همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

در ۳۶ سال گذشته هرگز عنوان نشده بود که شورای امنیت ملی دادگاه است

صادق زیباکلام با اشاره به مبارزات یکصد ساله مردم ایران برای حاکمیت قانون در کشور به سخنان اخیر مهدی طائب درباره تفهیم اتهام موسوی و کروبی واکنش نشان داد.

صادق زیباکلام در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری آنا، درباره سخنان  طائب مبنی بر تفهیم اتهام موسوی و کروبی از سوی شورای عالی امنیت ملی اظهار کرد: من فکر می‌کنم آنچه جناب طائب می‌گویند، از صدر تا ذیل نادرست است؛ چرا که در هر نظام سیاسی اولین و اساسی‌ترین مسئله، قانون  و حاکمیت قانون است.

استاد دانشگاه تهران افزود: در یکصد سال گذشته - یعنی از مشروطه به بعد از جمله در انقلاب اسلامی - مبارزه کردیم که در کشور قانون حاکم شود.

زیباکلام با اشاره به اظهارات طائب، رئیس قرارگاه عمار  تصریح کرد: این چیزی که جناب طائب گفتند فقط در ذهن ایشان است، و الا  در این 36 سالی که از انقلاب می‌گذرد، هرگز چه صراحتا و چه تلویحا گفته نشده است که شورای عالی امنیت ملی زیر نظر قوه قضائیه است یا اینکه شورای عالی امنیت ملی حکم دادگاه را دارد یا می‌تواند تفهیم اتهام و محکومیت صادر کند. در کجای قانون اساسی ما، چنین وظایف و اختیاراتی برای شورای عالی امنیت ملی پیش‌بینی شده است؟

وی افزود: آنچه جناب طائب می‌گویند، نقض آشکار قانون، قانون اساسی و حاکمیت قانون در جمهوری اسلامی ایران است.

صادق زیباکلام گفت: باید اتهامات مشخص باشد. اینکه یک چهره اصولگرا در مجلس، یا هر مقام دیگری مطالبی را علیه  موسوی و کروبی و خانم رهنورد مطرح کنند، هیچ کدام ملاک و معیار نیست. بنابراین اینکه گفته شود اینها در فتنه بودند اینها با سفارتخانه‌های خارجی در ارتباط بودند، اینکه گفته بشود اینها قصد کودتا و براندازی داشتند، همه اینها مطالبی است که چهره‌ها و شخصیت‌های اصولگرا در این مدت گفتند، اما ملاک باید قانون باشد.

گفتنی است، حجت‌الاسلام مهدی طائب، رئیس قرارگاه عمار در  گفت‌وگویی با خبرگزاری مهر، از تشکیل دادگاه صالحه برای رسیدگی به جرایم سران فتنه سخن گفته و با تأکید بر اینکه این دادگاه دارای یک قاضی و یکسری دادنامه است و قاضی پس از تحقیقات از طریق دستگاه‌های مختلف کیفرخواستی در این خصوص صادر می‌کند، گفت: مسئله بغی سران فتنه در شورای عالی امنیت ملی مورد بررسی قرار گرفت و رئیس قوه قضائیه که خودش نیز قاضی‌القضات است، حضور داشت و همچنین دستگاه‌های امنیتی که باید اطلاعات مربوط به سران فتنه را هم ارائه می‌کردند در شورای عالی امنیت ملی حاضر بودند.

طائب ابراز کرده: تمام تصمیماتی که شورای عالی امنیت ملی در خصوص سران فتنه گرفته به خود آنها ابلاغ و در واقع آنها را تفهیم اتهام کرده است که موضوع بغی بر نظام توسط آن‌ها برای اعضای شورای عالی امنیت ملی اثبات شده است.

 

وحدت در کلام مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)






شیعه و سنی نباید بگذارند دشمن از اختلافاتشان سوء استفاده کند.


کسـانی که شعـار اتحـاد و وحـدت و بـرادری مسلمین را می دهند، اینها دشمن

مسلمانان نیستند؛ دوست مسلمانانند، خیر مسلمانان را می خواهند و مایلند همه ی

 مسلمین عالم عزیز باشند.

چه فایده ای دارد که در داخل جامعه ی اسلامی، مسلمانان از مذاهب مختلف،

 روبه روی هم بایستند و به همدیگر ضربه بزنند؛ از آن طرف هم دشمن بیاید،

 هر دوی اینها را محاصره کند، سرشان را به هم بکوبد و خودش بنشیند، تماشا

و استفاده بکند؟ این خوب است؟

اگر ما می گوییم که شیعه و سنی در کنار هم قرار بگیرند، یعنی شیعه، شیعه

 بماند؛ سنی هم سنی بماند. ما چه موقع به عالم تسنن گفته ایم که منظورمان از

 وحدت این که شما شیعه بشوید؟!

ما چنین چیزی نگفته ایم.

هر کس خواست شیعه بشود، از طریق علمی و از راه مباحثات عالمانه شیعه

 بشود. آنها هم آزادند که بروند کار خودشان را بکنند. ما نمی گوییم شما

 مذهبت را عوض کن؛ ما می گوییم شیعه و سنی باید همیشه سر عقل باشند

، همچنانکه بحمدالله در دوران انقلاب اسلامی، در کشور ما مشاهده شد.

 نگذارند دشمن از اختلافات اینها سوء استفاده کند. برگزاری هفته وحدت

، برای این است.[1]


دنیای اسلام، نیازمند تقریب

امروز دنیای اسلام نیازمند این تقریب است. در این تقریب - همـان طـو
ر

 کـه مکـرر گفته شده- غـرض این است که فرقه های اسلامی، در مقام

 فکر و اعتقاد به یکدیگر نزدیک بشوند. ای بسا برخی از تصورات فِرق

نسبت به یکدیگر، با مباحثه و مذاکره، به استنتاج خوبی منتهی بشود. شاید

بعضی از سوء تفاهم ها برطرف و بعضی از عقاید تعدیل و بعضی از

افکار به طور واقعی به هم نزدیک بشود.

البته اگر این بشود، بسیار بهتر از هر شکل دیگر است. حداقل این است

که بر روی مشترکات تأکید بشود. این گفتگوها و مذاکرات، کمترین فایده

 اش این خواهد بود. بنابراین، باید از طرح مسائل تفرقه انگیز خودداری

بشود.[2]


قدرتمندان، عامل جنگهای مذهبی مسلمین

در زمان حـال، برای ایـن که مسلمین با هم متحد و متفق نبـاشند و

علیـه هـم کـار کنند، تلاشهـای مضـاعفی انجـام می گیرد. این تلاشها

به خصوص از وقتی تشدید پیدا کرده، که نیاز مسلمین به وحدت، بیش

از همیشه است. به تصور خیلی نزدیک به واقعیت، انگیزه تلاشهای

دشمنان این است که از تحقق آرزوی سیادت و حاکمیت اسلام- که

 امروز به مراحل عملی نزدیک می شود- جلوگیری کنند.

طبیعی است که اگر اسلام بخواهد حاکمیت پیدا کند و مسلمین در دنیای

اسلام بخواهند به اسلام تمسک کنند؛ با این اختلافات امکان پذیر نیست.[3]


با اتحاد مسلمین، دنیای اسلام سربلند خواهد شد.

یک میلیارد انسان در دنیا هستند که درباره ی خدا و پیامبر و نماز و

حج و کعبه و قرآن و بسیاری از احکام دینی، با هم یک عقیده دارند؛

 یک چند مورد اختلاف هم دارند. اینها بیایند همان چند اختلاف را بگیرند،

 با هم بجنگند، تا آن کسی که با اصل خدا و پیامبر (ص) و دین و همه چیز

 مخالف است، کار خودش را انجام بدهد. آیا این عاقلانه است؟!

ما گفتیم یک عده از علما و متفکران دور هم بنشینند و در سطح علمی و

 فرهنگی، برای تقریب و نزدیک کردن، «مؤسسه التقریب بین المذاهب

 الاسلامیّه» را به وجود آورند.

چهار مذهب فقهی در اهل سنت هست، مذهب امامیه هست، مذهب زیدیه

 هست، مذاهب دیگر اسلامی هستند. اینهـا بنشیننـد ببیننـد، در مســایـل

علمـی و دینـی، چقـدر می توانند با یکدیگر همکاری و کار کنند.

ما این مرکز را تشکیل دادیم. ان شاء الله برادرانی که مسئول این کار

هستند و معین شده اند، آن را با قوت دنبال می کنند. این کار، کاری

 است که خدای متعال از آن راضی است و سرنوشت اسلام به این

طور کارهاست.

اگر مسلمین دست در دست هم بگذارند و با هم صمیمی باشند، ولو

 عقایدشان مخالف با یکدیگر باشد، اما آلت دست دشمن نشوند، دنیای

اسلام سربلند خواهد شد.[4]

آنچه خود داشت...

مدت های زیادی در ذهنم از کشور هند یک تصور رویایی داشتم، فکر می کردم به دلیل تنوع مذاهب و عقیده های فکری گوناگون راه برای آنانی که طالب حقیقت هستند همواره آسان و هموار است ،بالاخره اصطلاحاتی همانند مدتیشن و ذن و جملاتی مانند زندگی در صلح و آرامش روح و روان و ... خاستگاهشان از متفکران و عارفان هندی است. فرصتی دست داد تا در یک شرکت چند ملیتی کار کنم، از قضا چند هندی نیز به عنوان مهندس مکانیک در این شرکت مشغول کار بودند؛ من خوشحال از اینکه نیازی به پیمودن راه هندوستان نیست و هر آنچه میخواهم و مشتاقم میتوانم  مفت و مجانی از این دوستان به دست آورم.با شوق و ذوق از آنها سوال می پرسیدم و آنها هم جوابهای زیبایی به سوالاتم میدادند، اما ، روی دیگر ماجرا نه حرف های زیبایشان که عملشان بود؛ تنها چیزی که مشاهده نمی کردی همان رفتارهایی بود که از آنها انتظار میرفت، بسیار شکم پرست بودند، هر حرفی را به دلشان می گرفتند، با وجود اینکه یک سوم جمعیت فقیر جهان در هند ساکن است گاهی خودشان را از کشورهای آسیایی سرتر می پنداشتند، همراه همیشگی شان یک گوشی با سیستم عامل اندروید بود،به قول یکی از آلمانی ها اینها غذا گیرشان نمی آید که بخورند اما گوشی از ملزومات زندگیشان است(بر طبق شنیده ها این موضوع در آفریقا هم مشاهده می شود).برای همین است که مایکروسافت گوشی جدیدش را ابتدا در هند رونمایی کرد؛ اینها که میرفتند و سری جدید می آمدند کاسه و آش همان بود که بود.نمیخواهم از دیگر افرادی که از ملیت های دیگر بودند طرفداری کنم ، چرا که بقیه هم نقاط ضعف خودشان را داشتند، اما تصور من یکباره و برای همیشه از اینکه بخواهم حقیقت را جز در وجود خودم جستجو کنم رخت بر بست. مصداق آن شعر زیبای حافظ که فرموده بود:

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود

او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد.

 

معنای امر به معروف و نهی از منکر، شرایط و مراحل آن ،و روش‌ها

معروف یعنی شناخته‌شده و منکر یعنی ناشناس؛ آنچه را که دین به رسمیت می‌شناسد و قبول دارد، اینها معروف است؛ آنچه را که دین به رسمیت نمی‌شناسد و انکار می‌کند و نهی می‌کند، اینها منکر است؛ یا به تعبیر خیلی ساده‌تر، همه‌ی خوبی‌ها در حوزه‌ی دین، اینها معروف است و تمام زشتی‌ها و بدی‌ها منکر است؛ و در اصطلاح فقهی به مجموعه‌ی واجبات و مستحبات، معروف گفته می‌شود و محرمات و مکروهات، منکر است. گرچه در مرحله‌ی اول، امر به واجبات و نهی از محرمات و معاصی و گناهان مطرح است؛ اما امر به مستحبات و نهی از اعمال مکروه، آن هم مستحب و خوب است.

شهدا شرمنده ایم!! / یادواره ای برای شهدایی که حیّ و شاهد و ناظر نیستند؟!

این روزها جای جای شهر عطرآگین است به عطر نام و یاد شهدا؛ تلاش ستودنی در حال انجام است تحت عنوان برگزاری یادواره های شهدا که از ادارات بگیر تا محلات، مساجد، اصناف، روستاها، دانشگاه ها و... ادامه دارد.

نفس برگزاری یادوراره برای شهدا عمل پسندیده ایست و در واقع یک فرصت بی نظیر برای احیاء ارزش ها و ترویج گفتمان ناب اسلامی؛ اما گاهی با یک غفلت و ناآگاهی این فرصت به یک تهدید می تواند تبدیل گردد.

بحثم را با چند سوال آغاز می کنم: هدف یادواره گرفتن برای شهدا چیست؟ وخروجی این یادواره قرار است چه باشد؟ آیا خروجی یادواره ها استمرار آن چیزی است که شهدا عملاً با مجاهدت های خود و با ریختن خون خود به دنبال تحقق آن بوده اند؟

مقام معظم رهبری می فرمایند: «زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا، کمتر از شهادت نیست». وگیریم که برگزاری یادواره برای شهدا هم ناظر به این هدف باشد. حال سوال اینست که چگونه این هدف تحقق می یابد؟ آیا به صرف برگزاری یک مراسم و بردن نامی از شهدا و نهایتاً دست دادن حزن و اندوهی در فراق آنان این هدف تحقق می یابد؟ و سوال آخر اینکه تفاوت برگزاری یادواره برای شهدای شاهد و حیّ و ناظر با مراسمی که برای اموات برگزار می شود چه می تواند باشد؟   

اگر یادوراه برای شهداست و اعتقاد داریم که آنان حی و زنده اند پس آنان میزبان و ما مهمانیم، اما آیا تابحال دیده اید یادواره ای که خوش آمدگویی به مهمانان از طرف خانواده یک شهید صورت گرفته باشد؟ و یا اصلاً یادواره ای که مادران شهدا در صدر نشسته باشند و صندلی های ردیف جلو مختص آنان در نظر گرفته شده باشد؟

جمله ای که از زبان سخنران های این یادواره ها به وفور شنیده می شود این است که راه شهدا باید ادامه یابد. اما اینکه این راه چیست؟ مهمترین مشخصه ها و مولفه های آن چه هستند؟ پیمودن این راه دیروز با امروز چه فرقی داشت؟ واصلاَ این راه از کجا شروع شده و قرار است که به کجا ختم شود؟ اینها سوالاتی است که معمولاً بی جواب می مانند.

فقط در جواب اینکه چگونه این راه باید پیموده شود که بسلامت به مقصد رسید، به یک جمله سربسته اکتفا می شود که لابد شما هم از بس شنیده اید حفظید: پیروی از ولایت فقیه. اما اینکه این ولایت چیست؟ بایسته های این ولایتمداری چیست؟ زندگی ولایی چه شاخصه ها و الزاماتی دارد؟ و سوالاتی از این دست که معمولاً بی جواب می ماند.

آیا دیده اید تا بحال در یادواره ای که به رئوس مطالبات آقا در زمینه فرهنگ پرداخته شده باشد؟ ویا در زمینه اقتصاد، سبک زندگی و...؟

به راستی نسبت ما با ولایت فقیه چگونه تعیین می شود؟ آیا به صرف گفتن آقا، حضرت آقا و چه می دانم حضرت آیت ا... العظمی الامام خامنه ای(سه تاصلوات) ما شدیم ولایت پذیر و ولایت مدار؟

انگار که خروجی تمام این یادواره ها قرار نیست چیزی باشد جز این دو کلمه: شهدا شرمنده ایم! آقا می گویند من در عرصه ی فرهنگ احساس خطر می کنم و ما می گوییم شهدا شرمنده ایم! آقا می گویند أین عمار... وما می گوییم شهدا شرمنده ایم! دشمن دارد سنگرهایمان را یکی پس از دیگری فتح می کند و اگر تا دیروز مرزش چزابه و دهلاویه بود امروز تا داخل خانه و مدرسه مان هم آمده و ما باز می گوییم شهدا شرمنده ایم! تو همین شهر خودمان و بغل گوشمان دارند افکار دگراندیشانی چون سروش، گنجی، مجتهد شبستری، صادق زیباکلام و... ترویج می کنند و ما بلندتر می گوییم شهدا شرمنده ایم! فقر و محرومیت و بیچارگی مردم دور و برمون می بینیم،  هرروز از یک فساد و رانت جدید می شنویم، فاصله طبقاتی و فقیرتر شدن فقیران و ثروتمندتر شدن ثروتمندان و رواج فرهنگ اشرافی گری در مسئولان را به عینه لمس می کنیم و باز می گوییم شهدا شرمنده ایم!

و اما شهدایی که ما برای آنان یادواره می گیریم اینگونه نبودند. در خاطرات شهید علی بینا آمده برای اینکه سیاهه ی اندوهی را از چهره ی مستمندی بزداید حتی از یخچال و فرش خانه اش هم می گذرد.  یا آن شهیدی که قبل از انقلاب تمام پولی که تابستان کار کرده بود می برد دکه ی مطبوعاتی و تمام نشریاتی که آنجا عکس های مستهجن داشته اند را جمع می کند و می آورد خانه، مادرش که ازش می پرسد پسرم تو که با این پول می خواستی برای خودت یه موتور بخری، در جوابش می گوید: موتور مرا تا یه مقصدی می رساند اما با اینکار که جلوی ابتذال یک جوان گرفته شود خدا مرا تا بهشت خواهد برد. ببینید اینها با خدا اینگونه معامله کردند.

اما آیا دیده اید تابحال به گوشه ای از خاطرات و سبک زندگی شهدایی که یادواره به نامشان برگزار شده پرداخته شود؟ جز اینست که برای شناخت شهدا و ادامه ی راهی که از آن دم می زنیم باید به همین خاطرات و وصیت نامه های آنان رجوع کنیم. امامی که مرید و مقتدای همه ی شهدا بود می گفت: پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند حالا بروید یک وصیت نامه ی شهید بردارید بخونید. وصیت نامه هایی که یک عالم درس دهنده اند و رهبری می گویند من به این توصیه ی امام عمل کرده ام. شما بروید وصیت نامه شهید سعدا... جوزاک را بخوانید، وصیت نامه ی شهید دارا خسروی اهل یکی از روستاهای دورافتاده مردهک که همین هفته گذشته یادواره اش بود بخوانید، آدم اینها که می خواند پیش خود می گوید اینها در کدام دانشگاه درس خوانده بودند.

اما ندیده ام یادواره ای که حتی یک وصیت نامه شهید از شهدای یادواره در آن قرائت گردد. چه برسد به اینکه بخواهد کار پژوهشی و معرفتی راجع به این وصیت نامه ها صورت گیرد، که اگر برگزارکنندگان یادواره حداقل به خود زحمتی می دادند و همین وصیت نامه هایی که از شهدای یادواره خودشان به جا مانده را تأملی می داشتند آنوقت می دانستند راهی که دارند می روند به هندوستان هم نمی رسد.

معارف عظیمی که در این وصیت نامه ها آمده و آن بلندای افق و آرمانی که برای جویندگان طریقت در آنها ترسیم می گردد کجا و محدود کردن تمام این وصیت نامه ها به دو جمله "خواهرم حجاب" و "اطاعت از فرمان امام داشته باشید"... که البته اینها هست ولی آیا تمام پیام شهدا فقط این بود؟

متأسفانه رویکرد غالب در یادواره های شهدای ما مرثیه سرایی و عزا و ماتم گرفتن برای آدم هایی است که انگار از دست رفته اند و دیگر حیّ و شاهد و ناظر نیستند! این را می توان از فضاسازی محوطه یادواره تا اشعار و دکلمه ای که گاهاً قرائت می شود، تا صوتی که پخش می شود، نمایشی که اجرا می شود، و مدیحه سرایی و خاطره گویی که صورت می گیرد به وضوح مشاهده کرد که نگاه غالب در همه ی آنها یک چیز است: شهدا آدم های خوبی بودند، رسالت شان را انجام دادند، رفتند و دیگر...!

با این نگاه آنچه که عملاً خروجی یادواره می شود فقط دست دادن یک حس نوستالژیک گذرا و موقت به مخاطب در پایان مراسم است و نه ایجاد یک حماسه و شور مضاعف در او برای ادامه راهی که هنوز تمام نشده است... و این شاید دلیل عمده اش موضوعیت داشتن برگزاری یادواره برای برگزارکننده گان آن است که اگر برای آنان این موضوع طریقیت داشت مسلماً خروجی یادواره چیز دیگری می بود.