گناه زیادی سنگینی میاورد
دیدید بعضی ها میخواهند دو رکت نماز صب بخوانند ،
انگار یک کوه پشت انها افتاده،
به گزارش جوونی وبلاگ قاصدک نوشت،
گناه زیادی سنگینی میاورد
دیدید بعضی ها میخواهند دو رکت نماز صب بخوانند ،
انگار یک کوه پشت انها افتاده،
هرچه انها را صدا میکنید ،مثل این که بختک بر روی انها افتاده است.
اینها همه بر اثر گناه زیادی است.
ایت الله مجتهدی تهرانی
“میخواهند نور خدا را با دهانهاشان خاموش کنند درحالی که خدا کامل کننده نور خود است گرچه کافران خوش نداشته باشند”سوره الصف-ایه
روایت نو،به نقل از وبلاگ شمیم انتظار نوشت:
پ.ن:
“میخواهند نور خدا را با دهانهاشان خاموش کنند درحالی که خدا کامل کننده نور خود است گرچه کافران خوش نداشته باشند”سوره الصف-ایه۸
متاهل ها میخواهند طلاق بگیرند
مجردها دوست دارند ازدواج کنند
کودکان میخواهند زود بزرگ شوند
بزرگتر ها دوست دارند به دوران کودکی برگردند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان از دغدغه مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند
مردم عادی میخواهند مشهور شوند
سیاه پوستان دوست دارند سفید پوست شوند
سفید پوستان خود را برنزه میکنند
هیچ کس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است :
"قدر داشته هایت را بدان و از آنها لذت ببر"
ای عزیز! بدان که حرص انسان بر سه جیز است: از وقت پیش میخواهند از قسمت بیش میخواهند و آن دیګران را، از آن خویش میخواهند
در طفلی پستی، در جوانی مستی و در پیری سستی، پس کی خدا را پرستی؟
ﻣﻨﺎﺟﺎت ﻧﺎﻣﻪ
مناجات 1
الهی! الهی نور تو چراغ معرفت بیفروخت دل من افزونی است. گواهی تو ترجمانی من بکردند ندای من افزونی است. قرب تو چـــراغ وجد بیفروخت. همت من افزونی است. بود تو کار من راست کـــرد بود من افزونی است.
الهی! از بود خود چه دیدم مگر بلا و عنا؟واز بود تــــو همـــه عطاست و وفا! به بر پیدا!و بکرم هویدا. نا کرده گیر کرد رهی. و آن کـــن که از تو سزا.
مناجات 2
الهی! نـــام تو مــا را جواز! و مهــــــر تو ما را جهــاز!
الهی! شنــاخت تو ما را امان! و لطف تو مـــا را عیـــان ـ الهی! فضـــل تـــو ما را لوا,کنف تــــو ما را ماوی !
الهی! ضیعفان را پناهی قاصدان را بـــر سراهی مومنـــــان را گواهی چه بود که افزایی و نکاهی؟
الهــــی! چه عزیز است او که تو او را خواهی! ور بگریزد او را در راه آریی. طوبی آنکس را کـــه تو او رایی! آیا که:تا از ما خــــود کرایی؟
مناجات 3
تو را که داند؟که:تو را((تو))دانی تو را نداند کس. تو را تو دانی بس!ای سزاوار ثنای خویش! و ای شکرکننده عطای خویش! رهی به ذات خود از خدمت تو عاجز و به عقل خود از شناخت منت تو عاجز و به کل خود از شادی به تو عاجز و به توان خود از سزای عقل تو عاجز
کریما! گرفتار آن دردم که تو درمان آنی بنده آن ثنایم که تو سزای آنی من در تو چه دانم؟ تو دانی!تو آنی که گفتی من آنم!آنی.
مناجات 4
الهی! نمی توانیم که این کار بی تو به سر بریم. نه زهره آن داریم که از تو بسر بریم هر گه که پنداریم که رسیدیم از حیرت شما روا سر بریم.
خـــــداوندا! کجا باز یابیم آن روزکه تو ما را بودی و ما نبــودیم تا باز به ان روز رسیم میان آتش و دودیم اگـــر بدو گیتی آن روز یابیم بر سودیم ور بود خود را در یابیم به نبــود خود خشنودیم.
مناجات 5
الهی! از آنچه نخواستی چه آیــــد؟ و آن را که نخواندی کی آیــد؟ تا کشته را از آب چیست؟ و نا بایسته را جواب چیست؟ تلخ را چه سود اگر آب خوش در جوار است؟ و خار را چه حاصل از آن که بوی گل در کنار است؟
مناجات 6
الهی! گر زارم در تو زاریدن خوش است ور نازم به تو نازیدن خوش است. الهی!شاد بدانم که بر درگاه تو می زارم بر آن امیـــد آن که روزی در میـــدان فضل بتو نازم تو!من بپذیری و من با تو پردازم ـ یک نظر در من نگری و دو گیتی به آب انـــدازم.