تعریف HCI(Human-Computer Interaction) یا همان تعامل انسان با کامپیوتر:
مطالعه،طراحی و برنامه ریزی تعامل بین افراد و کامپیوتر ها---- این معمولا یک علم بین رشته ای است از رشته های طراحی،علم کامپیوتر و...
تعامل بین انسان و کامپیوتر معمولا در اینترفیس اتفاق می افتد.نمونه ای از انترفیس ها عبارتند از:موس،صفحه کلید،قلم نوری،کنسول ها و...
تعریف HCI از دید ACM:
نظامی است که دغدغه آن با طراحی،ارزیابی و پیاده سازی سیستم های کامپیوتری تعاملی برای استفاده انسان است.
هدف HCI:
بهبود تعامل انسان و کامپیوتر از طریق ایجاد کامپیوتر هایی با قابلیت بیشتر برای رفع نیازهای کاربران
اصول طراحی اینترفیس:
سه تا اصل را باید در نظر گرفت،زمانیکه در حال ارزیابی یک اینترفیس یا در حال طراحی یک اینترفیس جدیدی هستید:
1)تمرکز ما روی userباشد و در ارزیابی از userاستفاده کنیم.به عبارتی بفهمیم که مخاطب ما چه کسی است؟چند تا userداریم؟taskهایی که مهم هستند جایی از منو قرار داده شوند که کاربر راحت تر بتواند به آنها دسترسی پیدا کند.
2)معیار سنجشی برای خوب یا بد بودن اینترفیس تعیین کنیم و نمونه ای از معیارهای ارزیابی عبارتند از:
تعداد کاربرانی که taskرا اجرا کرده اند و یا زمانی که taskانجام شده و یا تعداد errorهایی که رخ داده،چقدر است؟
3)طراحی تکرار شونده(چرخه طراحی،تست وتحلیل یک اینترفیس تکرار شود،مثل گام های مهندسی نرم افزار)
منتظر جلسه دوم در روزهای آتی باشید.
با تشکر از وقتی که برای این مطلب گذاشتید.
این چنین بود که سفر و هجرت از دیرباز در قاموس انسانها مکانی والا برای خود باز کرد و آرزوی انسان هایی شد که به جای ماندن، رفتن و به جای بودن ، شدن را بر گزیدند.
کوچ حتی آن گاه که تنها در جستجوی زیستگاهی بهتر در معنای عام کلمه باشد به نوع خود واجد ارزش است چرا که نشان از تلاش و اراده انسان دارد.
اما این هجرت اگر انسان را از بودن به شدن برساند معنا و ارزشی والا می یابد.
شعر و ادب پارسی بعنوان محملی برای بیان احساسات و نظرات هنرمندان ،سرشار از اشعاری است که نشان از شیفتگی شاعران ادوار مختلف از سعدی گرفته تا فروغ به سفر و هجرت دارد. هجرت به معنای عام کلمه ، در صورت عرفانی، آن یا به معنای پویشی برای تحول .
این گونه است که سعدی می گوید : ' بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی/ سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی/ در کام نهنگان رو گر میطلبی کامی.
' و از سهراب می خوانیم که : 'بوی هجرت می آید/بالش من پر آواز پر چلچله هاست'
و فروغ که می نویسد: سفر حجمی در خط زمان / و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن / و در ادامه نتیجه می گیرد که 'هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد '.
*مهاجرت یک موضوع جهانی
بر اساس تعریفهای نوین ارائه شده مهاجرت حرکت و کوچ افراد از یک ملیت- کشور به کشور دیگر، که در آنجا شهروند نیستند، محسوب می شود.
بر طبق آمار تخمینی سازمان ملل متحد در سال 2005 ، حدود 190 میلیون مهاجر بین المللی وجود داشته است، که سه درصد کل جمعیت دنیا را شامل می شود.
اما این تنها شامل افرادی است که مهاجرت کرده اند چرا که بر اساس نظرسنجی مؤسسه گالوپ در سالهای 2007 تا 2009 حدود 700 میلیون نفر در سراسر جهان خواستار مهاجرت به کشوری دیگر هستند.
* علل مهاجرت
مهاجرت علل و عوامل گوناگونی از قبیل مسائل اقتصادی ( فقر و بیکاری )، اجتماعی ( جنگ ، فقدان
امنیت ) و مسائل سیاسی دارد .
به عبارتی فرد مهاجر در جستجوی سکونتگاه ، شغل، آموزش، بهداشت، امنیت ، آزادی های فردی و اجتماعی و در کل آینده ای بهتر کوچ را انتخاب می کند .
البته نه تنها کشورهای هدف مهاجرت به دلایل اقتصادی ، اجتماعی و غیره محدودیتها و موانعی بر سر راه مهاجران می گذارند بلکه بسیاری از کشورها از مهاجرت اتباع خود نیز جلوگیری می کنند .
* آثار مهاجرت
مهاجران گاه به سرزمین موعود می رسند ولی آن را با آرمانهای خود متفاوت می بینند اما حتی اگر موفق به رسیدن به مقصد مورد نظر خود شوند و آن را با ایده آل ها و انتظارات خود نیز مطابق بیابند با مسائل گوناگون و چالشهای بسیار روبرو خواهد شد.
حاشیه نشینی ، از خود بیگانگی و هراس، گم گشتی ،استثمار مهاجران در اشکال مختلف ، مهاجر ستیزی ، تبعیض بین مهاجر و بومی ، فرار مغزها ، دوری از خانواده و غم وطن ، گسیختگی نسلها و طلاق از جمله این مسائل است.
هستند کسانی که کوچ می کنند ولی چون لاکپشت همه جا خانه های خود را بردوش می کشند و تغییر مثبتی نمی پذیرند .
و در عین حال انسانهایی را می بینیم که گرچه به ظاهر ساکنند اما همچون مولانا که می فرماید: ' کی شود این روان من ساکن آنچنان ساکن روان که منم' پویا و روانند.
آنها در کنار سیری در تاریخ کشورشان برای شناخت خود و داشته هایشان همچون پرنده ای که پر می کشد و برای آشیانه اش از نقاط گوناگون مصالح جمع می کند ، همواره افقهای جدید را در جستجوی علوم و
دستاوردهای نو و سودمند رصد می کنند و هشیارانه مصالح نوینی را برای تغییر و تحول و ساختن جامعه ای بهتر در هرکجا هستند برمی گزیند .
این افراد به لطف دانش بشری ، وسایل ارتباط جمعی و رسانه های اجتماعی بی آن که از دیار خود کوچ کنند
همواره در جهان سفر می کنند و تحفه های ارزشمند برای مردم خود به ارمغان می آورند.
و همچنین هستند بزرگانی چون پرفسور مجید سمیعی برترین جراح مغز جهان که نه تنها با مهاجرتش بر دانش و توانمندی اش بلکه بر افتخارات ایران و ایرانیان افزود. دانشی که اکنون نه فقط مردم دیار خودش گیلان و کشورش ایران که جهان از آن بهره می برند .
پرفسور فضل الله رضا استاد بزرگ ریاضیات، از پایه گذاران نظریه اطلاعات و مخابرات در جهان ، مشاور و همکار فعال مؤسسات علمی و ادبی متعدد در دنیا . استاد ریاضیات دانشگاههای معتبر امریکا، کانادا، سوئیس و همچنین استاد افتخاری دانشگاه تربیت مدرس ایران. یا بزرگان دیگری در رشته ها و زمینه های مختلف
که سودشان به همه بشریت می رسد.
پس کوچ در ذات خود واجد جنبه های گوناگون مثبت و منفی است . می شود به سان مرغانی که در پی سیمرغ سفر کردند در انتها خود را سیمرغ یافت و یا به سان کلاغی ، در پی کبک شدن راه رفتن خود را نیز فراموش کرد .
راز اول:
تمامی آنچه به منظور خوشحالی و خوشبختی واقعی بدان نیاز داریم، در درون ماست.
راز دوم:
تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت میکند. هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه میتوانم انجام دهم. تصویر ذهنی هر انسانی، پایهی اصلی شخصیت و رفتارهای اوست. بهعبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانهای از احساس فضیلت و بزرگی ماست و نشانمیدهد که چه کارهایی از ما ساخته است و چه کارهایی از ما ساخته نیست. انسانها حقیقت زندگی را با تصویرهای ذهنی خود میسازند. آری تصویر ذهنی زیبا از خود، موفقیتها را میسازد و موفقیتها، باعث بهتر شدن تصویر ذهنی انسان از خود میگردد. تصویر ذهنی ما از خودمان، نمادی از مجموعهی باورهای ما در فضای زندگی است.
راز سوم:
هدف زندگانی، آن است که تمام تواناییهای بالقوهی خود را بهعنوان یک انسان خودشکوفا بشناسیم و آنها را شکوفا کنیم و بهترین خویشتن خویش را از خود ظاهر کنیم و به بیشترین رشد و شکوفایی برسیم.
راز چهارم:
تغییر در وجود، نهتنها ممکن و میسر است بلکه اجتنابناپذیر است زیرا تا ما تغییر نکنیم، زندگیمان تغییر نمیکند. انسانهای سعادتمند، مرتباً میشوند و میروند زیرا تا نشوی، نمیشود و تا نروی، نمیرسی.
راز پنجم:
تمام مشکلات، موانع و مصائب زندگی، درواقع درسهایی هستند که به انسان میآموزند و انسان را میسازند. آنها فرصتهایی در لباس مبدلاند. حتی گاهی مشکلات، الطاف خفیهی خداوند هستند که باعث رشد و شکوفایی انسان میشوند. پس آنها را گرامی بداریم و از آنها بیاموزیم.
راز ششم:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
هر زمان که بیشتر می گذرد با دنیا بیگانه تر می شویم
این حس را همه احساس می کنند و....
از خود بیگانگی از خود غریبگی
تمامی روی حرف هایم بر شناخت از خودمان است....
قایل به این هستم که اگر درونم را بهتر بشناسم بدانم که
چه می خواهم انسان موفق تری هستم....
دلم می خواهد میان قلب دوداندود خود
تو را بیابم گاهی که نمیابمت اعصابم بهم می ریزد
باید دعای زنده شدن دل را بخوانم
یا حىّ یا قیّوم،
یا لا اله الاّ انت اسالک ان تحیى قلبى،
اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد
آن زمان اشک از چشمانم جاری می شود
هنوز هم آماده نیستم هنوز هم نمی دانم
این آیه خداوندی:
من چیزی را می دانم که شما نمی دانید
گاهی وقت ها آرامش می آورد گاهی....
آه خدایا تو چه می دانی که ما از آن بی خبریم ما نمی دانیم....
از کدامین راز با خبری ؟ چرا من نمی دانم؟
آه از دست این ندانستن ها....
آنهایی که با شناخت و آگاهی زندگی می کنند قلب و نفس آرام تری دارند
به قولی انسان ترند....
یـــــــــــــا مهـــــــــــــــــــدی موعود زمان ظهورت را فقط خداوند مــــــــــــــی داند
ای خدای مهربان این زمان دوری را کوتاه تر کن....
دل های ما را به نور شناخت و ایمانت روشن تر کن
کمک کن گناه نکنیم و بتوانیم از یاران صدیق فرزند فاطمه الزهرا (س) باشیم
یــــــــــــــا صاحب الزمان یا مهــــــــــــــــدی موعود
کاش روزی رها گردد انسان از انسان بدانسان که مرده از زنده؛ رفته از مانده ...
ورنه تا تو اینی و انسان و جهان این است، قاعده ی بین الأشیاء همین است و همین است و همین است! کاش مرگی خوش بگیرد فرا فرا فرا , مرا مرا مرا ََ، مگر رها شوم از آنچه که به همزیستی با آن ازآن رها نتوان شد!
و ما ادراک الموت؟ و الموت معنا و مع حیاتنا و حیاتنا الموت! و ما ادراک الحیاة؟ فانّ الحیاة باقیة مع الباقیین المشتاقیین