* ناشیانهترین مواجهه با تاریخ، کپیپیست آن در صفحۀ امروز است.
* توهین به رهبران مذاهب و ملل دیگر، مصداق خشونت است.
* هیچ دلیلی آنقدر قوی نیست که بتواند احمقی را متوجه حماقتش بکند.
* دشمنشناسیم اما دوستشناس نیستیم.
* برای خیانت باید هزار دلیل داشته باشی، اما برای وفاداری، یک دلیل هم کافی است.
* ضرب المثلی ایرلندی: پرسشگری، دروازۀ دانش است.
* ضربالمثلی آفریقایی: کسی که سؤال میکارد، دانش درو میکند.
* ضرب المثل چینی: کسی که سؤال میکند، چند دقیقه به نظر نادان میآید، ولی کسی که نمیپرسد، در همۀ عمر نادان باقی میماند.
* آلیس ویلینگتون رولینز: معیار یک معلم خوب این نیست که شاگردانش به چند سؤال او جواب دادهاند، بلکه این است که او شاگردان خود را به چند سؤال تشویق کرده است که جواب آن برای خودش هم معلوم نیست.
* گاهی بهترین آرایش، پیرایش است. مثلا جملۀ زیر، نازیبا و نتراشیده است:
«طیف دوم، شبهاتی هستند که مطرح میشوند تا سنت دینی را مورد بازخواست قرار دهند.»
کلمات «هستند»، «مطرح شدن»، «مورد... قرار دادن»، هر جملهای را سنگین و بیریخت میکنند. از قضا معمولا به وجودشان هم نیازی نیست و با حذف آنها جمله سبکتر و زیباتر میشود:
«طیف دوم، شبهاتی است که سنت دینی را بازخواست میکنند.»
* ظالمانهترین ظلم، غصب امتیاز مظلومیت است.
* حافظ میگوید: «اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود/ در مکتب غم تو چنین نکتهدان شدم.» یعنی من نخست در بیخبری محض بودم؛ اما آنچه چشم مرا و پس از آن زبان مرا به نکتهگویی باز کرد، ورودم به مکتب عشق بود. پیشتر جهان با من سخن نمیگفت و من نیز حرفی برای او نداشتم. از آن روز که مکتبم و نگاهم دیگر شد، بلبل باغ جهان شدم. پیشتر طوطی بودم و دیگران سخن در دهانم میگذاشتند. امروز که از چشماندازی دیگر جهان را میبینم، یک سینه سخن دارم. نگاه درست به هستی و انسان و زمین و آسمان، ذهن و زبان انسان را میگشاید؛ وگرنه باید طوطیوار به تکرار و تقلید قناعت کند. آن کس که از منظر درست، مینگرد، آنقدر سخن برای گفتن مییابد که به قول مولوی: یک دهان خواهد به پهنای فلک.
* دانشمندان در فیزیولوژی مغز به این نتیجه رسیدهاند که مغز انسان دو بخش دارد: کورتکس و لیمبیک. بخش اول مرکز تحلیل و بررسی علمی دادهها است و بخش دوم مرکز واکنشهای عاطفی است. هر چه انسان میشنود یا میبیند یا میخواند یا میفهمد، نخست در مرکز واکنشهای عاطفی(لیمبیک) وارد میشود و سپس به کورتکس(واکنشهای منطقی) میرود. از این رو موضع ما در برابر رخدادها و انسانهای دیگر، پیش و بیش از آنکه منطقی باشد، عاطفی است و گاهی انسان، برای تصمیمگیری عاقلانه، اول باید پا بر روی عواطف و گرایشهای غیر منطقی خود بگذارد که بسیاااار دشوار است. ظاهرا این فرایند برای بقای نسل انسان لازم بوده است؛ اما باعث شده است که تحلیل صددرصد علمی و منطقی و ریاضیوارِ اطلاعات برای انسان آسان نباشد. فقط کامپیوترها میتوانند دادهها را بدون هیچگونه گرایش عاطفی پردازش کنند. بنابراین «معرفت خالص» برای انسان امکانپذیر نیست؛ بلکه باورها و اعمال ما بیشتر معلول بخش پنهان و عاطفی مغز ماست تا محصول بخش منطقی آن.
بله؛ معرفت خالص، تقریبا ناممکن است؛ اما امتیاز بزرگ انسان، این است که میتواند در مسیر پیراستگی و خلوص معرفت، تا نهاییترین حد ممکن پیش رود.
* تقدیم به خیام:
کفری که در آن بیم و امیدی باشد
بهتر ز نمایشی که دیدی، باشد
ایمانِ تر و تازه بیاور، هرچند
لرزان چو سر شاخۀ بیدی باشد
* عقل سالم در بدن سالم است و دین سالم در جامعۀ سالم.
* تغییر رفتارهای دینی مردم، به هیچ وجه در گرو نقد قرائتهای دینی یا خرافهستیزی یا گسترش نواندیشی دینی نیست. آنچه دین و فرهنگ مردم را اصلاح میکند، اصلاح زندگی و وضعیت اقتصادی - اجتماعی آنان است. تا نظام معیشتی مردم سر و سامان نگیرد، امکان ندارد دین یا فرهنگ آنان اصلاح شود. امکان ندارد.
* شریعتی در یکی از کتابهایش میگوید در تهران مردی سادهدل زندگی میکرد که برای استحمام، به قم میرفت. استدلالش هم این بود که حمامهای عمومی قم، یک ریال ارزانتر از حمامهای تهران است! وقتی به او میگفتند هزینۀ سفر تا قم را هم حساب کن، میگفت: اون مسئلۀ دیگری است!
نیندیشیدن به هزینهها از ویژگیهای تفکر بسته و ایدئولوژیک است. در این تفکر، بزرگترین و مهمترین پیروزی، پیروزی سیاسی است؛ حتی به قیمت شکست اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی، علمی، معنوی و گفتمانی.