یک روز شاد با کتاب در کتابخانه مطهری با حضور نونهالان پیش دبستانی برگزار شد. تعداد 18 نفر از کودکان پیش دبستانی یار مهربان همراه با مربی خود در کتابخانه حضور یافتند ودر این روز که با عنوان یک روز شاد در کتابخانه بود برنامه های متنوعی از جمله نقاشی، کتابخوانی ،وقصه گویی برای کودکان اجرا شد. به منظور آشنایی هرچه بهتر کودکان باید آنها را ازهمان دوران کودکی بادنیای کتاب و کتابخانه آشنا کرد کودکان در این دوره بسیار کنجکاو هستند و پیوسته می خواهند جهان پیرامون خود را کشف کنندبنابراین باید کتاب هایی برگزید که به کنجکاوی آن ها پاسخ گوید. کودک در مرحله سنی پیشدبستانی تخیل بسیار بالایی داردو داستانهای فانتزی را به سبب تخیل نیرومندی که در آنها به کار رفته بسیار دوست دارد. برای پاسخ به نیاز کودکان کتابهای تصویری تخیلی مناسبی را برای خواندن برگزید بخش بزرگی از کتاب های تصویری ویژه کودکان پیش دبستانی است و کتا ب های تصویری دارای گونه های مختلفی هستند که مربیان کودکستان ها باید همه ی این گونه ها را بشناسند و با شیوه ها ی سهیم شدن کتاب های تصویری با کودکان آشنا شوند. قصه گویی و داستان خوانی اگر به روش درست انجام شودکودک را به کتابخوانی علاقه مند خواهد کرد. در راستای بهرمندی هرچه بیشتر کودکان سعی شد تاکودکان با انواع کتابهای مختص گروه سنی خود آشنا شده و برنامه ها ی کتابخوانی نقاشی و سرگرمی با کتاب برای آنها برگزار شد که با استقبال کودکان پیش دبستانی همراه بود در این طرح یک روزه سعی شد تا موارد بالا برای این گروه سنی در نظر گرفته شود و آگاهی رسانی درستی در این زمینه فراهم شود. با امید به اینکه تمام کودکان ایران در بزرگسالی کتابخوانان نمونه باشند |
من و آقاییم کنار هم رو سن مناظره ی روز دانشجــــــــــــــــــــــــــــــــــــو، دانشگاه آقاییم...
سعی کردم عکسی بذارم که چهره هامون چندان مشخص نباشه...
نکته نوشت مهم: دوست ندارم وقتی خودمون یه دنیا حکایت اخلاقی و حکمت دینی و سخن بزرگان داریم از داستان های وارداتی استفاده کنم اما یاد سخن حضرت امیر (ع) افتادم اونجا که فرمودند حکمت رو از منافق هم باشه بگیر، حقیر هم این داستان کوتاه خارجی رو گذاشتم....
تکراری شاید باشد اما تذکر توصیه ی قرآن حکیم هست، تذکر یعنی یادآوری کردن...
زود قضاوت نکن...
پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد پشت میزی نشست.
پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد.پسر بچه پرسید یک بستنی میوه ای چند است؟
پیشخدمت پاسخ داد 50 سنت پسر بچه دستش را در جیبش کرد وشروع به شمردن کرد
بعد پرسید یک بستنی ساده چند است؟
در همین حال تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند.
پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد 35 سنت پسر دوباره سکه هایش را شمرد وگفت لطف کنید یک بستنی ساده پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.
وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید حیرت کرد.آنجا در کنار ظرف خالی بستنی 2سکه 5 سنتی
و 5 سکه یک سنتی گذاشته شده بود برای انعام پیشخدمت.
یک زمانی در جایی خواندم: میزان آزادی هر کس بستگی مستقیم به این موضوع دارد که چقدر توانسته کارهایش را از حالت غیرارادی به حالت ارادی در بیاورد. یعنی اینکه دانسته و غیر اتوماتیک بداند، فلان موقع چرا دست به فلان کار می زند...چون گاهی بعضی مناسک روزانه را ما آنقدر که انجام داده ایم دیگر انگار به بخشی از شخصیت ما تبدیل شده اند.... انگار که دیگر ناخوداگاه و بدون فکر و حتی با زحمت اندک مثلا از فلان قسمت خیابان عبور می کنیم و .... فلان برنامه تلویزیونی را دنبال می کنیم و مشخصا از فلان فروش گاهها خرید می کنیم و به سادگی رانندگی می کنیم و یا فعالیت هایی مثل تایپ و ... را به خاطر درگیر شدن ناخوداگاهمان خیلی آسان انجام می دهیم.
از فعالیت های معمول که فاکتور بگیریم، می رسیم به اینکه ذهن مان چقدر در اختیار خودمان است و تا چه حد می توانیم ادعا کنیم که نظارت آگاهانه ای بر عملکردش داریم؟
برنامه جالبی را چند روز پیش در رابطه با تاثیر برندهای خوراکی بر ذهن افراد می دیدم که خیلی مرا تحت تاثیر قرار داد: برندهای معروف خوراکی با صرف هزینه نجومی توانسته اند، آنقدر ناخوداگاه و ذهن ما را بمباران کنند که ذهن ما را به آسانی در کنترل و اختیار خود در آورند. یک آزمایش ساده در مورد کنسرو لوبیای یک شرکت معروف خیلی روشن این ادعا را ثابت می کرد، به این صورت که محتویات یک کنسرو لوبیا از یک برند محبوب در دو ظرف جداگانه ریخته شد، یکی از ظرفها برند شرکت مزبور را داشت و آن دیگری یک مارک ساده به ظرفش خورده بود، عابرین که در این آزمایش شرکت می کردند، در کمال تعجب نه نفر از ده نفر آنها، نظرشان این بود که کنسرو لوبیای شرکت معروف خوشمزه تر است و آن یک لوبیا یا زیادی شور و یا زیادی شیرین و یا له شده است و این در حالی بود که در واقع این لوبیاها هیچ فرقی با هم نداشتند ولی سابقه ذهنی افراد و تاییدی که در ذهن آنها نسبت به آن برند مشهور بود، باعث می شد که ذهنشان براساس سیستم پاداش و جزا سریعا نتیجه گیری کند که لوبیا با برند مشهور خوشمزه تر است....
این برنامه را که دیدم، فکر می کردم، چه بخش هایی از ذهنم دقیقا در اختیار قدرت هایی است که بیش از آنکه خودم انتخابشان کرده باشم، آنها مرا انتخاب کرده اند...
نکته جالب تر این بود که متوجه شدم، برند مشهور رد بول متعلق به بازاریاب خوش فکری است که با درک نیازهای ورزشکاران و کلا گروه سنی نوجوانان و جوانان خواسته این اسم را در ذهن آنها با قدرت و توانایی و سرزندگی گره بزند، بدون اینکه عملا کارخانه ای داشته باشد.... عکس العمل افراد نسبت به این برند و دیگر برندهای مشهور در آزمایش سی تی اسکن موید موفقیت بسیار بالای آنها در یافتن جایگاهی والا در بین مردم بود....
شخصا فکر میکنم، اگر کسی واقعا به کیفیت اهمیت می دهد و برای آن هزینه می کند، واقعا سزاوار چنین موفقیت و محبوبیتی است. اما این قضیه ممکن است در زمینه های دیگر مورد سوء استفاده هم قرار گیرد مثلا در کارزارهای تبلیغاتی برای کسب منصبی، کاندیدی ممکن است با در نظر گرفتن فاکتورهایی که مردم به آن بیشتر اهمیت می دهند، صرفا از نظر کلامی بتواند آنها را طوری قانع کند که طرفدار منطق او شده و به او رای دهند و به این ترتیب از این قضیه به نفع خود استفاده کند.
به گزارش سیتنا به نقل از خبرگزاری تسنیم، شبکه ملی اطلاعات ترکیبی از سه واژه با دامنههای ملی-جغرافیایی، تکنولوژی و داده محور است که هماکنون بزرگترین و به نوعی تنها پروژه در دست اجرای وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات به حساب میآید و ردیف بودجه دو هزار و 500 میلیارد تومانی نیز بیشتر با رویکرد اجرای آن در اختیار این وزارتخانه قرار گرفته است.
این پروژه در حالی به عمر 10 ساله خود نزدیک میشود که هنوز به سر منزل نهایی نرسیده و تنها بودجهخواری کرده است.
با وجود اینکه نزدیک به یک دهه از عمر پروژهای با نام شبکه ملی اطلاعات که اسامی دیگری چون اینترنت ملی، اینترنت پاک، اینترنت حلال، اینترنت ملی و اینترنت امن نیز برای آن مطرح شده بود، میگذرد اما همچنان مفهوم دقیقی از این شبکه موجود نیست و تنها به ذکر رسالت آن و کارهایی که میتواند انجام دهد، بسنده شده است.
"اینترنت ملی" اولین واژهای بود که در ماههای آغازین کار دولت نهم مطرح شد و در آن زمان، محمد سلیمانی بر کرسی وزارت ارتباطات تکیه زده بود.
سلیمانی این طرح را در راستای کاهش وابستگی به اینترنت جهانی مطرح کرد و دولت در اسفند ماه سال 1384 مقرر کرد تا این طرح ظرف مدت سه سال به بهرهبرداری برسد.
طرحی که رفته رفته چارت عملیاتیاش در حد فاصل سالهای 86 تا 88 به تصویب هیات وزیران دولت نهم رسید و با توجه به تکلیف سند چشمانداز در راستای قطب علم و فناوری شدن ایران در سررسید 1404، در سال 89 (دولت دهم-وزارت تقیپور) به برنامه پنجم توسعه نیز راه یافت و توانست نام واحد "شبکه ملی اطلاعات" را ذیل ماده 46 این برنامه برای خود برگزیند.
شبکه ملی اطلاعات متشکل از زیرساختهای ارتباطی، مراکز داده توسعه یافته داخلی دولتی-غیردولتی و همچنین زیرساختهای نرمافزاری است که در سراسر کشور گسترده شده و قرار است ظرفیت لازم برای "نگهداری و تبادل امن اطلاعات داخلی در کشور به منظور توسعه خدمات الکترونیکی" را برای کاربران فراهم میکند.
چنین مفهوم بدیعی در کشور، نارضایتیهای بسیاری را به دنبال داشت و کارشناسان از هر سو دغدغه ناشی از قطعی اینترنت را مطرح میکردند؛ اما به صراحت باید گفت که دولت دهم مجبور بود برای پیشبرد اهداف این طرح، فرهنگ سازی را شکل دهد و از همین حیث بیشتر عمر آن روی مفهوم فرهنگسازی گذشت و به اجرا نرسید.
اما دولت یازدهم (کنونی) که یکی از طرفداران پر و پا قرص شبکه ملی اطلاعات است، میگوید طراحی شبکه ملی اطلاعات در حال انجام است و امید میرود تا پایان سال 94 این شبکه در تمامی کشور اجرایی شود.
علیرغم چنین رویکردی، شورای عالی فضای مجازی به عنوان نهادی بالادستی و سیاستگذار از زبان دبیر خود، دلیل عملیاتی نشدن این پروژه را بعد از 9 سال در کشور، کم کاری مجموعه وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات برای اجرای این طرح ملی عنوان کرد.
بهتر است اعتقاد واقعی مسئولان وزارت ارتباطات به این پروژه ملی، در عمل محک زده شود زیرا پیش از این بارها از زبان وزرای ارتباطات شنیده بودیم که این شبکه تا یکی دو ماه آینده راهاندازی میشود اما چنین نشد.
باید منتظر ماند و با اجرای چنین پروژهای، مجری نهایی را معرفی کرد.
دورو بر هشت که بابا میرود بیداری دیگر نه از بدرقه اول صبح خبری هستو نه لقمه و صبحانه سرپایی بابایی همین که با چشمی بسته و چشمی نیمه باز دستی تکان دهم جهاد اکبری کرده ام عظما تمام تلاشم را میکنم به هر مکافاتی شده به زور بخابانمت تا حدود یازده که بخابم کمی....
همان دورو بر یازده آنقدر موهایم را میکشی و گریه میکنی تاآخر از سر جان برخیزم.تو آینه روشویی که خودمو نگاه میکنم گاه نمیشناسم.دیگر نه از دعای عهد خبری هستو نه از دائم الوضویی برای حضرتعالی.انگار آشفته رنگ پریده خمود.با غمی که گاه اصلا نمیدانم از کجا آمده. انگار دوران شیردهی بسی درگیر کننده تر و هورمون بهم ریخته تر از بارداریست ..یهو!
تا صورتم را بشویم زمین به آسمان دوخته شده گمان میکنی رفته ام سفر قندهار.سر دستی کش را از سر مو میگیرمو تابی میدهم ازنو و دوان دوان می آیم سراغت با هزاران قربان صدقه ازنو.رویم به دیوار است و گلاب به روی خوانندگان از منی که اول صب دستانم معطر شده به بوی خوش....
حساب میکنم تمروز نوبت آ+د است یا مولتی میشمارم یک دو سه چها ...بیستو پنج تا اینجا برسم هلاک شده ای از گریه.انگار نه انگار داری منو میبینی که همان جا هستم یکو نیم متر آنطرفتر دم آشپزخانه
حالا نوبت غذایت شده است سردماغ باشم و امکانات فراهم به یک فرنی خانگی مهمانی ار نه پرلاکی پوره ای نوش جانت میکنم با اندگی جوانه گندم و عصاره مالت و شاید کمی هم بیسکویت مادر شیری یا نارگیلی و شاید عسلی هم(که عذاب وجدانم از بابت دادن غذای آماده کم شود) شکمت هم که سیر میشود اهنگ خواب داری ولی کو تا خواب اذان میشود هزاران ماشالله سنگین شده ای نمیتوانم بغلت کنم برویم مسجد کالسکه را هم به لطف مملکت اسلامیمان در مسجد هم امنیتی نیست نمیشود برد پس در خانه میمانیم جایت را کنار سجاده ام میاندازم و نماز ظهر را گاه برای جبران نماز صبح لب طلایی ام اول وقت میخانم با تکبیر ه الاحرامم قه قهه میزنی به گمانت مادر برایت ادا درمی آورد که بخندی تا اخمهایت در هم برود و ساز گریه را کوک کنی به سجده رسیده ام و با رفتو آمدم میخندی باز مادر با من بازی میکند تشهد و سلامم را میان اشکهای تو میدهم و بغلت میکنم عاشق اینی که در همان چادر چتقچول شیر بخوری و چرت بعد از ظهرت را بزنی چشم.....م.
توی جایت میگذارم و هزارتا برنامه میریزم الان که خوابی چکار کنم(ظرفهای شام دیشب را بشورم یا لباسهای روی بند سه روز پیش را جمع و جور کنم یا دستی به سر و رو یخانه بکشم یا دفترم را بیارم برنامه ریزی کنم یا ...)هنوز از صب چیزی نخورده ام شاید لیوانی آب..اصلا آدمی که این ساعت بیدار شود مگر اشتها برایش میماند.حالا که یکم سر دلت خالی شده و در خواب عملیات هضم صورت گرفته میبرمت حمامو نونوارت میکنم.
شام دیشبی کته ای نیمرویی بار میکنمو به سرعت میخورم شکر خدا در لقمه آخر بیدار میشوی ظرفها هم ماند و خانه و لباسها هم..
به هر سر و کله زدنی ساعت میشود حدود 5 .بر جد و اباد خودم و کلیه روانشناسان و پزشکان محترمی که شعار بچه نباید تلویزیون نگاه کنه و رورک بده و اخه و ....درودی میفرستم و به مدد این امکانات شامی فراهم میکنم از بهر شوی بی صبحانه و ناهاری که اولین سوالش بدو ورود این است :شام چی داریم؟
بگذریم شام را شما را در بغل و لقمه ای نیم خورده نیم نخورده به اتمام میرسانیم و ظرفی بر ظروف اضافه میگردد به امید مداد های غیبی که گاه میرسند و شما را ساعتی آرام نگه میدارند تا من بشویم این همه چربی را.
بماند که برای دو وعده ات هم باید آشپزی کنم تازه دستی هم در سبز کردن جوانه هاو درست کردن حریره مغزها و بررسی سایتها پزشکی اطفال و مقالات مختلف که این خوبه این مفیده این ضرره وقت واکسنه پنجگانه سه گانه کنترل ماهانه دوای ریفلاکس قرص شربت چک آپ ماهانه پزشک اطفال خوب چطوری قطره آهن بدم دندونات خراب نشه ایرانی یا خارجی ...پوشک تموم شده این مارک ده تومن گرون تر شده اوووووووووووووووه
خب فکر کنم به تفصیل جواب همه آنهایی را که مدام میپرسیدند چرا اینقدر بی حوصله شده ای چرا زود رنج شدی چرا همه چی یادت میره....را دادم.منمو بیست کیلو اضافه وزن که سخت، سخت آزارم میدهد گاه وقت نمیکنم سری به حمام بزنم اونوقت توقع دارید وبلاگ بروز کنم ؟واقعا؟!!!!!!!!