آلسیو چرچی شب گذشته سرانجام وارد میلان شد.
این بازیکن 27 ساله در نخستین مصاحبه ی خود گفت :
"من بی صبرانه منتظر هستم که تست پزشکی به پایان برسد و قراردادم را امضا کنم. من بسیار خوشحال هستم."
" این برای من بسیار مهم بود که به ایتالیا برگردم."
" من به تازگی با اینزاگی صحبت کردم البته این اتفاق پیش از این رخ داد چرا که من در تابستان می خواستم به میلان بپیوندم."
"آمدن به میلان بسیار مهم است.من باید مدتی با هم تیمی هایم آشنا بشوم و سپس همه چیز خود را در اختیار روسونری بگذارم."
" ما باید به بازی با ساسوئولو فکر کنم و واقعا خوشحال می شوم اگر فرصت بازی به من برسد."
او در رابطه با حضورش در اینتر گفت :
"این خبر های رسانه ایست ولی من دوست داشتم پیراهن میلان را به تن کنم.من از اتفاقاتی که رخ داد راضی هستم.فکر میکنم برای تیم ملی هم بهتر باشد."
"من به اینجا آمده ام تا نشان دهم بازیکن خوبی هستم. احساسات اولیه ی من مثبت است. بازگشت به ایتالیا و پوشیدن لباس میلان چیزی است که من می خواستم."
این احتمال وجود دارد که چرچی پیراهن شماره ی 22 را به تن کند.
"حالا باید دید چه شماره ای را انتخاب می کنم. انتخاب شماره ی کاکا بسیار سنگین است. من در این باره تا کنون چیزی نشنیده ام.من در تعطیلات بودم و همه چیز خیلی زود اتفاق افتاد.
اوبونتـــــــو
یک پژوهشگر انسان شناس در آفریقا به تعدادی از بچه های بومی یک بازی را پیشنهاد کرد
او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هرکسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده میشود.
هنگامی که فرمان دویدن داده شد, آن بچه ها دستان هم را گرفتند و با یکدیگر دویده و در کنار درخت خوشحال به دور آن سبد میوه نشستند.....
وقتی پژوهشگر علت این رفتار آن ها را پرسید و گفت در حالیکه یک نفر از شما می توانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود , چرا از همه جلو نزدید؟
آنها گفتنـــد:
«اوبونتو»
به این معنا که:
« چگونه یکی از ما می تونه خوشحال باشه , در حالیکه دیگران ناراحت اند؟؟»
کاش یه روز همه ما آدمها اینطوری باشیم
اوبونتو در فرهنگ ژوسا به این معناست:
« من هستم چون ما هستیم »
خوبی را برای همه بخواهید تا کائنات به خودتان سوقش بدهد.
در دنیا همه چیز مثل یک پژواک عمل میکند.
فراموش نکنید که صدای اعمال شما به خودتان بر میگردد
اوبونتــــــــــو دوستــــــــان
جدا از این کاردستی، من خیلی قشنگ می تونم مهرهای نماز رو روی هم بچینم.
این کاردستی هم که دارید می بینید یکی از آخرین کارامه. اول به کمک بابایی، چند تا مستطیل و مربع بریدیم. بعدش اونا رو رنگ کردم و در آخر هم با چسب ماتیکی اونارو چسبوندم. بابایی هم به من یه برچسب هزار آفرین داد.
فردا تولد سردار آزمون، جوانترین بازیکن تیم ملی ایران است. |
سردار آزمون که حالا یکی از امیدهای کارلوس کروش برای باز کردن دروازه حریفان هم به حساب میآید، نگاه متفاوتی به این روز و این تولد دارد. برایش کمی سخت است. شاید باور نکنید اما برای اولین بار باید تولدش را دور از خانواده باشد. همیشه لااقل پدر و مادر کنارش بودند و امسال آنها را در روز تولد کنار خود ندارد. فکر میکنم باید به این وضعیت کم کم عادت کنم. یعنی خودم را این جوری آرام میکنم. برایم زیاد راحت نیست!
البته گویا سردار خبردار شده که قرار است بازیکنان تیم ملی برایش جشن تولد بگیرند. او مسلما از این اتفاق خیلی خوشحال است. این یک جشن تولد متفاوت و شاید یکی از بهترین تولدهای عمرش باشد. کنار تیم ملی و یک عالمه بازیکن و مربی بزرگ. سردار خوشحال است و البته مطمئن که باز هم جای خالی پدر و مادرش را حس خواهد کرد. فقط امیدوار است بچهها همه کیک را روی صورتش نمالند تا چیزی برای خوردن هم باقی بماند! آزمون در روز تولد 20 سالگی اش ، بهترین کادوهای تولد دوران زندگیاش را مرور می کند. بهترین کادویی که گرفت سال پیش بود. پدرش در گنبد برایش یک خانه خرید. ذوق زده شده بود وقتی شنید که صاحب خانه شده است. واقعا سورپرایز فوق العاده و بینظیری برایش بود. اما بهترین کیک تولدهای سردار آزمون. کیکهای دو سال قبل. یعنی تولدهای 18 و 19 سالگیاش. روی کیک تولد 18 سالگی عکس خودش با پیراهن سپاهان بود و روی کیک تولد 19 سالگی اش هم لوگوی روبین کازان. حالا پدر و مادر سردار در گنبد هستند و او در سدنی وارد سومین دهه از زندگی اش می شود. برای او جشن بزرگی ترتیب داده اند. بازیکنان و کادر فنی تیم ملی. بیست سالگی ات مبارک پسر بیست تیم ملی. |
همیشه هم هر وقت میریم بیرون من به اصرارم شده میرم داروخونه چندتا چیزای واجب رو میخرم میگم لازم میشه مث قرصای مسکن و آمپولای مسکن مث دگزامتازون و از اینجور چیزا.پریروز اتفاقا همین کارو کردم با اینکه مامانم اصن حوصلش نمیرسید میگفت بیا بریم حوصله ندارم وایسم اینجا.بعد کلی اصرار رفتم توی داروخونه.از چند روز قبلشم نشسته بودم نوشته بودم چیا لازم داریم تموم شدههر وقتم میرید داروخونه نگید بهشون که چی و چی میخواید توی کاغذ بنویسید بدید بهشون.چون اصن اعصاب مصاب ندارن هی برن و بیان گوش هم نمیدن تا همشو بگید که چیا میخواید
یه آمپول دگزامتازونم خریدم خدایا شکرت که خریدم بعد امروز صبح که دیدم مامانم خوب نشده گفت دگزامتازون رو بهم بزنمنم فوری آمپول رو آماده کردم زدم اصنم درد نداش بعد نیم ساعتی که گذش هی مامانم بهتر شد اصن یه وضعی خوشحال شدم.مامانم تمام مدت اینطوری بود اوخی
خلاصه حرف اصلیم این بود هر وقت من از یه مسئله ای ناراحت میشم و میرم که غصه بخورم یهو یه چیز خیلی بدی پیش میاد که اصن اون غصه یا مسئله واسم هیچ و پوچ میشه مث امروز که گفتم خدایا سلامتی خونوادم از همه چی با ارزش ترهیاد آبجی آرزو افتادم که توی وبلاگش یه بار گفته بود اینومن صدبار به این قضیه رسیدم و همینطورم امروز دوباره واسم پیش اومدمن واسه صدسال به این قضیه دیگه پی بردم خداجون مطمئن باش دیگه بهم ثابت نکنی خداجون
واقعا زندگی همینطور که پیش میره خیلی قشنگه واسم . بهتر از اینم نمیخوام هیچ آرزویی هم ندارم هیچی هیچی هیچی.خیلی چیزای قشنگ دور و اطراف هس مث سلامتی خونوادم از ته دلم میخواد همه سلامت باشن کنار خونواده هاشون.دوستای وبلاگیم و غیر وبلاگیم و هر کی که میاد وبلاگم، فامیل ، همسایه هامون همه همیشه سلامت و شاد باشن
خب بریم سر حرفای دیگه
یه گلدون عظیم الجثه ای بود که گفتم توش یه بوته گوجه س و گشنیز کاشتم اینخده خوشگل شده. شبا و وقتی هوا سر میشه روش نایلون میکشم.این عسکش
بعد گل زرد رنگ اون بوته گل شب بو که گفتم دو رنگ گل داده باز شد چخده ذوق مرگیات بهم دس داد روووووحم تازه شداین عسکاشه
اینم عکس گشنیزای قبلیم اصن عاشق این منظره از باغچم هستم همینطور بالا سرش وامیسم یه ساعت نگاش میکنم اینقد که دیگه مامانم میزنه به شیشه پنجره که برم بالا هوا سرده
امروز از از بس خوشحال شدم از خوب شدن سردرد مامانم که از خوشی و هیجان رفتم خیلی حبه های سیر رو جدا کردم و مشغول کاشتنشون توی اون یکی باغچه که هیچی توش درنمیاد شدم.آخه دیدم پیازای سنبل توی اون داشتن درمیومدن گفتم شاید واسه پیازا محل کاشت خوبیه
سیر هم اینطوری کاشته میشه کلا هم توی مزارع که شبکه کشاورزی نشون میداد همین حبهه ای سیر رو دونه دونه توی چاله مینداختن.چون از خونواده پیازا هس خودش شروع به زیاد شدن میکنه و هی حبه دورش درست میشهمنم همینکارو کردماینم عکس
اینم یه نقاشی باغبونی
اینم الان درستیدم .آخه دارم اسمارتیز میخورم.حیف تموم شد همش.اینم بعد عکس بهم ریختم خوردمشونصفحم جا نداشت آرم رو تکمیل بنویسم
خب عسیسای دلم دیگه یا علی دوس دارم بازم بحرفما ولی باشه واسه فردا حرفا و عکسام تموم نشهیا علی بچه ها تا بعدراستی بچه ها ببخشید پیاما رو جواب ندادم از خوشحالیم بوداینبار میجوابم قول دختروونهیعنی قول محکم تر از این