم و سکوتی همراه با شادابی در کلاس موقع تدریس جالب توجه بود اما در عین حال به محض سوال پرسیدن کلاس گویی منفجر می شد...هیاهوی بچه ها و انگیزه ی آنها ستودنی بود...! هنگام حل تمرینات و کار در کلاس بچه های آخر کلاس از من کمک می خواستند و من به آنها کمک می کردم و ......................
و ساعت بعد ی ورزش بود که نشاط خاص خود که هر انسانی را به وجد می آورد.صف شدن دانش آموزان و آماده شدن برای ورزش و نرمش و تقسیم بندی برای بازی فوتبال و... .
ساعت سوم درس علوم تجربی..........................
و ساعت چهارم علوم اجتماعی....................
و در پایان زنگ پنجم که با خورد زنگ گویی کلاس منفجر شده و همه با همهمه فراوان و زور و فشار از درب کلاس و مدرسه می رفتند تا به آغوش خانواده بازگردند.
.و این پایان اولین روز تحصیلی من به عنوان یک کارورز در سال 1393 بود.