رادیو بینالمللی چین (CRI): تاج در کارتونها و فیلمها نماد پادشاهی است. شخصیت پادشاه همیشه یک تاج بر سر دارد و پرنس نیز زمانی پادشاه میشود که تاج را بر سر میگذارد. در خیلی از داستانها هم دعوا سر تاج رخ میدهد.
اگر دقت کرده باشید، بیشتر تاجها دارای یک الماس بزرگ در وسط و نیز جواهرات کوچک و بزرگی بر روی بدنه هستند. به همین علت نگهداری و نمایش یک تاج در موزه، ممکن است سارقان را وسوسه کند. همچنین وجود الماس و جواهرات ریز و درشت دور تاج، آن را سنگین میکند. اما چرا در طول تاریخ، پادشاهان راحتطلب، به جای تحمل سنگینی وزن تاج روی سر خود، چیز دیگری را برای نماد پادشاهی خود انتخاب نکردند؟
راز استفاده پادشاهان و ملکهها از تاج چیست؟ جواهرات در حقیقت همان سنگهای طبیعی هستند که ظاهری جذاب دارند و گاهی پس از تراشکاری زیباتر میشوند. در طول تاریخ، ساختن تاج پادشاه بر عهده شخص جواهرساز بوده است. گاهی ساخت یک تاج ماهها یا سالها طول میکشید. علت طولانی شدن زمان اتمام ساخت تاج، دستور پادشاه برای جستوجوی سنگهای خاص بوده است. آیا پادشاه و جواهرساز تنها در پی زیبایی ظاهری و یا افزایش ارزش و بهای سنگهای تاج بودهاند؟ آیا انتخاب سنگهای جواهر، اصول خاصی داشته است؟
بسم رب الحسین...
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟
آری! دیوانگی عاقلانه انسان را به این وادی می کشاند. به راه پیمایی اربعین. راه پیمایی که نه،
بزرگترین اعلام عشق و ارادت تاریخ در بزرگترین همایش تاریخ!
بزرگترین اعتراض تاریخ، به بزرگترین ظلم تاریخ، در بزرگترین رزمایش تاریخ !
این شعر را بارها شنیده بودم که: دور حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام، هیچ کجا برای من کرببلا نمی شود؛ اما در سفر اربعین آن را حس کردم با اینکه سفرهای دیگری هم به کربلا داشتم ( عرفه و عاشورا) اما اربعین چیز دیگری بود:
1- حسین علیه السلام چه کرده و خدا در پاسخ کار خدایی اش، چه جوابی داده!!! که بعد هزار و اندی خون حسین هنوز می جوشد و داغش تازه است و عشق وصال به درگاهش پویا
2- کار برای خدا چه ها که نمی کند!
3- حس می کردی برای سفر عرفانی از «خلق به حق» راه میان بر باز کرده اند.
4- یکی شدن دلها به سوی یک هدف و یک جهت و آن هم «امام معصوم» را لمس می کردی!
5- گویا انسانیت غفلت شده و به روزمرگی سپرده شده، از نهایت وجود انسانها حرکت کرده، جریان یافته و ظهور پیدا کرده است.
6- بیدار شدن فطرت انسانها و توجه خاص به ولی و امام خود و حرکت به سوی او، برای رشد و کمال، حس می شد چونان دانه ای که، در دل سرد زمین افتاده و با وجود آسفالت بودن روی زمین، آنقدر تلاش می کند تا روزنه ای بیابد و به سوی نور حرکت کرده و زمین را می شکافد
7- مسیر مناسبی برای تفکر پیدا شده بود؛ گاهی حس «نوشتن» و «بی صدا فریاد زدن» در آن فضای معنوی خیلی سنگین بود. قلم کم می آورد ار بیان انچه چشم و دل به ان رسیده و قلب به حد انفجار می رسید که: خدایا اینجا چه خبر است؟؟؟
8- در پیاده روی اربعین الهام گرفتم که درست است که از قطره کاری بر نمی آید اما قطرات هستند که سیلاب درست می کنند طوری که هر چه در مسیر است را ریشه کن کرده، با خود می برد. یک شیعه به تنهایی صدایش به جایی نمی رسد، اما وقتی جمع شدند سیل بنیان کن طاغوت شده زمینه احیای امر خدا را فراهم می کنند چونان کلام آن بزرگوار که فرمود: اگر همه مسلمانها یک سطل آب بریزند اسراییل را آب می برد!
این که حسین (ع) فریاد میزند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.
حسین علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید میشود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت میکند
حسین (ع) یک درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.
مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنهها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آنچنان مردن را، یا اینچنین ماندن را ...
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» - که به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند ...
این که حسین (ع) فریاد میزند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.
حسین علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید میشود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت میکند
حسین (ع) یک درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.
مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنهها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آنچنان مردن را، یا اینچنین ماندن را ...
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» - که به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند ...