بارالها!
دعای این روزهای ما، تکرار یارب های ما برای باران های توست، خواب های این شب های ما، دیدن رنگین کمان های زیبا بعد از باران های بکریز توست و نوازشگر گوش های ما، برای این لحظه های بی کسی، فقط شنیدن شادی کودکانه آدم ها و خیس شدن زیر باران های توست؛ امید که اجابت فرمایی آن گاه که سرود «باز باران با ترانه» را با هم می خوانیم.
یا قاضیالحاجات
به گزارش کردستان وب به نقل از وبلاگ سراج منیر:
آنچه که امروز در جهان اسلام مغفول مانده، همان عنصر عینی و تحقق بخش وحدت است که جامعه اسلامی را دچار شکاف کرده است؛ در این راستا نیاز به کار تدریجی، مستمر و متوالی وجود دارد که یک شبه حاصل نمی شود ؛ لذا گروه هایی که در راستای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و همبستگی و تقریب آنان، حرکت می کنند، باید از سوی جامعه شیعه و سنی تضعیف، و از بین بروند.
سالها بود که زمین درحسرت باران حیاتبخشی می سوخت و درمان تشنگی، سیاهی و تیرگی خود را از آسمان آبی انتظار داشت. سالها بود که زمین به کویر خشک تعصبات و عقاید باطل و مرداب خرافات، تبدیل شده بود که ناگاه در شبی فراموش نشدنی، باران رحمت الهی شروع به باریدن کرد و زمین تشنه را سیراب ساخت و گُلی زیبا، بنام محمد درکویر حجاز، شکوفا شد. تولد او، عطر دل انگیز ایمان را به مشام مشتاقان رساند و چشمه های جوشان معرفت را در سینه ها، جاری ساخت.
به گزارش کردستان وب به نقل از وبلاگ سراج منیر:
آنچه که امروز در جهان اسلام مغفول مانده، همان عنصر عینی و تحقق بخش وحدت است که جامعه اسلامی را دچار شکاف کرده است؛ در این راستا نیاز به کار تدریجی، مستمر و متوالی وجود دارد که یک شبه حاصل نمی شود ؛ لذا گروه هایی که در راستای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و همبستگی و تقریب آنان، حرکت می کنند، باید از سوی جامعه شیعه و سنی تضعیف، و از بین بروند.
سالها بود که زمین درحسرت باران حیاتبخشی می سوخت و درمان تشنگی، سیاهی و تیرگی خود را از آسمان آبی انتظار داشت. سالها بود که زمین به کویر خشک تعصبات و عقاید باطل و مرداب خرافات، تبدیل شده بود که ناگاه در شبی فراموش نشدنی، باران رحمت الهی شروع به باریدن کرد و زمین تشنه را سیراب ساخت و گُلی زیبا، بنام محمد درکویر حجاز، شکوفا شد. تولد او، عطر دل انگیز ایمان را به مشام مشتاقان رساند و چشمه های جوشان معرفت را در سینه ها، جاری ساخت.
منم تریاک هم درمان هم درد
دوای درد معتادان ولگرد
ولی درد خودم درمان ندارد
دوائی بهتر از زندان ندارد
چنان من نعشه میسازم خماران
تمام سینه ها را دود باران
نه پندارید بنده ناتوانم
هزاران رستم از پا در میارم
منم در پیش من معنا ندارد
محبت در کنار م جا ندارد
اگر شیری
اگر تو هستی هرکول
اگر تو داری میلیون ها تومن پول
دو زانوی تو پیش من زمین است
سرانجامت سیاهی در کمین است
اگر تو عاشقی همچو فرهاد
در آخر میبرم شیرینت از یاد
دو دستان نیازت پیش مردم
شود مرد انگی و هیبتش گم
زمانی میرسد تنها و غمگین
که کل هستیش را برده پایین
هر آن شیری که دودم سیر خورده
شده همچو شغالی تیر خورده
من از فرعون و هیتلر بدتر هستم
من از هر کافری کافر تر هستم
جوانان زیادی روزگاران
به پای بنده گشتن تیر باران
بسی از دست من دیوانه گشتن
بسی بی خانه و کاشانه گشتن
بسی آواره کردم کودکان را
بسی یچاره کردم من زنان را
بسی پیوندها از هم گسستم
هزاران قلب کودک را شکستم
تو همچو کوه باشی موم سازم
سرانجام تورا من شوم سازم
هر انسانی که با من یار باشد
به جز من پیش هر کسی خار باشد
شبش بیدارو روزش خواب باشد
شب و روزش همه بی تاب باشد
همیشه خسته و دل گیر باشد
شود تنها وتک گر شیر باشد
نه فکر همسرو فرزند باشد
نه فکر دلبرو دلبند باشد
نه دیگر ثروت اموال دارد
نه یک لحظه دگر احوال دارد
به پیش دوست و دشمن خار باشد
میان جمعیت سربار باشد
بسی افراد را ولگرد کردم
بسی سیمای خوش را زرد کردم
جنایت های نامحدود کردم
بسی سرمایه ها را دود کردم
سراسر خانمان سوز پلیدم
زه خود بدتر دگر چیزی ندیدم
من استعمار غربم ای عزیزان
برانیدم دگر از خاک ایران
همیشه با نشاط و شاد باشید
همیشه خرم آزاد باشید
اگر تو مردی و حرفم را شنیدی
زه من بگذر شتر دیدی ندیدی