کسی از دور میآید
کسی از منظر گل بوته های نور میآید
نگاهش بوی جنگلهای باران خورده را دارد
و وقتی گیسوانش را
رها در باد می سازد
دل من سخت میگیرد .
دلم از غصه میمیرد
هوای قریه بارانیست .
جمیله جان
درها را کمی وا کن
که عطر وحشی گلها
بپیچد در اتاق من
که شاید خیل لکلکها
نشیند بر رواق من .
جمیله جان
میبینی که ساحلها چه خاموش است؟
کنار کومهها دیگر گل و سوسن نمیروید .
برنجستان ما غمگین غمگین است
و دیگر برزگرها شعر لیلا را نمیخوانند
روایتهای شیرین را نمیدانند
هوا در عطر سوسن های کوهی بوی اردک های وحشی را نمیریزد
و در شبهای مهتابی
صدایی جز هیاهوی مترسکها نمیآید .
تمام کوچهها دلتنگ دلتنگاند
جمیله جان خداحافظ
خداحافظ
دل من سخت غمگین است
دلم امروز گواه است کسی میآید
حتم دارم خبری هست، گمانم باید...
فال حافظ هم هر بار که میگیرم باز
«مژده ای دل که مسیحا نفسی...» میآید
ماه در دست به دنبال که اینگونه زمین
مست، میگردد و یک لحظه نمیآساید؟!
باید از جاده بپرسم که چرا میرقصد
مست موسیقی گامی شده باشد شاید!
گله کم نیست ولی لب ز سخن خواهم بست
اگر آن چهره به لبخند لبی بگشاید
محمد مهدی سیار
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
میلاد پیامبر عشق و محبت مبارک
دختری بودش همی معصوم و پاک با اراده ، او قوی مظلوم و پاک
سجده می کرد او خدایش را همش او شب و روزش بود گریان همش
…………..
گریه اش مخصوص آن خالق بود سجده هایش چون برای او بود
یکه و تنها بدور از این جهان او دعاهایش همش بود در نهان
پس خداوندم دعاهایش شنید پاکی و معصومیت آن سادگیهایش بدید
پس بر آن شد تا که اورا سر کند از تمام مردمان سرتر کند
نطفه ای بنهاد در بطن و تنش نطفه ای پاک و مقدس در تنش
مریم آن دختر که بوده پاک پاک با تواضع سر نهاد بر آن خطاب
در تمام روزها سختی کشید از تمام مردمان رنجی بدید
گفته بودندش که مریم پاک نیست او مطهر ، باکره از خاک نیست
نیش زخمی می زدند بران دلش تهمت و رسوا می کردند آن دور و برش
پروراند آن نطفه را هر روز و ماه تا که شد نه ساعت و نه روز و ماه
زایش آن پاک و معصوم سر رسید پس زمان آن ولی بر ما دمید
پس به دنیا آمده عیسی ما آن فرشته آن پدر اولیای ما
رازها را فاش کرد آن نوظهور پس خدا را پاس کرد آن نوظهور
گفت من زاییده آن مریمم نطفه پاک خدای مریمم
آمدم تا کفرها را بر کنم ظلمها و ناسپاسی بر کنم
مادرم پاک است و قدیس خدا من فرستاده به فرمان خدا
پس بیایید و همه کرنش کنیم بر خدا بر آن ولی کرنش کنیم
دور اندازیم همه جور و جفا پیشه گیریم راستی ! صدق و صفا
کاهنان از دیدنش بگریستند از زبان کودکی بشنیدند و بگریختند
مردمان پاک سیرت پس به پیمان آمدند با خدا و مریم و عیسی به ایمان آمدند
پس خداوند روح را در او دمید چون که عیسی روح آن خالق بدید
مردگان را زنده کرد و زندگان را شاد کرد سنگسار و کشتن اطفال را انکار کرد
کور و نابینا به دیدن آمدند خسته و مفلوج هم راه آمدند
پس خدا لطفی به ما فرموده است روح خدا را بر همه گسترده است
پس سپاس و شکر بر او می کنیم آنچه عیسی گفته آن را می کنیم
راستی و لطف وصداقت پیشه خود می کنیم با محبت با صفا با امتش خو می کنیم
آنکسی که قامتش رعنا بود / فرستاده خدا عیسی بود
همه عمرو زندگیش معمابود / گفت درگهواره سخن عیسی بود
اوکه جسمش زنورآسمانی بود / آفریدش خدا زنورعیسی بود . . .
.
.
.
زادروز مسعود پیامبر بزرگ الهی ، یاری گر آخرین منجی و موعود بشر
حضرت عیسی مسیح علیه السلام بر موحدان پاکدامن ، خجسته باد . . .
.
.
.
چون به سخن نوبت عیسی رسید / عیب رها کرد و به معنی رسید
عیب کسان را منگر و احسان خویش / دیده فرو بر به گریبان خویش . . .
کریسمس 2014 مبارک