به نام خدا
معرفی ماهواره، دلایل استفاده و اثرات مخرب و پیامدها
جنگ برای چه اهدافی اتفاق میافتاد؟
شیوه های جنگ در قدیم و در حالا ؟؟؟؟؟؟؟
جنگ نرم ـــ استحاله فرهنگی ـــ به تدریج هویت زدایی ـــ لازم است نسبت به این پدیده شوم و دجال زمان برحذر باشیم . جنگ امروز جنگ رسانه است ـ آیا این همه شبکه های فارسی و ... که در دنیا تولید می شود از طرف دلسوزان برای دلسوزی ما می باشند؟ مثلا آقای مرداک آمریکای به 13 زبان مختلف دنیا برنامه برای دلسوزی به ما تولیدو پخش می کند؟
چرا و به چه دلایلی مردم ماهواره را نگاه می کنند؟
1. برای پرستیژ اجتماعی و جو زدگی، چشم و هم چشمی: هم رنگ جماعت شدن: با عدم استقلال فکری دنبال دیگران افتادن.
تاثیرات: کم ارزش شدن و عدم حساسیت به حجاب و عفاف و دین: فاصله گرفتن دختر و زن از حجاب و عادی شدن ارتباط نامحرم دیگران
2. بیکاریم چکار کنیم؟ مگر چقدر مطالعه داری؟ کدام کلاس ها می روی؟ چقدر به اقوامت سر می زنی؟ کدام کسب و کار خانگی داری؟
3. اخبار سیاسی: مگر شما چقدر سواد و بینش سیاسی داری که از صحت و سقن اخبار سیاسی زبیگانگان تسلط داشته باشی و ...؟ آمریگا و انگلیس دزد ناموس در خانه گذاشتی به خاطر اینکه اخبار سیاسی گوش کنی؟
4. لذّت گرایی و دور بودن از فضایل لذت معنوی:
امروزه برخی از مردم به جهت ضعف شدید در مسائل معنوی داوری از تفکر: لذت را در همین ندارند مادی محدود کرده اند حالا توجیه اینست که من از این برنامه ها لذت می برم و آن لذت هم فراهم است!!
5. تنوع موضوع: فلان برنامه، کیفیت! رنگ، تصویر، مجری، فیلم های آنچنانی و...
6. شناخت تاریخ و فرهنگ اقوام و ملل جهان:
ماهواره برای منافع تولید کنندگان برنامه تولید و پخش می کند نه برای دلسوزی به شما: چرا مسافریت نمی روید؟ چرا کتاب نمی خوانید و...؟
7. فیلم و سریال های جذّاب و جدید: بابا طاهر همدانی گفته زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده ببیند دل کند یاد
فیلم و تصویری که با چشم می بینی: اثرات تولیدی بر ذهن ایجاد می کند و...
در برنامه های دینی، سیاسی، اجتماعی و... مجری زیبا روی، بی حجاب و... می آید از یک عالم دینی و... سوالات اساسی و کلیدی و... می پرسد می گویند چه اشکال دارد؟
8. مد گرایی و جذابیت های آرایشی و پوششی: لباس های تولید شده امروزی هر روز تنگ و تنگ تر و لذت گرایی هم بیشتر می شود...
هدف تضعیف بنیان خانواده، تیر شیطان به قلب انسان
مرد خانه می آید برنامه ... نگاه می کند: چون از مجری ...، و بازیگر ... خوشش می آید زن خودش ناخودآگاه از چشمش می افتد و...
آنها دنبال منافع اقتصادی خود هستند ما هم مصرف کننده کالاها و صنایع فرهنگی آنها هستیم ...
9. حریص شدن نسبت به شناخت ماهواره به دلایل ممنوعیت آن؛ مثلا مشروبات الکلی، مواد مخدر
4 عامل هرز نگاری( انحرافات یا اعتیاد جنسی):{ 1. اعتیاد: به تماشای برنامه ها: تاثیر بر ذهن 2. تشدید: میل به تکرار تماشای مجدد 3. حساسیت زدایی: به همه برنامه ها حساسیت خاص پیدا می شود 4. فعالیت جنسی: افزایش تمایل به انجام اعمال جنسی است
شرح عامل 4: بی قید و بندی جنسی، عودت نمایی، نظر بازی، شرکت در رفتارهای جنسی گروهی، حضور دائمی در روسپی خانه ها، انجام اعمال جنسی با کودکان، تجاوز به عنف، آسیب وارد کردن به خود یا طرف مقابل به هنگام عمل جنسی.
10. ناکافی بودن امکانات تفریحی: این تعبیر مثل به جای رفتن به دنبال زخم : نوشیدن زهر است.
تفریح و فراغت مناسب ایجاد کار کردهایی مانند: ایجاد نشاط، خلاقیت، رشد استعدادها، فعال بودن، تحرک و منفعت روحی جسمی و...
در حالی که مخاطبین ماهواره منفعل هستند.
آسیب ها، آثار و پیامدها: اثرات مخرب ماهواره:
1. ترویج خانواده های بی سامان و گسیخته در مقابل ساختار سنتی و مذهبی خانواده: از بین بردن حجاب، زمینه تحریک پذیری افراد در خانه.
2. ترویج و عادی جلوه دادن خیانت زن به شوهر و شوهر به زن و افزایش طلاق: خیانت کردن به همدیگرک انتقام
3. عادی جلوه دادن ارتباط دختر و پسر پیش از ازدواج تا حد باردار شدن: بعد از ازدواج ارتباط های دیگر، بارداری، سقط جنین
4. هویت زدایی از مفهوم خانواده: ازدواج ها و روابط غیر رسمی: فرزندان نامشروع
5. ارزش زدایی از مفهوم غیرت ملی و دینی: آیا مرد خانه نمی داند که اگر دختر یا زن خانه با آرایش و ... از خانه خارج شد دیگران را تحریک می کند؟
6. ترویج فیمینیسم و ایجاد حس رقابت در میان زنان نسبت به مردان: مدها، مانتوها، روسری ها، مد موها و ... ناخن ها ، زن و مرد رفیق هم نیستند بلکه رقیب همند نباید زن جا بماند: ایجاد توقع چند همسری برای زنان
7. ایجاد حسن رقابت در میان زنان و دختران برای جلب توجه مردان
8. ایجاد بلوغ جنسی زود رس در سنین زیر ده سال: خود ارضایی، ازدواج در سنین بالای 30 سال و افسردگی و اعتیاد
9. ایجاد روحیه تنوع طلبی جنسی و هوس بازی: وقتی یک مرد و زن دائم با انواع و اقسام مردها و زن ها و روابط میان آنها آشنا شده و نگاه می کنند، بدون اینکه بخواهند و انتخاب کنند، دچار روحیه تنوع طلبی در امور جنسی می شوند. در ماهواره ها تبلیغ می شود که تنوع طلبی یک حق است و نباید آن را زشت شمرد. دو مسئله مانع این تنوع طلبی می شود: 1. حسادت زنانه 2. غیرت مردانه. که به تعبیرآنها باید فرهنگ مردم بالا رود و روشن فکری مردم ارتقاء پیدا کند تا این دو مانع شکسته شود. از نگاه روان شناسی، سیری ناپذیر کردن مخاطب نسبت به مسائل غریزی است. مردی که مشتری این صحنه ها شده از همسر خود همان توقعی را دارد که در این فیلم ها دیده، به طور حتم همسر او نمی تواند پاسخ گوی این توقعات باشد.
10. گذراندن وقت بیشتر برای تماشای ماهواره مساوی با اتلاف وقت و عدم مطالعه و ...
11. تبلیغ پرخاش گری و ستیزه جویی و افزایش جرائم
12. اعتیاد به ماهواره و تماشای تصویرها و فیلم های مبتذل و هیجانی
13. از بین رفتن حجاب های اخلاقی و دینی به ویژه در زمینه های جنسی و خشونت
14. مسخ فرهنگ ملی و دیکته نمودن الگوها و هنجارهای تهاجمی
15. تخریب هویت ملی و تحقیر سنت های ملی و تعظیم فرهنگ بیگانه
16. تلاش در جهت ترویج فرهنگ برهنگی
17. افزایش جرایم توسط نمایش تصاویر خشونت بار و نزاع و کشتار
18. تغییر و تخریب معانی و مفاهیمی همچون آزادی عقیده، آزادی بیان، حقوق بشر و ...
19. آموزش و جذاب جلوه دادن تفریحات ناسالم برای جوانان
20. ترویج مدگرایی و ارائه مدهای آرایشی و پوششی نابهنجار
21. القای شکاف میان مردم و حاکمیت
22. ارائه اخبار و اطلاعات ناروا و تحریف اخبار و شایعه پراکنی
23. بزرگ نمایی نقاط ضعف و بی اهمیت جلوه دادن نقاط قوت جهان غرب
24. تلاش برای خلق هیجانات کاذب و خلق آرمانهای عوام فریب
25. تزلزل بنیان اخلاقی خانواده و اتلاف وقت
26. گسترش فرهنگ مصرف و عدم تمایل به اقدامات خلاقانه و ...
27. ترویج عشق های مثلثی، روابط نامشروع و دوستی های نامتعارف
28. مخدوش نمودن رابطه فرزندان پسر و دختر در خانواده
29. افزایش خریدهای کاذب و بی برنامه در زندگی، فاصله گرفتن از ساده زیستی و تمایل به مصرف گرایی، زندگی لوکس و اشرافی
30. افزایش آمار بدحجابی، زنان خیابانی و دختران فراری
31. افزایش تاثیر پذیری جنسی و خشونت در جوانان و نوجوانان بخصوص از طریق پخش موزیک ویدئوهای خاص و ...
اگر هر یک از شما برای نوشتن موارد منفی کاربرد ماهواره اقدام کنید، بدون شک خواهید توانست فهرست را کامل تر کنند. اینجاست که هر شخص خود به قضاوت بنشیند که:
· آیا ماهواره ابزار خوبی است یا بد؟
· آیا مزایای ماهواره بیشتر است یا معایب آن؟
· آیا خانواده با قید و بند را می پسندید یا خانواده بی بنیان و سرگردون؟
· آیا غیرت انسانی اجازه می دهد زن و شوهر به یکدیگر خیانت کنند؟
· آیا خانواده با غیرت حاضر است دختر او با پسر نامحرم رابطه داشته باشد؟
و هزاران سئوال از این دست ...
زخم های ماهواره:
1. خود فراموشی، ولا تکونوا ... و جنگ فرهنگی و اعتقادی
2. خدا فراموشی
3. افسردگی
4. آلودگی روح
5. گوشه نشینی
دین ستیزی در ماهواره:
1. تخریب اصل اسلام
2. تخریب عقاید آخر الزمانی و اهمیت به اخرت
3. ترویج دنیا طلبی و منفعت گرایی، فساد و بی بند و باری
شبکه های ماهواره ای و جنگ نرم( نگاه آماری):
1. 159 مدار تلویزیونی در کل جهان
2. 203 ماهواره تلویزیونی فعال در جهان
3. از 180 مدار در ایران برنامه دریافت می شود
4. 18000 کانال برنامه تولید و پخش می شود
5. از 2000 کانال با رسیورهای معمولاً در ایران برنامه دریافت می شود با کیفیت بالا
6. از 380 کانال مخصوص موسیقی: رقص، آهنگ های درخواستی و کنسرت( ضد اخلاق)
7. از 1200 شبکه در خلال برنامه های عادی خود به پخش شوهای موزیکال پخش می کنند.
8. 250 کانال کودک و نوجوان لیبرال و اومانیستی
9. 80 شبکه مشغول به نمایش مد و لباس
10. 214 شبکه ضد اسلامی توسط صهیونیست ها ساخته شده
ماهواره از خانواده( ایرانی) چه می خواهد؟
1. شبکه های ماهواره ای و تخریب خانواده ایرانی:
· رواج خیانت در میان زوجین
· زدودن اخلاق در میان زنان از پیامدهای فیلم های نامناسب ماهواره
· نابودی ارزش های خانوادگی در کشورهای مسلمان از جمله اهداف غرب
· فیلم های ماهواره و رواج دادن خانواده های بی قید
2. اثر گذاری ماهواره بر ارتباط عاطفی زوخین
3. تعصب زدایی و خیانت به هدیه ماهواره به خانواده های ایرانی:
· مردانی که زنان ماهواره را بیشتر از همسر خود می پسندند!
· الگویی به زیبایی و جذابیت باربی: شبیه برنامه سازان هالیودی، عمل بینی، تغییر دکوراسیون
· مخدوش شدن رابطه فرزند با والدین
·ماهواره عامل دوری اعضای خانواده با یکدیگر ( بازی با کانال ها و عدم توجه به روحیات همدیگر)
4. ماهواره و تربیت فرزندان:
· ترویج خانواده های بی قید در برابر خانواده های سنتی
· ماهواره و تربیت نسلی بی بند و بار
· فرصت های گفت و گویی که به تماشای ماهواره می گذرد!
5. تبلیغات تجاری متمرکز بر زنان: ( تقسیم بندی شبکه های تلویزیونی ماهواره ای):
فیلم/ موسیقی/ ورزشی/ تجاری/ اجتماعی/ سیاسی/ دینی/ کودک/ مستند/ پورنوگرافی
6. سبک زندگی ماهواره:
· تغییر نگرش ها و عقاید افراد در رفتارهای گوناگون آنها در زمینه مصرف انواع کالاها
· گذراندن اوقات فراغت و تفریح
· نحوه پوشش
· شیوه ظاهر آرایی
· آداب و شیوه تعامل اجتماعی مانند تعامل با جنس مخالف
· شکل خانواده
· هنجار شکنی
· مصرف گرایی بالا
· تغییرات مکرر دکوراسیون منزل و مدل لباس و آرایش
· خیانت به همسر
7. ماهواره و ترویج هم خانگی های بدون ازدواج:
ابعاد توجه به تاثیرات خانواده:
· ثبات در الگوی رفتاری خانواده: منجر به سالم سازی الگوهای ارتباطی خانواده می شود.
· تحکیم و ثبات شخصیتی افراد خانواده
در مخالف آن: نارسایی بلوغ عاطفی- غیر رسمی شدن ازدواج ها( یک فرهنگ وارداتی)- گسترش طلاق- سقوط اخلاق انسانی- نامقدس شمردن فرهنگ ازدواج
8. ماهواره سست شدن بنیان خانواده :
· دختران فراری
· بد حجابی- مادر با دختر خود
· تاثیر منفی بر روابط بین افراد، اختلاف خانوادگی و شکستن حریم های خانواده
· ترویج هوس خواهی و تنوع طلبی
ورود ماهواره به منزل= ورود یک فرد نامحرم لابالی به منزل= دعوت ناباب برای فرزندان
= اختلاف افکنی در بین زن ها و شوهرها= شکستن حریم ها= مجاز شمردن خیانت زن و شوهر= زشتی زدایی از روابط قبل از ازدواج و حتی حاملگی بدون روابط قانونی= اهانت به والدین و بی توجهی به آنها= نفوذ جادو و طلسم در زندگی روزمر بازیگران= دزد وقت افراد است و سرک زدن به کیف پول افراد.
آیا علت پیشرفت غربی ها همان برهنگی و بی بندباری آنها در جوامع انسانی بود؟ یـــــــا:
· تلاش و کوشش آنها برای دستیابی به پیشرفت های علمی
· غارت کردن و استعمار کشورهای مسلمان آسیایی و آفریقایی
· ایجاد جنگ میان دولت های جهان سومی
اکنون علت عدم پیشرفت و عقب ماندگی کشورهای جهان سومی به راحتی استنباط می شود.
تهیه و تنظیم : یوسف خانی
15/2/93
خیانت وخوش رقصی چند چهره اصلاحطلب مبنی بر عدم فایده فناوری هستهای
روایت نو٬به نقل از وبلاگ کاریکاتور حساس بشو نوشت:
خیانت وخوش رقصی چند چهره اصلاحطلب مبنی بر عدم فایده فناوری هستهای
عشق یعنی استخوان و یک پلاک
آری! عشق یعنی استخوان و یک پلاک..
عشق یعنی تو..
یعنی همین تکه استخوانهای پاک و همین پلاک خاکیات..
عشق یعنی تو
یعنی 28سال غریبانه دور از خانه و کاشانه..
28سال گمنامی
عشق یعنی تو، که غریبانه جان دادی و انتظاری اینگونه را برایمان رقم زدی..
عشق یعنی تو، یعنی مادرت!
آری عشق یعنی مادری که تمام این سالها را چشم براهی کشید و نتوانست فراقت را تاب بیاورد، و پرکشید..
ناصر جان!
چگونه از عشق بگویم!
چگونه تو و همرزمانت را توصیف کنم در حالی که زبانم قاصر است!
دست و پایم در گِل مانده است!
و وجودم را گناه فرا گرفته..!
چگونه با زبانی که هر روز گناه میکند تو را بخوانم!
چگونه با چشمی که هر روز شهوترانی میکند به چشمانت نگاه کنم!
چگونه صدایت کنم وقتی تمام وجودم آغشته به دنیا پرستی است!
ناصر عزیزم!
یادم است که وقتی وصیت نامهات را میخواندم غرق در شرمندگی بودم..
اشک پهنای صورتم را گرفته بود!
نوشته بودی:
"نمیخواهم که مُهر خیانت برجبینم بکوبند و داغ فراق یاران در دل داشته باشم..!"
اما ما چه بگوییم ناصرجان!
ما چگونه بوده ایم!؟
چقدر در فراق یاران سوخته ایم!؟
آیا جز خیانت به خون شهدا کاری کرده ایم؟!
رفتارمان، گفتارمان، چگونه بوده است؟!
برای حجاب و ناموسمان چه کرده ایم؟!
زنان و دخترانمان چگونه در اجتماع ظاهر میشوند؟!
امر به معروف و نهی از منکر را زنده نگه داشته ایم؟!
نمیدانم چه بگویم!
بغض دارم..
لرزش دستانم و صدایم و ریزش اشکهایم امان نمیدهند..
دلم سنگین است..
کاش لیاقتی بود.. کاش..
پ ن:
ناصر عزیز!
دعاکن روحم، نفس تازه کند.
دعا کن به برکت حضورت جانی تازه بگیرم..
میخواهم صراط مستقیم را دوباره تجربه کنم..
دستم را بگیر ای شهید..
یا علی
برای نمونه امکان دارد دوستی که زندگی اش به علت خیانت همسرش به طلاق رسیده است به محض اینکه درددل شما را درباره کم توجهی و حواس پرتی همسرتان بشنود به شما هشدار دهد که احتمالا شریک زندگی شما هم در حال خیانت کردن است |
با همسرتان صحبت کنید، ذکاوت بیشتری به خرج دهید و لذت هایی را که با دوستانش تجربه می کند شناسایی کنید.در صورتی که دوستان همسرتان افراد مطمئنی از نظر اخلاقی نیستند و شما را نگران می کنند ازمشاوران کمک بخواهید
شنیدن صدای خائن در رمان «ادلف»
از رنجی که می دهیم
«دو واژه
تنها دو واژه
می شوند پروار:
خائن و انگار شوربا!»
-مایاکوفسکی
سعید برآبادی: تا به حال سرنوشت خیانت های زیادی را شنیده ایم؛ زنانی که از خیانت مردان شان، خودکشی کرده اند، به جادو و جمبل پناه برده یا دیوانه شده اند، سرد مزاج گشته اند یا به پای سجاده افتاده اند، پذیرفته اند و کنار آمده اند و همخانه هووی خود شده اند یا نپذیرفته اند و خون دیگری را ریخته اند. ما شنونده داستان مردان غمگینی بوده ایم که ساعت ها روبه روی آینه می ایستند و بی بضاعتی یا زشتی شان را تنها دلیل خیانت زنان شان می دانند، کنار آمده اند، از بستر عشق دور شده اند و با دست خود رفاقت آغاز کرده اند یا چاقو بیرون کشیده اند به قصد حذف رقیب. این ها اما روایت های شکسته ای است از آدم های شکسته شده، پس صدای خائن ها کجا شنیده می شود؟ کجا می توانیم چهره آن ها را ببینیم که در بزنگاه های دیدار، تصمیم، رختخواب و نوازش دست، با وجدان خود حرف می زنند؟ چطور می شود آدم هایی را یافت که در جستجوی عشق، قواعد را در هم می شکنند و با بی باکی، داغ خیانت را بر پیشانی خود می گذارند؟ چه می شود که نهادی به قدرت اجتماعی و مذهبی «خانواده» در هم می کشند و شکنندگان آن، چطور با صدای «قضا» کنار می آیند که به قول بیهقی در کمین است و کار خویش می کند؟
سه رمان خائن
صدای خائن ها را ادبیات به گوش ما می رساند؛ صدای کمتر شنیده شده، صدای مصلوب به زخم خویش، صدای گناهکارانِ آن گناهِ لذت بخش و گاه رستگارکننده را. از میان انبوه رمان هایی که خیانت، یکی از صدها گره داستانی آنهاست و از میان داستان کوتاه هایی که در قرن اخیر، خیانت را دستاویز طرح و نقشه نویسنده خود کرده اند؛ شاید سه اثر کمی متفاوت با بقیه و بسیار شبیه به یکدیگر باشند لااقل آن طور که معلومات اندکم و میل زیادم برای کشف رابطه های تو در توی ادبیات داستانی این انتخاب ها را برایم اجباری می کند:
در قرن نوزدهم، شاخص ترین صدای خیانت را می شود در «آناکارنینا» شنید؛ صدای فاصله داری که تلستوی از رابطه سه ضلعی آنا/ورونسکی/الکسی الکساندرویچ به گوش جهان رساند و آن را با انعکاس خرد شدن استخوان های آنا زیر چرخ های قطار به پایان می برد. در قرن بیستم، «گتسبی بزرگ» جایگاه یگانه ای دارد؛ چه از تشابه روایت کتاب با زندگی نویسنده اش و چه از تلاشی که اسکات فیتس جرالد برای به تصویر کشیدن تاثیر متقابل رفتار اجتماعی آن روزگار و خیانت دی زی / گتسبی می کند. اما «آدلف» که در میان ما فارسی زبان ها، رمان کمتر شناخته شده ای است نه تنها زودتر از این دو رمان به سراغ موضوع خیانت رفته، بلکه با دیدی روانشناختی، صمیمانه و البته موجزتر به صدای خیانت کاران پرداخته است.
آدلف و عشق سفاک
«عواطف آدمی آشفته و مغشوشند؛ ترکیبی از توده ای حس های گوناگون که قابل توجیه نیستند: واژه ها که همواره زمخت و عامیانه اند، می توانند نامی به آن ها بدهند اما هرگز نمی توانند آن ها را توصیف کنند.» جوانی بیست و دو ساله که این چنین از عواطف آدمی و پیچیدگی آن ها در اولین صفحات رمان «بنژامین کنستان» سخن می گوید، «آدلف» نام دارد. مردی که پاک باخته زنی 10 سال بزرگتر از خود می شود و عاقبت پس از پافشاری و اصرار بر عشقش، «النور» را در بستر کُنت تصاحب می کند. دامنه این عشق چنان پر سوز و گذاز و آشکار به پیش می رود که زن و مرد راهی جز دل کندن از گذشته و ساختار اجتماعی خود ندارند؛ «چه کسی می تواند جذبه عشق را توصیف کند؟ این احساس یقین را که موجودی پیدا کرده ایم که طبیعت برایمان تعیین کرده؟» و این گونه است که خیانت پایان خود را به تصویر می کشد؛ تنهایی جستن، مالیخولیای یک رابطه منفک از جامعه، دعوا، فروریختن و فروشکستن.
اگرچه بنژامین کنستان تا سال 1391 در ایران چندان شناخته شده نبود اما به سعیِ متینِ خانم مینو مشیری و ترجمه روان او، مهمترین رمان این نویسنده سوئیسی-فرانسوی حالا پیش روی ماست؛ «آدلف» را سفاکانه ترین و تلخ ترین رمان عشقی خوانده اند اما روایتی است درونگرا از عشق مرد جوانی به النور که معشوقه مردی بلند آوازه به نام مختصار کُنت است. حدیث عشقی که از یک دیدار ساده آغاز شده و به ویرانی نهاد خانواده النور، از بین رفتن جایگاه اجتماعی و خانوادگی آدلف و در نهایت مرگ زن در غربت می انجامد.
از قفسی به قفس دیگر
برای فرار النور از خشم کُنت و آدلف که از تشرهای پدر می ترسد، چاره ای جز عزیمت به شهر دیگری نیست. غربت اما آنها را نه به راه اندازی یک زندگی تازه و بر پایه عشق بلکه به یک بازی تلخ می کشاند؛ زن و مرد در یک خانه و فراری از دیگران کم کم حوصله شان از هم سر می رود و شروع می کنند به بهانه گرفتن. مینو مشیری در مقدمه ای که بر این کتاب نوشته می گوید که «آدلف شاهکار روان شناسی عشق است که تراژدی عدم امکان برقراری رابطه راستین میان انسان های عاشق را به نمایش می گذارد.» اما مگر می شود عشقی که هر دو زندگی بخش می خواندنش، کشنده و خفیف شود تا جایی که نمایش گر عدم برقراری یک رابطه ساده میان دو انسان باشد؟ کنستان اما در مقدمه ای که بر چاپ سوم این کتاب نوشته، در پاسخ به این سوال، تاکید می کند که جامعه ای که این دو در آن زندگی می کرده اند(و البته که بی شباهت به جامعه امروز ما هم نیست) فسادی را که رسوایی برانگیز نباشد، می پذیرد. با این حساب، اگر خیانتی، آشکار نشود، از نظر آن جامعه دیگر خیانت نیست و این چنین است که عاشق و معشوق ابتدای داستان، سر در غار تنهایی می گذارند و آن قدر به هم زورکی مهر می ورزند که «سرانجام قربانی مهر سوزانی شدن که خود مسبب آن هستیم.» اینجاست که تفاوت آدلف و آناکارنیا رخ می نماید؛ کتابی که تلستوی آن را با این جمله عهد جدید آغاز می کند که «انتقام از آن من است، من جزا خواهم داد» پیشاپیش از قضاوت مذهب در برابر طغیان خیانت حکایت دارد و آدلف، روایتگر رویارویی خیانتکاران با خویش است؛ در تنهایی مطلق، رو در روی هم، چون موریانه ای همدیگر را می جوند تا تمام شوند!
وقتی که عشق در هم می شکند
عشق عجیب آدلف-النور را سه صفت در آدلف و سه صفت در النور از هم می پاشد؛ مرد جوان، ترسو و خودخواه است و میل بیش از حدی به آزادی و فرار از قواعد زندگی خانوادگی دارد. النور نیز مستبد، وابسته و ضعیف است. این صفت ها آشنا نیستند؟ ورونسکی تلستوی و گتسبی فیتس جرالد این صفت ها را نداشتند؟ آنا و دی زی چطور؟ شبیه النور نیستند؟ پایان چنین رابطه ای کاملا واضح است اگرچه تا زمانی که اتفاق نیافتد، نمی توان آن را این طور توصیف کرد: «کار من و النور شده بود، پنهان کاری. او جرئت نمی کرد از رنج هایش سخن بگوید که حاصل فداکاری ای بود که از او نخواسته بودم. من که فداکاری او را پذیرفته بودم، جرئت نداشتم از این شوربختی حرف بزنم که پیش بینی کرده بودم اما نتوانسته بودم جلوی آن را بگیرم. در نتیجه با وجود این افکار که تمام اوقات مان را به خود مشغول می کرد، سکوت می کردیم و از عشق می گفتیم. با هم مهربان بودیم، اما از ترس صحبت درباره مطالب دیگر، از عشق می گفتیم.» فیتس جرالد اجازه چنین صمیمیت طولانی را به گتسبی و دی زی نمی دهد، او در پی نشان دادن شکست انسان در برابر رویاهای گذشته خویش است نه نشان دادن رابطه ای که به مرور ناقوس نابودی را می نوازد. شاید به همین خاطر است که در پایان «گتسبی بزرگ»، راوی می گوید: «لابد رویای گتسبی، آنقدر به نظرش نزدیک آمده بود که دست نیافتن به آن، تقریبا برایش محال می نمود. اما گتسبی نمی دانست که رویای او، از خود او عقب مانده است. گتسبی به آینده لذتناکی که سال به سال از برابر ما می گذرد و به گذشته می پیوندد ایمان داشت و با خود می گفت اگر رویا، این بار از چنگ ما گریخت، چه باک! فردا تندتر خواهیم دوید و دست مان را درازتر خواهیم کرد و سرانجام در یک بامداد خوش... و این گونه است که در قایقی نشسته ایم و پارو برخلاف جریان بر آب می کوبیم و بی امان به طرف گذشته رانده می شویم».
خائن کیست؟
وقتی که از خیانت حرف می زنیم، با این که عملا از عشق حرف می زنیم، از احساسی دو طرفه و آنقدر قدرتمند که تمام ساختارهای از پیش تعیین شده اطرافش را در هم می شکند حرف می زنیم، اما چون پسوند این عشق، خیانت است، نیاز به یک فاعل دارد، جامعه و سنت نام او را «خائن» گذاشته! کسی که همزمان با بروز احساس، به ساختاری که در آن بوده پشت می کند؛ آن چنان که پرنده ای با گشوده شدن در قفس، از میله ها می گریزد. در «آدلف»، خائن، زن داستان است؛ النور، شخصیتی که بعدها به خاطر دوستی صمیمی و عمیق نویسنده کتاب با مادام دوستال (از نویسندگان به نام فرانسه که هوادار انقلاب این کشور نیز بود)، به اشتباه این دو را با هم یکی فرض کردند. در گتسبی بزرگ هم خائن یک زن است، دی زی که البته بی شباهت به معشوقه نویسنده نیست که به او خیانت کرد و با همینگوی گریخت. اما وقتی که در می یابیم در آناکارنیا هم خائن یک زن است خود را به الگوی متفاوت و تا حدودی عرفی از مفهوم خائن نزدیک کرده ایم؛ مفهمومی که در آن ساختار اجتماعی مردانه، انگشت اتهام را در هر خیانتی به سوی زن دراز می کند چه او پشت به خانواده اش کرده باشد و چه مرد. در این الگو، زن شیطان صفت، فریبدهنده است و اغواگر و آغاز کننده خیانت در حالی که در هر سه رمان، این مردها هستند که پا پیش می گذارند و زنان را از بستر شوهرهایشان می ربایند.
و پایان کار خائن چیست؟
اگرچه از آن چه که در بالا آمد، پایان کار خائن رمان روشن است اما فکر می کنم پایان کار، اینجا به معنای مرگ النور در بستر بیماری و ناکامی نیست، حتی به معنی پایان کتاب نیست، شاید بتوان پایان کار خائن یا خائن های آدلف را در صفحات پایانی کتاب پیدا کرد آن جا که النور و آدلف با تصویر تازه ای از عشق یکدیگر را ترک می کنند، حتی اگر عشق شان به تنفر بدل شده باشد. این یافته، گنج خیانت است، گنجی که آن را در هیچ رابطه پایداری نمی توان پیدا کرد، جز در خیانتی که با عشق اتفاق افتاده باشد. نمی توان در رابطه که بر مبنای قواعد و چهارچوب است پاک بازی کرد، از عشق گفت و معشوق را در آزمون گذاشت و از او خواست که بهترین باشد و گرنه ترک خواهد شد. نمی شود در رابطه زناشویی پای همه اصول ایستاد و ریسک کرد اما عشق، ساحت دیگری دارد حتی اگر خیانت بزاید. در نامه ای که بعد از مرگ النور توسط آدلف خوانده می شود، کشف معنای تازه ای از رابطه زن با جامعه اش و حتی این عشق را می توان یافت:«این النور بخت برگشته ای که مزاحم شماست، خواهد مرد. شما تنها در میان جماعتی گام برخواهید داشت که برای ملحق شدن به آن ها شتاب دارید! این جماعتی را که امروز به خاطر بی تفاوتی شان از آن ها ممنونید، خواهید شناخت و شاید روزی دلزده از قلب های خشک آن ها، دلتان برای قلبی تنگ شود که به خاطر شما می تپید، که برای دفاع از شما حاضر بود با هزار خطر بجنگد و شما حتی حاضر نبودید با نگاهی به آن پاداش دهید.»
آدلف نیز حالا به معنای جدیدی دست یافته که پیش از آن نه تنها به آن اعتقاد نداشت بلکه اصلا آن را قابل وجود نمی دانست: «عشق، آن چنان با فردی که دوست داریم یکی می شود که حتی در ناکامی، لطف خاص خود را دارد. عشق با واقعیت و با سرنوشت وارد ستیز می شود؛ اشتیاق وافر، عاشق را در مورد قدرتش فریب می دهد و در میان درد و رنج، به شور و شوق می آورد.»
جامعه نه سنتی و نه مدرن قرن نوزدهم، بنژامین کنستان نویسنده را مجبور کرده تا تکلیف رابطه خیانت و گناه را هم مشخص کند. رابطه ای که همه به آن اعتقاد دارند مگر این که خود در آتشش سوخته باشند. وقتی کشیش بالای سر النور می آید، زن که آخرین کلمه ها بر لب هایش است، به آدلف می گوید: «حالا بگذارید، به اعمال دینی ام بپردازم؛ من باید تقاص گناهان زیادی را پس بدهم. شاید عشقم به شما هم گناه بود؛ با این حال اگر موفق شده بودم که شما را سعادتمند کنم، این فکر را نمی کردم.» با این همه کیست که نداند، گناهکار اصلی این خیانت که راوی آن نیز هست، نه النور که آدلف است، مردی که با احساسات پاکش به معشوق خود ضربه می زند: «مسئله مهم در زندگی رنجی است که به دیگران تحمیل می کنیم و هیچ متافیزیکی قادر به توجیه مردی نیست که قلب دوستدارش را تکه تکه کرده است. »
اما داستان این عشق اسفناک که به پایان می رسد، من خواننده دوست دارم تصور کنم آدلف را که در حال بازگشت از راهی است که آمده، قوز کرده، پیرتر شده است و حالا هیچ کسی را در دنیا ندارد که حتی با او جر و بحث کند. با دیدن این تصویر، انگار می کنم که آدلف هم در برگشت همین شعر را با خود تکرار می کند:
گره پر تردید ابروها
می آراید
کروپ ها و کروپ بچه های شهر
می گندد در دهان
لاشه خردجثه کلمات مرده
دو واژه
تنها دو واژه
می شوند پروار:
خائن
و انگار شوربا...
---منتشر شده در سایت شبکه آفتاب---