همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

کسی که تو خلوتت زیاد بهش فک میکنی،تا یه آهنگ جدید میاد بهش فک میکنی،یه نفر که

همیشه خیلی دوس داری بره ،یه نفر هست که همیشه واسه داشتنت منتظره ،رو به روم عکس

کسیه که به روم چشماشو بست ،یه نفر بغضشو باز کنار عکس من شکست ،توی زندگی هر

کس یه نفر هست که نیست توی زندگی هرکس یه نفر نیست که هست

من واسه هرکی پر دراوردم از خاطراتش سر راوردم از خاطراتش سر دراوردم اما نمیخامت

دلتنگمو خیلی ازم دوری با اینکه من میمیرم اینجوری بازم نمیخامت

یا تو تنهایی و اون یکیو داره همیشه یا یکی تو زندگیته وقتی اون تنها میشه ،اون یکیو داره و

سخته حسادت نکنی کم کم عادت میکنی به هیشکی عادت نکنی

 

جنگ فقط اتش و باروت نبود ...............عشق هم بود ( معرفی کتاب خاطرات ایران )

ذهنش درگیراست، لحظه ها دربین انگشتهای پینه بسته اش جان داده اند ، حالا که به عقب برمی گردد انگار دنیایی از زیر پایش گذشته است ، دنیایی که وقتی لحظه هایش را به یاد می اورد تمام خطوط ذهنش پرمی شود از صداها، تصویرها و.................، سرش را تکانی می دهد وچشمانش را به هم می فشارد ، باورش نمی شود آن همه سکوت را، نمی داند به این سکوت که در دل ارامش شهر است به این همه شور مردم برخود ببالد یابرای این سکوت مرگباری که اکنون دفترچه خاطراتش را بسته است حسرت بخورد؟ دلش می خواهد ذهنش را خط خطی کند ؟ چطور فراموش کند، باکری را ، بهشتی را ؟ چطور فراموش کند جنگ را؟

 

جنگ لبخند هیز کینه ها بودکه دندانهای خودش را برای ملت ما تیز کرده بود. دندان تیز کرده بود برای عشق مادران ، برای غیرت مردان، برای عفت زنان که حالا شده بودند اسلحه ایی برای پیروزی. خداوندا چه بگویم از جنگ ، که چطور ادا شود حق شهید 15 ساله ایی که زیر دستانم به شهادت رسید، چطور بنویسم از احساس غرور مردانی که زیر خروار ها خاک له شد ؟ خدایا من نمی گویم از احساسم ، من از چیزی فراتر از سخن می گویم ، از بغض کینه های دشمن که اتشش تن های عزیزانمان و جگر مادرانمان را سوزاند.

 

خداوندا دستهایم را یاری کن ، ایران یه تکنسین بیهوشی نبود ، ایران برایش شهید 15 ساله ، ان رزمنده بی پا و دست ، ان زن که تمام کودکانش را از دست داد ، همه و همه حکم ثانیه های نفس های عمرش را داشت ، حکم خون در رگهایش  را که اکنون انقدر سرد شده اند که نمی داند زنده است یا نه ؟ نه مانند کسانی که وقتی از جنگ سخن می گویی انگار فقط جز دود و باروت چیز دیگری نمی فهمند وانچنان دردلشان  سنگینی می کند که نمی دانند چطور بالا بیاورندش.  ولی من در لا به لای سلولهای جنگ از چیزهایی فراتر از حرف می گویم ، از انتخاب پدری که خانواده ا

ش را به خاطر غیرتش رها میکند ، از هوس خاموش شده ی پسر20 ساله ایی که  اسلحه شده بود  رفیق و عشق جوانیش ، از گودال های پر از شهید یا ازجوانهایی که وجودشان بند بند جا ن و امید کشورشان بود. از اشک مادران بروی استخوانهای زیر اوار و از چشمهای بهت زده که آن همه کینه و آتش را به حافظه ی تاریخیش می سپورد .

 

وحالا که ایران ترابی مانده است ، مانده است ومی نویسد  از جنگ و از زندگیش و از خاطراتش در کتابی تحت عنوان خاطرات ایران .

ایران می نویسد: ( راکتی در نزدیکی پدر و پسر به زمین خورده و ترکش ان سرمرد را ازتنش جدا می کند تن بی سر مرد در حالی که هنوز دستش در دست پسرش بود می دود و بعد از چند قدم به زمین می افتد ، پس هاج و واج ماند ه بود پیکر پدرش را نگاه می کرد و نمی دانست چه کار کند ، چند سرباز به طرف آنها دویدند...........................................)