مفتی اعظم سوریه با تقدیر از مجاهدت مدافعان دو شهر نبل و الزهراء بر ادامه مقابله با تروریستهای تکفیری تأکید کرد.
شیخ احمد بدر الدین حسون مفتی اعظم جمهوری سوریه روز گذشته در سفر به دمشق حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) را زیارت کرد.
وی که به مناسبت بزرگداشت شهدای شهرهای شیعه نشین نبل و الزهراء در حرم حضرت زینب (س) حضور پیدا کرده بود طی سخنانی اظهار کرد: مدافعان این مناطق با الهامگیری از نهضت حضرت امام حسین (ع) با تروریستها و کفار مبارزه میکنند.
دو شهر شیعه نشین نبل و الزهراء در شمالیترین نقطه از سوریه قرار دارند بیش از دو سال و نیم است که در محاصره گروههای تکفیری قرار دارند. هم اکنون بیش از شصت هزار نفر در این دو شهر زندگی میکنند و با وجود حملات مکرر گروههای تکفیری، مردم این دو شهر با گرفتن سلاح به دست، در برابر آنها مقاومت میکنند، مقاومتی که اسطورهای است.
مفتی اعظم سوریه که چندی پیش طی تماسی از طریق بیسیم با مدافعان این شهرها صحبت کرده بود ضمن تقدیر از ایستادگی و مقاومت آنها، بر ادامه مقابله با تروریستهای تکفیری تأکید کرده بود.
شیخ حسون در مراسم گرامیداشت شهدای نبل و الزهراء در حرم حضرت زینب (س) که جمعی از مردم دمشق، طلاب و علما و اقشار مختلف مردم و مدافعان حرم حضور داشتند خطاب به مردم نبل و الزهراء گفت: پیشانی یکایک شما را میبوسیم که امت را سربلند کردید و خدواند شمار را ثابت قدم خواهد کرد و ملائکه حافظ و پشتیبان شما خواهند بود، و پیروزی به یاری خداوند از آن ما است.
نکاتی مختصر در مورد نقش مهم کبد در بدن انسان:
کبد به عنوان یک منبع ذخیره خون عمل می کند
کبد دارای میزان جریان لنف بسیار بالایی است
کبد دارای جریان خون زیاد و مقاومت عروقی کم است
افراد مبتلا به سیروز کبدی در برابر جریان خون شدیدا مقاومت می کنند (در سیروز کبدی سلولهای پارانشیمی کبدی منهدم شده و بافت فیبری جایگزین می شود).
کبد دارای توانایی بسیار بالایی در جهت ترمیم و تجدید پذیری بافت آسیب دیده خود می باشد(تا زمانیکه عفونت ویروسی و التهاب به آسیب اضافه نشده باشد.)
کنترل مکانیسم تشکیل مجدد سریع بافت آسیب دیده هنوز بطور کامل مشخص نبوده اما به نظر می رسد که فاکتور رشد هپاتوسیتی (HGF)یک عامل مهم در ایجاد تقسیم سلولی و رشد کبد می باشد.
فاکتوررشدهپاتوسیتی(HGF) توسط سلولهای مزانشیمی در کبد و سایر بافتها تولید می شود؛ اما توسط خود هپاتوسیتها تولید نمی گردد.
سایرفاکتورهای رشد بویژه فاکتور رشد اپیدرمی و سایتوکاین ها از قبیل فاکتور تومور و اینترلوکین-6 نیز در تحریک تشکیل مجدد سلولهای کبدی دخالت دارند.
سیستم ماکروفاژی کبدی یک عمل پاک کننده خون انجام می دهد.
کبد محل متابولیسم چربی،کربوهیدرات،پروتئین و ذخیره ویتامینها است
کبد آهن را به صورت فریتین ذخیره می کند.
کبد قسمت زیادی از مواد خونی مورد استفاده در انعقاد را تشکیل می دهد.
کبد داروها، هورمونها وسایرمواد را حذف ویا دفع می کند.
کبدنقش مرکزی را در متابولیسم چربی داشته و با تأثیر بر اسیدهای چرب آزاد خون و ساخت،ذخیره سازی وخارج نمودن چربیها و لیپوپروتئین ها را بر عهده دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
- خب! حالا من تحصیل کرده هستم. کار صندوقداری را از من بگیرید و کار دیگری با حقوق بهتر به من بدهید.
- ما به کارمندی که لیسانس داشته باشد احتیاج نداریم. دیپلم هم برای سر ما زیاد است. برای شما همه جا کار هست.
- خداحافظ بانک! خداحافظ هتل نازنین من!
این،آغاز نخستین دورهی بیکاری خردکنندهی من بود. چرا که دیگر مجرد و ولگرد نبودم. دیگر نمیتوانستم دست خالی به خانه بروم و پول یک ساندویچ را از رفقا بگیرم...
حالا زن داشتم و یک دختر – که زن، هر چند بسیار صبور بود؛ اما صبر، خوراک نمیشد.
فرصت بینظیری بود تا بدانم تا چه حد قماربازم. میتوانستم کوتاه بیایم و کار بانک را نگه دارم تا شغل بهتری پیدا شود. اما به زنم گفتم: «حتی یک روز، یک روز هم تحمل نمیکنم.» و او گفت :« نکن. وقتی نمیخواهند برایشان کار کنی، چه لزومی دارد که آنجا بمانی؟»
این نکته بسیار مهمی است که در همین فرصت باید بگویم. البته خیلیها گفتهاند؛ اما هرکس به سهم خود گفته است و از جانب خود.
زن، در موقعیت اجتماعی ما، خیلی راحت میتواند مردش را به بیراه بکشاند، ذلیل کند و زمین بزند، و خیلی راحت میتواند سرپا نگه دارد، حمایت کند و نگذارد که بشکند و خم شود.
کافیست که زن بگوید :«من از این وضع خسته شدهام. چقدر بیپولی؟ چقدر خجالت؟ چقدر نمایش و تظاهر به شرافت؟ آخر شرافت را که نمیشود خورد، نمیشود پوشید، نمیشود تبدیل به اسکناس کرد و کرایه خانه داد. تنها به فکر خودت و نجات خودت نباش. ما به آسایش احتیاج داریم. ما هم آدمیم. به خاطر ما از این همه خودخواهی بگذر، روزگار اینطور است. همه اینطورند.»
در این صورت لرزیدن قطعی است و احتمال فراوان سقوط وجود دارد – البته اگر زن و بچهات را واقعا دوست داشته باشی.
و، زن میتواند با لبخندی آرام و مهربان بگوید :«میگذرد. همه چیز درست میشود. تو راه درست را انتخاب کن. فکر نان و کرایه خانه نباش. زندگیمان را کوچکتر میکنیم. میرویم توی یک اتاق زندگی میکنیم. به نان و پنیر میسازیم. مگر خیلیها با نان و پنیر زندگی نمیکنند؟ همیشه که اینطور نمیماند...»
این واقعیتی است مسلم که من، به تنهایی و بدون یاری زنم هرگز قادر نبودم خودم را سرپا و محکم نگه دارم. من مطلقا «سوپرمن» و «نجیبزاده» نبودم. و آنقدرها که نشان میدادم، معتقد به پاک ماندن و دزدی نکردن هم نبودم. همیشه متزلزل بودم. کافی بود یک اشاره مرا از راهی که کشان کشان و مردد میرفتم باز دارد و به زندگی دیگری بکشاند.
کافی بود برق یک انتظار را در چشمهای زنم ببینم و بلافاصله راهم را کج کنم؛ کجِ کج.
...
کافی بود به دخترم یاد بدهد که «وقتی بابا آمد بگو : بابا ! چرا عمو دکتر دو تا ماشین دارد و ما نداریم؟ چرا دایی هوشنگ تلوزیون دارد و ما نداریم؟»
آن وقت، من زانو میزدم، خم میشدم، نوکری میکردم، فرو میافتادم و فرو میرفتم...
...
در تمام آن سالها، این زنم بود که بجای من مقاومت میکرد و یا مصالح مقاومت مرا میساخت- آن هم نه با شعار دادن و فریاد کشیدن، بلکه با سکوتی رضامندانه.
هر وقت که به او میگفتم :«این کار را ول میکنم» میگفت :« ول کن، چه اهمیتی دارد؟»
او حتی به ندرت توضیح میخواست. هرگز به یاد ندارم که چیزی، چیزی غیر معمول از من خواسته باشد. هرگز به یاد ندارم که به رفاه و آسایش دیگران اشارهیی کرده باشد. هرگز به یاد ندارم که با مهربانی و کنایه نیشی زده باشد.
...
ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
(ابن مشغه. نادر ابراهیمی. از صفحه ی 75. نشر روزبهان)