مگذار که حتی آب دادن گل های باغچه، به عادت آب دادن گل های باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن
خواستنی ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.
چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار می شکند.
می توان شکسته اش را، تکه هایش را، نگه داشت.
اما شکسته های جام، آن تکه های تیز برنده، دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد.
همه چیز کهنه می شود و اگر کوتاهی کنیم، عشق نیز.
بهانه ها، جای حس عاشقانه را خوب می گیرند ...
نادر ابراهیمی
میگفت عاشقم شده ، اونقدری که نمیتونم از فکرم بیرونت کنم
از همون موقعی که باهام همکار بودی تا امروز که تقریبا هفت سالی میگذره
اما هنوز تو اولین و آخرین کسی بودی که دوستش داشتم و دارم
بعد از اینکه رفتم سربازی میدونستم دیگه نمیبینمت و این آخرین دیداره
شبی که عازم بودم خیلی گریه کردم . اما لعنت به من که از بیان عشق عاجز بودم
بعد که برگشتم دیدم تو نیستی ، و فقط فکر منه که هر روز تو رو مرور میکنه
اما یه روز اومدی به دوستات سر بزنی ، اونروز منم بودم ، خیلی خوشحال شدم که بالاخره بعد از این همه مدت دیدمت
وقتی میخواستی بری ازت خواستم که برسونمت تو هم قبول کردی
اومدی جلو نشستی و من تو ابرا بودم ، اونروز خیلی دلم میخواست بهت بگم چقد دلم برات تنگ شده ، حتی هرشب خوابتو میدیدم
اما هنوز دوتا چهار راه رو رد نکرده بودم رسیدی به خونتون و فقط به احوالپرسی تموم شد
البته تقصیر از خودم بود که اینقد بیان احساساتم برام سخت بود هنوزم هست اما اینبار دل و زدم به دریا
دوران دو ماهه من تموم شده بود و برای گذرون اون 18 ماه افتادم تهران، اما 18 ماه من شد 5 سال
گاهی وقتها که میومدم مرخصی . سریع میومدم محل کار قبلی ، حتی اونجا رو خریدم که تو که میای من باشم صاحب اونجا
اما فقط از پشت شیشه میدیدمت که رد میشی ، برای همین از حسادت به منشی سپردم هر وقت که میای و من نیستم اگر از چیزی استفاده کرد هزینشو ازش بگیر
میدونستم از من خوشت نمیاد ، میدونستم رفتارت اینه که با همه خوش برخوردی ، اوایل این برخوردت و میزاشتم پای .... اما بعد فهمیدم چقد اشتباه میکردم
الان بعد از 7 سال اومدم که بهت بگم هنوز دوستت دارم . من شاغلم توی نیروی انتظامی هر کاری بخوای برات انجام میدم.
ما میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم تا آخر عمر
تا اینجا سکوت کرده بودم و چیزی نمیگفتم . اما وقتی دیدم با تمام ابراز احساساتش بازم از بیان چیزی که باید میگفت عاجز بود
گفتم : من نیازی به دوست ندارم . اونقدری خودم رو دوست دارم که کمبودی احساس نمیکنم
هیچوقت حتی فکرش هم نمیکرد با این جواب روبرو شه
خیلی اصرار کرد . هر چی بخوای برات میگیرم . فقط باهام حرف بزن و گاهی ببینمت
نمیدونم اینهمه اصرارش برای چی بود . مثلا این دوست داشتن تا کی میخواست ادامه پیدا کنه
آخرش من میرم راه خودم و تو هم میری راه خودت پس این دوست داشتن معنیش چیه؟؟؟
نمیدونم کسی که اینقد دم از عشق میزد .کسیکه میگفت هفت سال عاشقانه دوستت داشتم . عاشق چه چیزی درون من شده بود . عاشق چه چیزی که ارزشش تا لحظه مجرد بودن من بود
اصرار او بی فایده بود چون هیچ دلیلی برای شروع این رابطه نمیدیدم
چون عاقبت این راه بن بست بود ، و مرگ زندگی من
وقتی در برابر جواب قاطعانه من به نتیجه ی دلخواه نرسید
گفت هفت سال با عشقت زندگی کردم هفتاد سال دیگر هم روش
آیا واقعا دوستم داشت ؟ آیا حرفهایش حقیقت داشت ؟ آیا دوست داشتن موقتی هم معنایی دارد ؟
اصلا تعریفش از دوست داشتن چه بود ؟ اگر من فردا با کسی دیگر ازدواج میکردم او با خود و احساسش چه میکرد ؟
این خوردنی کی میتونه باشه ؟؟؟
اگه دلت آب میشه کلیک نکن. یه خوردنی تکراری(همین امشب) کلیک نکن
تابحال خیار و با این شبنم ـا دیدین؟؟؟
این عکسم مرتبطه به ادامه مطلب . این شاهزاده توی خواب یکی از خواهرام منو حاجت داده
خواب خیلی عجیبه ، برای همین توی ادامه مطلب میزارم و رمز رو شاید روزی براتون دادم
وقتی رفتم دیدن دوستم که باباش فوت شده خیلی گریه کردم
امروز که باز رفتم سرکار ، اونم اومده بود وقتی از باباش گفت :
پدرم توی ماه محرم نقش امام حسین(علیه السلام) داشت . (عکسش با لباس سبز توی گوشیش بود)
گفت یکی از همسایه ها اومد خونمون ، گفت : آقا حمید گفته چرا شما اینقد گریه می کنید
چرا اینقد ناراحتین . بخدا ما اینجا هر شب با امام حسین و حضرت ابوالفضل مراسم سینه زنی داریم
اینجا خیلی بهم خوش میگذره ، (چون پدرش مداح بوده) من و (اسم چند تا مداح دیگه که فوت شدن)
هر شب مداحی می کنیم و روضه میخونیم
* توی ماه محرم و صفر توی اون دنیا هم عزاداریه ، حتی امام حسین هم اونجا عزاداری میکنه
برای توضیح جواب این سوال، به این مطالب توجه کنید:
1. فداکاریهای امام حسین (علیهالسلام)، دین را زنده کرد و نقش او در زنده نگه داشتن دین اسلام، ویژه و حائز اهمیت است. این فداکاریها را باید زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دین اسلام است. گرامیداشت روز عاشورا و اربعین، در حقیقت زنده نگه داشتن دین اسلام و مبارزه با دشمنان دین است.
2. مصیبت حضرت امام حسین (علیهالسلام)، برای هیچ امام و پیامبری پیش نیامده است. مصیبت امام حسین(علیهالسلام)، از همه مصیبتها بزرگتر و سختتر بود. اگر عامل دیگری هم در کار نبود، همین عامل کافی است که نشان بدهد چرا برای امام حسین(علیهالسلام) بیش از امامان دیگر و حتی بیش از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) عزاداری میکنیم و مراسم متعددی برپا میکنیم.
3. در ماه محرم سال 61ق. امام حسین (علیهالسلام)، فرزندان، خویشان و یاران آن حضرت را کشتند و اسیران کربلا را به کوفه و شام بردند و همین اسیران داغدیده، روز اربعین شهادت امام حسین (علیهالسلام) و یارانش، به کربلا رسیدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجدید شد و آن روز، روز سختی برای خاندان پیامبر بود.
4. دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسین (علیهالسلام)، قصد نابود کردن دین اسلام را داشتند. دشمنان امام حسین(علیهالسلام) تلاش کردند تا حادثه کربلا، به کلی فراموش شود و حتی کسانی را که برای زیارت امام حسین(علیهالسلام) میآمدند، شکنجه میکردند و میکشتند. در زمان متوکل عباسی، همه قبرهای کربلا را شخم زدند؛ مزرعه کردند و مردم را از آمدن برای زیارت قبر امام حسین (علیهالسلام)، منع کردند. شیعیان هم برای مقابله با اینها، از هر مناسبتی استفاده میکردند که یکی از این مناسبتها، حادثه روز اربعین است.
5. یکی از نشانههای مومن، زیارت امام حسین (علیهالسلام) در روز اربعین است. از حضرت امام حسن عسکری(علیهالسلام) روایت شده است که علامتهای مومن پنج چیز است؛ پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن1 و یکی از وظایف شیعیان را اهتمام به زیارت اربعین بر شمرده اند.
منبع. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ذیل اعمال اربعین.
|
||
زندگی چیست ؟ زندگی چیست ؟اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟ اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟ اگر مر گ است چرا زندگی می کنیم ؟ اگر زندگی است چرا می میریم ؟ اگه عشق است چرا به آن نمی رسیم اگه عشق نیست چرا عاشقیم ؟ دنیا را بد ساخته اند عشق مثل قایقی هست که در اعماق دریا غرق میشود ولی دوست داشتن |
||
|
||
دو بیگانه هم درد از خویش بی درد یا نا هم درد با هم خویشاوندترند
انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته
آن گاه که تقدیر واقع نگردید از تدبیر نیز کاری ساخته نیست
مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد
جامعه دو طبقه دارد: ۱:طبقه ای که می خورد و کار نمی کند ۲:طبقه ای که کار می کند و نمی خورد
چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است
تمام بدبختی های آدم مال این دو کلمه است یکی داشتن و یکی خواستن
چقدر ندانستن ها و نفهمیدن ها که از دانستن ها و فهمیدن ها بهتر است
با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش
وقتی در صحنه حق و باطل نیستی وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی هرکجا که خواهی باش چه در نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی هر دو یکی است
حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند
این سه راهی است که در پیش پای هر انسانی گشوده است: پلیدی، پاکی، پوچی
شرف مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یک بار لکه دار شد دیگر هرگز جبران پذیر نیست
چقدر دوست دارم این سخن مسیح را ( از راه هایی مروید که روندگان آن بسیارند از راه هایی بروید که روندگان آن کم اند)
آدم بالاخره می میره حالا من به اسهال خونی بمیرم بهتره یا به خاطر حرفم؟
چاپلوسی یونجه لطیفی است برای درازگوشان دمبه دار خوشحال
گریستن خوب نیست مگر بشود جوری گریست که چشم ها نفهمند
پروانه ی شمع اگر هم چون مرغ خانگی نه بر گرد شمع که در پی خروس می رفت زندگی در زیر پایش رام می گشت و آسمان بر بالای سرش به کام
من از دو کار نفرت دارم : یکی درد دل کردن که کار شبه مردهاست و یکی هم از خود دفاع کردن برای تبرئه خود جوش زدن که کار مستضعفین است. شجاع به همدرد نیازمند نیست از ناله شرم دارد
برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن و یاس انسان امروزه یاسی است ناشی از آگاهی اش به خویش و خوش بینی انسان در تاریخ زاییده ی جهلش نسبت به خویش است
زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد
دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند یکی شور مذهبی است یکی شعور مذهبی،که این دو ربطی به هم ندارند آن کسی که شور مذهبی دارد خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد
هرکس – نه تنها – به میزان معلوماتی که دارد عالم نیست بکله به میزان مجهولاتی که در عالم احساس می کند عالم است
انسان به میزان برخورداری هایی که در زندگی دارد انسان نیست بلکه به اندازه نیازهایی که در خود احساس می کند انسان است
برای این که قومی خوب سواری بدهد باید احساس انسان بودن از او گرفته شود
|
||
|
||
و انسان ماندن سخت دشوار و هر روز جهادی باید تا انسان ماند و هر روز جهادی را نمی توان! دکتر شریعتی*
سری که رنج و تعهد و هدف ندارد به دنبال " سرگرمی " می گردد. دکتر شریعتی*
" سخنی " از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی گفتن آن را ایجاب نمی کند. دکتر شریعتی*
در روزگار جهل ، شعور ، خود ، جرم است. دکتر شریعتی*
اضطراب ها همه زاده ی انتظارها است. دکتر شریعتی*
نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود. دکتر شریعتی*
" رجعت " شور انگیزترین آرزوی دل ها ی خو ناکرده به تبعید گاه است. دکتر شریعتی* |
||
|
||
|
||
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * .خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * .هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن |