بسم رب الحسین...
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟
آری! دیوانگی عاقلانه انسان را به این وادی می کشاند. به راه پیمایی اربعین. راه پیمایی که نه،
بزرگترین اعلام عشق و ارادت تاریخ در بزرگترین همایش تاریخ!
بزرگترین اعتراض تاریخ، به بزرگترین ظلم تاریخ، در بزرگترین رزمایش تاریخ !
این شعر را بارها شنیده بودم که: دور حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام، هیچ کجا برای من کرببلا نمی شود؛ اما در سفر اربعین آن را حس کردم با اینکه سفرهای دیگری هم به کربلا داشتم ( عرفه و عاشورا) اما اربعین چیز دیگری بود:
1- حسین علیه السلام چه کرده و خدا در پاسخ کار خدایی اش، چه جوابی داده!!! که بعد هزار و اندی خون حسین هنوز می جوشد و داغش تازه است و عشق وصال به درگاهش پویا
2- کار برای خدا چه ها که نمی کند!
3- حس می کردی برای سفر عرفانی از «خلق به حق» راه میان بر باز کرده اند.
4- یکی شدن دلها به سوی یک هدف و یک جهت و آن هم «امام معصوم» را لمس می کردی!
5- گویا انسانیت غفلت شده و به روزمرگی سپرده شده، از نهایت وجود انسانها حرکت کرده، جریان یافته و ظهور پیدا کرده است.
6- بیدار شدن فطرت انسانها و توجه خاص به ولی و امام خود و حرکت به سوی او، برای رشد و کمال، حس می شد چونان دانه ای که، در دل سرد زمین افتاده و با وجود آسفالت بودن روی زمین، آنقدر تلاش می کند تا روزنه ای بیابد و به سوی نور حرکت کرده و زمین را می شکافد
7- مسیر مناسبی برای تفکر پیدا شده بود؛ گاهی حس «نوشتن» و «بی صدا فریاد زدن» در آن فضای معنوی خیلی سنگین بود. قلم کم می آورد ار بیان انچه چشم و دل به ان رسیده و قلب به حد انفجار می رسید که: خدایا اینجا چه خبر است؟؟؟
8- در پیاده روی اربعین الهام گرفتم که درست است که از قطره کاری بر نمی آید اما قطرات هستند که سیلاب درست می کنند طوری که هر چه در مسیر است را ریشه کن کرده، با خود می برد. یک شیعه به تنهایی صدایش به جایی نمی رسد، اما وقتی جمع شدند سیل بنیان کن طاغوت شده زمینه احیای امر خدا را فراهم می کنند چونان کلام آن بزرگوار که فرمود: اگر همه مسلمانها یک سطل آب بریزند اسراییل را آب می برد!