مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدستآورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که بدست آوردهاید دوست داشتهباشید.
جرج برنارد شاو
***************
آنجا که ازدواجی بدون عشق صورت گیرد، حتمأ عشقی بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد.
بنیامین فرانکلین
***************
در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.
آلبرت اینشتین
***************
آنگاه که عشق تورا میخواند، بهراهش گام نه! هرچند راهی پرنشیب. آنگاه که تورا زیر گستره بالهایش پناه میدهد، تمکین کن!
هرچند تیغ پنهانش جانکاه. آنگاه که باتو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهمکوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.
جبران خلیل جبران
***************
از پریدنهای رنگ و از طپیدنهای دل
عاشق بیچاره هرجا هست رسوا میشود
اوشو
***************
ازدواج وسیلهای است برای فرار از ترس تغییر، ازدواج وسیلهای است تا پیوند را تثبیت کنی. اما عشق چنان پدیدهای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی عشق همان. عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل میسازد.
اوشو
***************
از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یکقطره فروچکید، نامش دل شد
افضلالدین کاشانی
***************
اگر ایجاد پیوند آزاد باشد، با آزادی همراه باشد، شادی از راه خواهد رسید، چون آزادی ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.
اوشو
***************
اگر صد آب حیوان خورده باشی
چو عشقی در تو نبود مرده باشی
وحشی بافقی
***************
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری، چو بیماری دل
مولوی
***************
بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق میورزند تا به معشوق.
فرانسوا لارشفوکو
***************
پاکشیدن مشکل است از خاک دامنگیر عشق
هرکه را چون سرو اینجا پای در گل ماند، ماند
صائب تبریزی
***************
تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.
اوشو
***************
ترجیح میدهم در آتش کین آنها نابود گردم، تااینکه بدون عشق تو تن به ذلت زندگی تسلیم کنم.
ویلیام شکسپیر
***************
تجربه به ما میآموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم
آنتوان دو سنتاگزوپری
کاروان امام حسین (ع) در روز دوشنبه دوم محرم سال 61 هجری قمری وارد کربلا شد. امام حسین علیه السلام پرسید:« نام این زمین چیست؟»
گفتند:« کربلا».
امام گریست و فرمود:« کرب و بلا.» آن گاه فرمود:« ام سلمه به من خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و من نیز بودم. من گریستم. پیامبر مرا در دامان خود نشاند. جبرئیل گفت:« آیا او را دوست میداری؟» فرمود:« آری!» گفت:« امت تو او را خواهند کشت و اگر میخواهی، تربت آن زمین را که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم.
پیامبر فرمود:« آری»
پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد »
امام حسین علیه السلام خاک آن زمین را بوسید و فرمود:« این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد».
در روایت دیگری امام علیه السلام چون به زمین کربلا رسید پرسید:« نام این زمین چیست؟ » گفتند:« کربلا»
فرمود: «اللهُمَّ إنّی أعوذُبِک مِن الکَربِ وَالبَلاء».
سپس گفت : این موضع کرب و بلا و محل مِحنت و عنا است، فرود آیید که این جا منزل و محل خیام ما است. این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان قبرهاى ما واقع خواهد شد.
آن گاه اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه خود را فرود آوردند؛ حرّ هم پیاده شد و لشگر او در مقابل امام اردو زدند.
در روز دوم محرم، امام حسین علیه السلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود:«مردم بندگان دنیا هستند و دین را همچون غذایی میدانند که تا زمانی که مزه خوش داشته باشد، آن را نگاه میدارند، اما هنگامی که (مزهاش عوض شود و) آزمونی در کار باشد، تعداد دینداران اندک میشود».
امام حسین علیه السلام پس از ورود به کربلا، فرزندان و برادران و اهل بیت خود را جمع کرد؛ بعد نظری بر آنها انداخت و گریست و گفت:« خدایا! ما عترت پیامبر تو، محمد، هستیم. بنیامیّه ما را از حرم جدمان راندند و در حق ما جفا کردند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر آنها پیروز گردان».
ام کلثوم، دختر امام علی علیه السلام، به امام علیه السلام گفت:« ای برادر! در این وادی احساس عجیبی دارم و اندوه هولناکی بر دل من سایه افکنده است».
امام حسین علیه السلام خواهر را دلداری داد و آرام کرد.
"مسئله انتظار منجی یک موضوع کاملاً جهانی است. یعنی در بین جریان حق و باطل مشترک است. صحنهی نبرد، الان بخصوص در منطقهی ما که منطقهی بسیار بسیار حساسی است به این صورت ادامه پیدا کرده که «چه جریانی باید متولی مراکز مقدس جهانی باشد؟» آزادسازی کربلا و نجف، مدینه و مکه و قدس شریف رویکرد اول و آخر انقلاب است. دعوت انقلاب این بود که مراکز قدسی جهانی با اولویت سه مرکز شامل حجاز (مکه و مدینه)، عتبات (کربلا و قبور مطهر معصومین)، و قدس شریف؛ این سه مرکز باید از لوث وجود افرادی که از سنخ این مراکز نیستند پاک بشود. این حرف انقلاب بوده و هست. امام از همان اول انقلاب بیان کرد جهان باید از لوث وهابیت پاک بشود، وهابیت حق ندارد متولی حرم الهی باشد، اسرائیل باید برود، اسرائیل نمیتواند متولی مسجدالاقصی باشد. و عراق، که قدم اول بود، نمیتواند تحت تولیت و مدیریت صدام باشد، که مظهر نفاق و کفر شبه اسلامی است. ادامه انقلاب موجب شد یکی از این سه مرکز مقدس مفتوح شد، کربلا مفتوح شد. الان عراق آزاد است. کربلا و نجف آزاد است. و معنی آزاد بودنش این است که کسانی متولی آنجا هستند، که سنخیت با حرم دارند و این امکان پدید میآید که انسان در ارتباط با این مرکز بتواند آزادانه عمل بکند. مثلا در اربعین کربلا میعاد 20 میلیون نفر برای تظاهرات جهانی است، یک مانور عظیم جهانی برای رساندن پیام تشیع، پیام ولایت، امام زمان(عج) ... در منظر و مرآی جهان دارد انجام میشود. این مرکز آزاد شده، الان ما در موقعیتی هستیم که دو مرکز دیگر باید آزاد شود. یکی مکه معظمه و دیگری هم قدس شریف. این دو مرکز باید آزاد بشود. "
منبع : http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930806001205
دوست ندارم دیر بشود. هیچ چیز را دوست ندارم دیر بشود. همه چیز را دوست دارم سر وقت باشد و حتی برای محکم کاری، کمی هم زودتر از موعد، اما دیرتر نه. ولی خب، اکثر چیزها دست من نیست و هی دیر می شود و باعث می شود آنقدر حرصم بگیرد و افسرده بشوم که آن چیزهایی هم که دست خودم است رها کنم تا دیر بشوند. و الان من وسط یک عالمه چیز هستم که دیر شده اند و این چیزی است که آدم را پیر می کند آن هم در نقطه ای از جوانی که آدم باید خوش خوشانش باشد و با کوهی از انگیزه مثل اسب بدود به دنبال تمام خوشی ها و موفقیت های عالم، حتی آن خوشی هایی که مثل ذره در اقصی نقاط عالم پراکنده اند.
انگیزه اما، از عطر هم فرّارتر است و آدم هایی که انگیزه هایشان هی نمی پرد و تمام مدت همراهشان است، به نظرم پوست کلفتی دارند یا یک انگیزه دانی که چند لایه است و خفن. انگیزه دانی که سوراخ باشد، شرایط بدی پیش می آید. اساساً هیچ توقعی را نمی شود برآورده کرد. نه توقعاتی که دیگران از شما دارند و نه توقعاتی که خودت از خودت داری. اصولاً انگیزه خوب است، اما «انگیزه دان» مهمتر است. انگیزه دانی که نشتی داشته باشد، همیشه تو هستی و یک عالمه انرژی که شب ذخیره کرده ای و صبح، به محض بیدار شدن، انگار دود شده و رفته هوا.
می آیی بشوی انگیزه دان من؟