همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

آیت الله موسوی بجنوردی: بهاییت حقوق شهروندی ندارند

بهاییت آئین (تشکیلات) مجعولی است. که در طول مدت بیش از صد سالی که از تاسیس اش گذشته شاید نهایتا بالغ بر 5 میلیون نفر عضو دارد.

این آیین آنچنان تشکیلات سفت و سختی دارد که در این دوره ی زمانی حتی یک فیلسوف یا تئوریسین و متفکر هم بیرون نداده. 

اما خود بهاییان درباره ی دین شان طور دیگری می اندیشند، آنها دین خود را الاهی و آسمانی می دانند و کتاب شان را در ردیف سایر کتب وحیانی، مقدس می شمارند. آنها گمان می کنند که در این دوره ی تاریخی آموزه های دینی شان از سوی خدا برای نجات و سعادت بشر فرو فرستاده شده و خود را در مسیر الاهی و بر سبیل تعبد و بندگی خداوند می دانند.

صرف نظر از ریشه های سیاسی این تشکیلات، به لحاظ بسیاری از آموزه ها شاید بتوان این مسلک را از مسیحیت (که قائل به تثلیث هستند) و یهودیت که به گواهی قرآن شدید ترین دشمنی ها را با اسلام داشته و دارند، نزدیک تر به توحید و صلح دانست (آنها خود را موظف به پرستش خدایی یگانه می دانند که اوصافی شبیه خدای اسلام دارد) گویا بهاء الله که در بطن فرهنگ اسلامی پرورش یافته بود، دینی را برساخته که شبیه و کپی برداری شده از اسلام باشد. البته بهاء الله حذف و اضافاتی بر اسلام وارد می کند که نهایتا چهره ای دیگر گون نسبت به اسلام می سازد.

صد البته نه تنها بهاییت یک دین نیست بلکه به طریق اولی نمی تواند در جمله ی اهل کتاب و ادیان ابراهیمی شمرده شود. اما از این لحاظ آئین زرتشتی هم شباهت هایی با بهاییت دارد. چه که نه ابراهیمی است و حتی ابهاماتی دز آسمانی بودن و وحیانی بودن کتب مقدشان نیز وجود دارد.

اما برخورد هایی که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با این تشکیلات داشته و دارد، آنچنان نام آنان را در اقطار جهان بر سر زبان ها انداخته که گویا آنان مظلومانه و حسین وار ذیل حکومتی ظالمانه و یزد گون زیست می کنند. در حالی که می شد و می شود به گونه ای با آنان برخورد کرد که ظرف کمتر از یک دهه به زباله دانی تاریخ سپرده شوند و برای همیشه فراموش شوند همانطور که بسیاری از ادیان مجعول که در طول این 14 قرن در تاریخ دفن شده اند به گونه ای که شاید امروز به زحمت بتوان نامی از آنان در تاریخ پیدا کرد.

برخورد های خشن و سخت گیرانه با بهاییت بیشتر از آنکه بهاییت را در جهان به عنوان دینی مظلوم جلوه دهد، چهره ی اسلام را مخدوش کرده به گونه ای که همچون پیراهن عثمان بر سر نیزه ها فریاد ظالم بودن اسلام را سر می دهند.

باید حضرات اعلام و مراجع عظام با خود بیندیشند آیا این مظلوم نمایی بهاییت که به رونق بازار شان منجر شده به نفع اسلام است؟ آیا اینکه بر اثر برخورد های سخت گیرانه با بهاییان، اسلام دینی مظلوم کش و ستیزه گر شناخته شود به سود اسلام است؟

آیا برای محو بهاییت و ویران کردن ساختار تشکیلات شان راهی بهتر که با وجدان و عقلانیت و اخلاق بشر امروز همخوانی بیشتری داشته باشد وجود نداشت و ندارد؟

در ادامه ی داستان نا تمامی که چندی است با موجی جدید آغاز گشته آیت الله موسوی بجنوردی فرمودند: "هیچوقت ما نمی‌گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلا حقوق شهروندی ندارد. "

که بیش از پیش شیوه ی برخورد با تشکیلات بهاییت را مستلزم تجدید نظر می گرداند.

بگذریم از اینکه حضراتی چون آیت الله وحید طی سخنرانی ای در مسجد اعظم قم در درس خارجشان فرمودند: "، بساط تبلیغ مسیحیت باید از این مملکت برچیده شود والا آبرو برای... نخواهم گذاشت"

و آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی در سخترانی ایام محرم امسال به شدت از اینکه یهودیان و سنیان آزادند که در ایران ملک بخرند انتقاد کردند.

که با توجه به مجموعه ی این اظهارات می توان دریافت حضرات آیات در واکنش به ترویج سایر ادیان و گرایش جوانان به آنها ابزاری غیر از برخورد سلبی و ضربتی و سخت افزاری از خود نشان نمی دهند.

صرف نظر از منشور حقوق بشر سازمان ملل که ایران عضوی از آن است و قانون اساسی که پشتوانه ای شرعی-مردمی دارد، که اقتضای مدارا و صلح و حقوق شهروندی برای دگراندیشان دارد.

اینگونه برخورد ها در مقام عمل اثر عکس خواهد داد و نقض غرض خواهد شد.

و در مقام نظر نیز با روح تعالیم اسلام که بر مدار مدارا و صلح و سلم است نیز آشکارا بر سر ضد است. و نا خود آگاه ادعای مخافین اسلام که اسلام را دینی ستیزه گر و تمامیت خواه جلوه می دهند را تائید می کند.

بار دیگر لازم می بینم این اصل اساسی اسلام که امیر المومنین در نامه به امام حسن علیهما السلام فرمودند را یاد آور شوم که: "هر چه بر خود می پسندی بر دیگران هم بپسند" و اگر مایلیم دستمان در تبلیغ اسلام در قلب اروپا و امریکا و کانادا و روسیه و کوبا و چین و کره شمالی باز باشد و برای خودمان مسجد و موسسه تبلیغی و ... بسازیم می بایست این حق را به سایر ادیان نیز بدهیم که: گرفتم ز تو ناتوان تر کسی/ توانا تر از تو هم آخر بسی.

از عدل و انصاف هم گه بگذریم از وظایف الاهی و شرعی مان در قبال اهالی سایر ادیان و دگر اندیشان هم بگذریم از قوانین جهانی و قانون اساسی کشور مان هم می گذریم از نقض غرض و اشتباه بودن و اثر عکس دادن اقداماتمان علیه دگر اندیشان هم می گذریم فقط و تنها فقط یک چیز می ماند:

قدرت!!

امروز به پشتوانه ی آنکه قدرت در کف ما روحانیان است شاید بتوانیم خیلی کار ها را در حق خیلی ها که در کشورمان قدرتی در دست ندارند انجام بدهیم. اما مگر غیر از اینست که فردا و فردا ها ممکن است قدرت در دست کسان دیگر بیفتد و دشمن خارجی مان نیز نفوذ و استیلایش بر ارکان جهان بیشتر است، لا اقل باید قدری آهسته تر برانیم و به فکر توانا تر از خودمان هم باشیم و آنروز دیگر نه بحث و درس و نه کار فرهنگی و ... به مددمان نمی رسد و همین بچه شیعه ها باید سینه سپر کنند و لشگر لشگر بروند و نفر نفر برگردند. اگر حفظ دماء شیعیان علی ابن ابی طالب و محبین اهل بیت برایمان مهم نیست لا اقل قدرت امروزینی که در کف داریم برایمان مهم باشد و باید بدانیم بدون اینکه با دوستان مروت پیشه سازیم و با دشمنان مدارا کنیم راهی دیگر نداریم و گر نه اسب قدرت آنقدر چموش هست که جستی بزند و همه مان را از سریر قدرت بزیر افکند.

سخته

خوشبحال اونایی که میتونن گریه کنن حتی ازروی غم

 

ولی ...

 

سخته بخوای گریه کنی و نتونی

 

بخوای بخندی و نتونی

 

بخوای زندگی کنی و نتونی

 

فقط واسه اینکه مردی و اون کسی که کشتت همه به یه قهرمان یادش کنن نه واسه اینکه احساسمو کشته،نه!فقط چون ازدید اونا دوستم داشته

 

خیلی سخته......

 

 

وقتی حداکثــــری وجود نداره ،
بهتره آدم حداقل از حداقــل ها لذت ببره . . .
.
.
.
ﺟﻨﮕﻞ فقط دیدنی نیست
ﻓﻘﻂ ﺳﻮﺧﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﻨﮕﻞ ﭼﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ . . .
.
.
.
آن گاه که در آغوش تـــــو بود . . . فرشتـــه اش میخواندے
حــــــــــالا که در آغوش دیگریست . . . فـــــــــاحشہِ ؟
.
.
.
از روے کینــه نیــسـت اگــر خـَنجــر بــه سـینــه ات مــے زننــد
ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو
دل مــــے برنـد!
.
.
.
در این زمانه
آدمها …!
حتی حوصله ندارند
به حرفهای سر زبانی یکدیگر گوش دهند …
چه برسد به اینکه بخواهند
سطر سطر روح ِ تــو را بخوانند …
در واژه نـامـه ی مجـازی ..!
.
.
.
آدم هــــا موجوداتـــی هســــتند که،
بــــرای نزدیکــــــ ـــ شدنشــــون،
باید ازشــــون دوریــــــــ کـــرد…
.
.
.
دور باشـــی و تــپــــــنده …
بهتر است از این که …
نزدیـــک باشی و زننـــــــده …
این مفــــــهوم را که در رگ هـــایت جاری کنی …
دیگر تنـــــــــها نخواهی بود …
.


.
.
وضعیتی ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻫﺮ کی نیکی ﻣﻴﮑﻨﻪ ﭘﺎی ﻟﺮﺯﺷﻢ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ!
.
.
.
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند …
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه …
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !
.
.

.
.
بعضی چیزها را ” باید ” بنویسم
نه برای اینکه همه ” بخونن ” و بگن ” عالیه ”
برای اینکه ” خفه نشم ”
همین !!
.
.

 

 

 

 


هـَمــه بـدهے هایـــَم را هــَم کـِـه صــآفــ کـُـنـم
بــه ” دل خــود ” مــدیـون مےمــآنم…
بــرای تمـام
“دلــم مےخواســـت” هاے
بے جواب مــانـده اش !!
.
.
.
در روزگاری که “دروغ” یـک “واقـعـیت عمــ ــ ــ ــ ـومـی” است . . .
به زبان آوردن “حقیقت” یک “اقدام انقلابی” محسوب می شود !
.
.
.
بغض ها را گاهى باید قورت داد ،
عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …
گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد !
.
.
.
اگر حرف وزن نداره ؛
پس چه جوری کمر آدم رو میشکنه ؟!
.
.
.

زیادی که خودتو دست پایین بگیری
میفتی زیر پای کسی که یه روز به اوج رسوندیش !
.
.
.
یکی برای هر نفس حوایی دارد و دیگری هوایی برای نفس هایش ندارد !
.
.
.
فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛
آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛
و آن وقت شما مقصری …!
.
.

.
.
زمونه ی بدی شده!
حتی با افزودنی های غیرمـجاز هم
اعتباری بــه ماندگاری بعضی دوستی ها نیسـت…
.
.
.
این روزها همه آدمها درد دارند …
درد پول
درد عشق
درد تنهایی
این روزها چقدر یادمان میرود زندگی کنیم !
.
.
.
ین روزها احساس میکنم شـــدیدا هستیم و در عین حال
عمـــیقا نیستیم …
.
.
.
دور گردنش شال پیچیدند،
و سرش کلاه گذاشتند و رفتند …
کسی نفهمید همین محبت ها آدم برفی را آب کرد
.
.
.
کاش دنیا چند ثانیه خفه می شد،
تا من با خودم گپی بزنم…
.
.
.
به هرکس که می نگرم در شکایت است ،
درحیرتم که لذت دنیا به کام کیست؟!
.
.
.
مُراقــب بــآش
به چه کسـی اِعتــمـــآد میکنی،
“شیـــــــطان” هَـــــم یه زَمــــــآنـی “فرشتـــــــــــه” بــود
.
.
.
ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ!
ﺍﻣّﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ،
ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ، ﻫﻤﻨﻔﺴﯽ ﻫﺴﺖ ؟!
.
.
.
هر چقدر عینکم را تمیزتر میکنم ، دنیا کثیف تر میشود …
.
.
.
زنــدگـی ، اتّفــاقِ نـادریـست !
کـه بــرایِ بـعضـی از زنــــده ها می اُفتــد !
.
.
.
عشق های امــروزی
بی نام
قابل انتقال به غیر
و معاف از احساس میباشند . .

 

 

 


.
.
چشم هایم را می بندم
گوش هایم را می گیرم
زبانم را گاز می گیرم
وقتی حریف افکارم نمی شوم
چه درد ناک است فهمیدن
.
.
.
گرگ همان گرگ است ، شغال همان شغال
و بین این همه حقیقت تنها آدم است که آدم نیست !
.
.
.
واقعیت ها را هر روز صبح جا میگذارم پشت اتاق گریم،
از بس آدمها واقعی بودنمان را دوست ندارند . . .
.
.
.
هیچ کس در این دنیــــــــــا سـرش شلــوغ نیست … !
همه چیـــز به اولـویت ها بر میگـردد !
.
.
.
مواظبم باشید ، دست هایم را بگیرید
می گویند آلزایمر گرفته ام اما من فقط دنیایتان را نمی شناسم !
.
.
.
وقتى با یک دست
نقاب هایشان را نگه داشته اند
و با دست دیگر
کلاه بر سرم مى گذارند
انتظار زیادیست
که بخواهم نوازشم کنند…!
.
.
.

دنـــــیـــــــا :
بازی هایت را سرم درآوردی
گرفتنی ها را گرفتی
دادنی ها را ندادی
حسرت ها را کاشتی
زخم ها را زدی
دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم …
محتاج یک خواب بی بیدارم !
.
.
.
بیشتر از هرکسی … خودت را دوست داشته باش!
جوری که هر کجا نشسته ای … هر جا که می روی ….
در هر کاری که میکنی … “خــــــــودت ” حضور داشته باشد ،
یــــک حضــــــــــور بـــی ماننـــد …
اما خالــــــی از تکبــــر ، حسادت ، ریــــــا …
باور کن تا عاشق خودت نباشی ….
عاشق هیچ کس نمیتوانی بشوی ….
و هیچ کس هم ..(!)… عاشقت نمیشود !
.
.

.
.
در روزگاری زندگی میکنیم کـه:
هَرزگی “مـُـــــد” اســت !
بی آبرویــی “کلاس” اســـت !
مَســـــتی و دود “تَفـــریــح” اســـت !
رابطه با نامحرم “روشــن فکــری” اســت !
گــُـرگ بــودن رَمـــز “مُوفقیت” اســـت !
بی فرهنگی “فرهنگ” است !
پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه “رشد ونبوغ” است !
.
.
.
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻫﻤﯿﻦ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻫﺎ
“ﻋﺰﯾﺰﻡ” ﻫﺎ
“ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ” ﻫﺎ
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ “ﺁﺷﻖ” ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺩﺍﯼ”ﻋﺎﺷﻖ” ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ!
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺳﺮﺵ ﮐﻼﻩ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ،
ﻧﻪ ﻻﯾﻖ ﻋﺸﻘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ !
.

مــهـــم نــیـــســـت چـــقـــدر بـــالایــــی،
مـــهـــم ایـــنـــه که اون بــــالا
لاشــــخــــوری یــــا عقاب . . .

بایرامی: اول فصل به تراکتور می‌آمدم الان در تیم‌ملی بودم

مهرداد بایرامی مهاجم تراکتورسازی در آخرین بازی این تیم قبل از تعطیلات لیگ ‌برتر، گل حساسی را برای سرخپوشان تبریزی به‌ثمر رساند تا تراکتور بعد از چند هفته رنگ برد را ببیند. بایرامی از اینکه برای تیمش یک گل 3 امتیازی به‌ثمر رساند خوشحال است و امیدوار است در بازی‌های آینده هم برای تراکتور گل بزند. او در مورد بازی با ذوب‌آهن، شانس قهرمانی تراکتور و مسائل مختلف دیگر به سؤالات خبر‌ورزشی پاسخ می‌دهد.
برد مهمی را به‌دست‌آوردید، درست است؟
بله همین‌طور است. بعد از اینکه تراکتور چند بازی را با پیروزی پشت‌سر نگذاشت، فشارهایی روی تیم ایجاد شد و صدر جدول را هم از دست دادیم. تراکتورسازی استرس نبردن گرفته بود، ولی خدا را شکر که در این بازی حساس 3 امتیاز را گرفتیم و با خیال راحت به تعطیلات رفتیم.

ذوب‌آهن را چطور دیدی؟
واقعاً هر تیمی با ذوب‌آهن بازی می‌کرد، قطعاً شکست می‌خورد. آنها بازیکنان بسیار خوب و مربی کاربلدی دارند و جزو تیم‌های پرقدرت لیگ محسوب می‌شوند. ذوب‌آهن تیم‌های بزرگی مثل پرسپولیس و استقلال را شکست داده بود، ولی ما برد دلچسبی به‌دست‌آوردیم.

درمورد اولین گلی که برای تراکتور زدی صحبت کن.
برایم خوشحال‌کننده بود که در دومین بازی، اولین گلم را برای تراکتور زدم. البته موضوع مهم برای من برد تراکتور بود و از اینکه نقش کوچکی در پیروزی تیمم داشتم خوشحالم. من این گل را به هواداران تراکتور تقدیم می‌کنم که در ورزشگاه نبودند، ولی برای برد تیمشان دعا کردند.

از اینکه پیراهن تراکتور را بر تن می‌کنی چه حسی داری؟
به‌هر‌حال تراکتور تیم بزرگی در ایران است و من آرزو داشتم پیراهن این تیم را بر تن کنم. امیدوارم جواب اعتماد کادرفنی و محبت هواداران را بدهم.

در نیم‌فصل دوم مهم‌ترین هدفت چیست؟
من آرزو دارم با تراکتور قهرمان لیگ شوم و این هدف مهم من است. در وهله دوم هم می‌خواهم بازی‌های تأثیرگذاری را انجام دهم. من دوست دارم بعد از جام ملت‌ها به تیم‌ملی دعوت شوم، هرچند که اگر از ابتدای فصل در تراکتور بودم، شک نکنید الان به تیم‌ملی دعوت می‌شدم.

الاغ پیر فرصت طلب

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از تو چاه بیرون بیاورد. برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زود تر بمیرد و زیاد زجر نکشد.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاکها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.

نکته مدیریتی
مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما میریزند و ما مثل همیشه دو انتخاب داریم. اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.الاغ در روبرو شدن با یک مشکل، به شکل ظاهری آن که تهدید بود توجه نکرد بلکه با رویکرد متفاوت جنبه فرصت آن را یافت و آز آن بهره برد.