همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

نقد بفرمایید خصوصی

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت:بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟!همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد...بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جایش بلند شد و گفت:آری؛ من مسلمانم...جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا!پیرمرد به دنبال جوان به راه افتاد و با هم از مسجد دور شدند...جوان با اشاره به گله ی گوسفندان،به پیرمرد گفت:می خواهد تمام آن ها را قربانی کندو بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد!پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند...پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد!جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و پرسید:آیا مسلمان دیگری در بین شما هست؟!افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان آن پیرمرد را به قتل رسانده، نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند!پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت:چرا نگاه می کنید؟!به عیسی مسیح قسم با چند رکعت نماز خوندن کسی مسلمان نمی شه!!!

تو همان خورشیدی هستی که ....

خدا چراغی به او داد ...

روز قسمت بود.

خدا هستی را قسمت می کرد.

خدا گفت: «چیزی از من بخواهید، هر چه که باشد، شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید، زیرا خدا بسیار بخشنده است.»

و هر که آمد چیزی خواست.

یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن.

یکی جثه ای بزرگ خواست و دیگری چشمانی تیز.

یکی دریا را انتخاب کرد ودیگری آسمان را.
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت: خدایا من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ، نه بالی نه پایی، نه آسمان نه دریا، تنها کمی از خودت تنها کمی از خودت به من بده.

و خدا کمی نور به او داد. نام او کرم شب تاب شد.

خدا گفت: آن که نوری با خود دارد بزرگ است. حتی اگر به قدر ذره ای باشد. تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی.
و خطاب به دیگران گفت: کاش می دانستید که این کرم کوچک، بهترین را خواست. زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست

بومرنگ ترور

بومرنگ ترور

« ...، چون رسانه ها نسبت به هرزگویی موجه نیستند. برهمین قیاس، حداقل ممکن است روزنامه هایی که «کاریکاتورهای محمد» (حضرت محمد-ص-) را منتشر کردند و (حضرت) محمد(ص) پیامبر(خاتم) را در سیمای یک تروریست به تصویر کشیدند، عمل موجهی انجام ندادند: این کاریکاتورها بی جهت حساسیت های مذهبی گروهی را که از قبل احساس به حاشیه راندن و ضعیف شدن داشتند، زیرپا گذاشتند و چنان که انتظار می رفت، واکنش های خشنی را در پی داشت.روزنامه هایی که این کاریکاتورها را چاپ کردند باید به خاطر بی احترامی ناشایست به باورهای دیگران و همچنین به خاطر بی مسوولیتی مورد انتقاد قرار می گرفتند. واکنش ها به انتقاد(از چاپ این کاریکاتورها) به بهانۀ آزادی مطبوعات، بطور اساسی ربطی به موضوع ندارد، چون بطور کلی بیان نشده بود که این روزنامه ها از حقوق قانونی شان تجاوز کرده اند،بلکه موضوع این بود که این روزنامه ها بایستی از حقوقشان مسوولانه تر استفاده می کردند.»فساد در رسانه ها، ادوارد اچ. اسپنس ، اندرو آلکساندرا ،آرون کویین ، آن دان، ترجمه حبیب الله معظمی، تهران: انتشارات سروش، چاپ اول 1393، ص 6- 85.
بومرنگ ترور

*حبیب الله معظمی

«یکی از تازه ترین نمونه های آزمون های جنجالی آزادی بیان در سال 2005 رخ داد و آن موقعی بود که یک روزنامه دانمارکی و چندین روزنامه دیگر کاریکاتورهایی را چاپ کردند که (حضرت) محمد پیامبر(ص) را به عنوان تروریست، حامی خشونت، سرکوبگر زنان و انتقادهای دیگر، نشان می داد. ناآرامی هایی که درچندین کشور به طور عمده مسلمان بوقوع پیوست، موجب مرگ تعداد بسیاری از مردم، همچنین تخریب سفارتخانه های آمریکا و چند کشور اروپایی در کشورهای عربی شد. به دلیل روشن، روزنامه های چاپ کننده کاریکاتورها در قبال پیامد ناآرامی و خشونت سهم بالایی از مسوولیت اخلاقی داشتند، زیرا ناآرامی  قابل پیش بینی و اجتناب بود.با اینکه روزنامه هایی که این کاریکارتوها را چاپ کردند و کسانی که از انتشار آنها حمایت کردند، براین باورند که حق آزادی بیان از چنین اعمال بیانی حمایت می کند، باید نسبت به برخی شکل های بیان که می تواند صدماتی را برانگیزاند نگرانی جدی داشت، تا از آنها جلوگیری شود... وقتی قرار است کاریکاتورهای سیاسی از تصویر برای انتقال افکار استفاده کنند، بازهم باید مسوولانه بکارگرفته شوند.چون باید برای انتشار یک کاریکاتور که ممکن است موجب رنجش خاطر شود، دلیل منطقی وجود داشته باشد.با این حال، اگر چنین توجیهاتی موجب مصونیت نیست، به نظر می رسد کاریکاتورها تنها یک تلاش سطحی برای تضعیف اعتبار یک گروه مذهبی بود.این کاریکاتورها پدیدار شدند تا مسلمانان را با زیر سوول بردن مشروعیت و اهداف اسلام بیازارند.آنها(که تنش های سیاسی و فرهنگی را موجب شدند) میلیون ها مسلمانی را که در بسیاری از موارد کوشش داشته اند باورهای خود را با جهان غرب وفق دهند، بشدت عصبانی کردند.بنابراین، بیان آزاد ناموجه ممکن است صدمه ای بزند ...حق نشر اطلاعات به نفع عموم تاثیراتی نمی گذارد که بوضوع ضد مصلحت مردم باشد.» همان منبع، 2- 160.
نویسندگان نکات ارجاعی فوق الذکر غربی اند که در این کتاب تازه انتشار خود، نسبت به استفاده غیرمسوولانه و ناموجه از آزادی بیان بخصوص آنگاه که بی احترامی به عقاید و مقدسات دیگران است، هشدار و انتقاد دارند.
از ظهر چهارشنبه گذشته که حمله خونین و بی سابقه به دفتر نشریه شارلی ابدو رخ داد تاکنون، موضع و تحلیل مکرر رسانه ها و مقامات غربی توصیف این حمله، به حمله به آزادی بیان بوده است. در اینکه آزادی بیان در کشورهای غربی سرمایه داری لیبرال در سطوح خیلی بالاتری نسبت به دیگر نقاط جهان قرار دارد، و این کشور ها را از این جهت از مزیت بالایی برخوردار کرده است، تردیدی نیست. قرائن هم تاکنون نشان داده است که حمله به شارلی ابدو برای بیان و ابراز این نشریه بوده است.
این حمله درهرصورت و با هر دلیل و منظوری که صورت گرفته باشد، محکوم است چرا که کاربرد سلاح و زور و خشونت برای نفی عقیده دیگری که مورد پسند نیست، امری مذموم و مردود است .
اما سخن نگارنده نکته ایست که شاید در غوغای بعد از حادثه پاریس شنیده نشد یا شاید گفته نشده است و آن نقش همین دولت های نظام های سرمایه داری لیبرال است که با وجود آنکه اندیشه آزاد در این کشورها از عیار بالا نسبت به بقیه جهان برخوردار است اما در این کشورها حس خودبرتربینیی  وجود دارند که به هرکشور دیگر و نظر و عقیده دیگر تعرض می کنند و از دم تیغ رسانه ای و سیاسی خود می گذرانند. درواقع احترام به دیگری که روح دموکراسی است گاهی در زیر سیطره لیبرالیسم افسار گسیخته از نفس می افتد.
نوشته ای که در ابتدای این یادداشت آمد مغایرت همین آزادی افسار گسیخته را با احترام به اندیشه دیگری از طریق نیازاردن صاحبان آن عقیده دیگر به بهانه آزادی بیان نشان می دهدو به ما می گوید که این تناقض خود در غرب اکنون مساله است.
آیا مثلاً می توان در پوشش آزادی بیان رهبر یک کشور را به سخره گرفت. چرا یک شرکت، چرا یک رسانه در جامعه لیبرال مثل سونی پیکچرز به خود اجازه می دهد که رهبر کره شمالی (کشوری هر چند با نظام اقتدارگرا و بسته) به سخره بگیرد و ماجرای چندی پیش فیلم «مصاحبه» را بیافریند. این بیش از آنکه آزادی بیان باشد نشانگر خود برتربینی، نابرابربینی و دخالت سیاست و بعبارتی قربانی شدن آزادی بیان به نفع سیاست در جوامع لیبرال است. 
این، یک سوی حادثه پاریس است اما سوی دیگرش اینست که همین کاربرد زور و سلاح و خشونت برای پیشبرد نظر و عقیده خود و نفی عقیده دیگری، که مورد نقد این نوشته و نوشته دیگر کسان در جهان به بهانه حمله خونین به شارلی ابدو ، بوده است، در حداقل یک دهه اخیر از سوی سیاستمداران این کشورهای نظام سرمایه داری لیبرال ترویج و تحکیم شده است. این سیاستمداران اینک برای جهانیان الگوی عملی ونمونه عینی ترویج خشونت و کاربرد سلاح برای نفی دیگری هستند.مثال بارز این سخن حوادث چهار سال اخیر کشور سوریه است. نه اینکه حکومت سوریه چندان از مبانی دموکراتیک بهره برده باشد اما کاخ الیزه و شخص اولاند بارها و بارها در برابر میلیون ها بیننده رسانه ای جهان با جسارت خواهان سرنگونی خونین و با سلاح این حکومت بوده و استفاده از سلاح و خشونت را در این  سرنگونی مباح دانسته اند.هنگامی که چنین زمامداری مروج اندیشه نفی دیگری با سلاخ و خشونت می شود خودبخود به افراد جامعه خود می آموزاند که این می تواند یک روش موثری برای نفی دیگری باشد. همان روشی که سعید و شریف کواشی با شارلی ابدو بکاربستند.
نگارنده بی تعارف اعتقاد دارد که همان اندازه که داعش و القاعده و شریف و سعید کواشی در حادثه خونین و تاریخی 7 ژانویه پاریس نقش داشتند شخص اولاند و مدیریت الیزه در این حادثه و با تروج اندیشه «پیشبرد عقیده با سلاح»(کاری که دو برادر شریف و سعید برای شارلی ابدو انجام دادند) نقش دارند.
نظام حاکم بر سوریه هرچه باشد راه کنار زدن آن بایستی به شیوه دموکراتیک باشد و نه خونین که الگویی بشود دامن گیز الیزه.هنگامی که سیاستمداری خشونت و زبان زور را برای پیشبرد عقیده ترویج می کند الگویی به مخاطبان و شهروندان آن کشور که الجزایری تبارها هم در آن میانند ارائه می دهد که برای نخواستن دیگری و نفی عقیده و نظر دیگری( شارلی ابدو) می توان دست به سلاح برد. آنچنانکه شریف و سعید کواشی دست بردند. و وای بر ما که که اگر چنین سیاستمدارانی الگوی پایدار بسازند آنگاهست که ترور و خشونت باز می گردد و نیویورک و واشنگتن، بوستون، لندن و سیدنی و اینک پاریس نمی شناسد زیرا قبل از اینجاها، آنها مروج آن در حیفا و هانوی و دمشق و دیگر جاها بوده اند.
اندیشه آزادی گرایی وقتی به سیاست تبدیل می شود به فقر سیاستمداری لیبرال می انجامد که فاقد روح دموکراتیک احترام به دیگری و نفی خشونت است. و این، و حادثه شارلی ابدو شاید همان یکی از نقدهای مدرنیته باشد که برخی ها دارند. آزادی با احترام به دیگری.
*محقق و مدرس دانشگاه

برچسب‌ها :

 نطر مدیر وبلاگ :

انقلاب باصطلاح کبیر فرانسه منجر به تحمیل یله گی جامعه ای شد که از شدّت اسنبداد سلطنتی مبنی بر سلطه ارباب کلیسا از قبول هیچ حدّ و مرزی در تبعیت از جاهلیت نفسانی سر باز زده در عین حال این رهایی بی معنی را از دیگران دریغ می دارد. زیرا خود را بهتراز همه می پندارد. طبیعی است که واله های عقاید مورد اهانت همان بلا را بر خودسران می آورند که بر ایشان روا می شمارند. باری از تعدّی تعدّی متقابل می زاید.

سرا پا اگر زرد و پژمرده‌ایم!!!

سرا پا اگر زرد و پژمرده‌ایم

 

ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

 

چو گلدان خالی لب پنجره

 

پر از خاطرات ترک خورده‌ایم

 

                                   اگر داغ دل بود ما دیده‌ایم

 

اگر خون دل بود ما خورده‌ایم

 

اگر دل دلیل است آورده‌ایم

 

اگر داغ شرط است ما برده‌ایم

 

اگر دشنه دشمنان، گردنیم

 

اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم

 

گواهی بخواهید: اینک گواه

 

                               همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم

 

دلی سربلند و سری سر به زیر

 

از این دست عمری به سر برده‌ایم

قیصر امین پور

 

 

آری از پشت کوه آمده ام...

 

چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت،حرام خورد؟!

 

برای عشق خیانت کرد!

 

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد!

 

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند!

 

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

 

می گویند: از پشت کوه آمده!

 

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم

 

برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه

 

باشم و گرگ!  

سرمایه گذاری و سوالهای کلیدی قبل از آن

تک دختر


سرمایه گذاری چیزی نیست که مختص میلیاردرها و ثروتمندان بزرگ باشد. سرمایه گذاری چیزی نیست که مختص میلیاردرها و ثروتمندان بزرگ باشد. هر کسی که هزینه ی زندگی خود و اطرافیانش را تامین می کند، طبیعتاً به فکر سرمایه گذاری هم هست. به امید اینکه بتواند بهترین استفاده را از دارایی و سرمایه و خلاصه دستاوردهای زحماتش داشته باشد.
در فضاهای اقتصادی مثل فضای اقتصادی حاکم بر کشور ما که نوسانات اقتصادی زیاد است، دغدغه ی سرمایه گذاری هم برای ما جدی تر است. تغییر ناگهانی نرخ طلا یا ارز یا مسکن یا هر پارامتر اقتصادی دیگر، ممکن است به سرعت میزان دارایی های ما را کاهش دهد. همچنانکه کسانی هستند که با همین تغییرات، برای خود سرمایه های بزرگی دست و پا کرده اند.
زمانی که نرخ تورم و میزان نوسانات شاخص های اقتصادی بالاست، عموم مردم احساس خوبی به نگهداری پول نقد ندارند و به دنبال گزینه هایی برای سرمایه گذاری هستند تا بتوانند پول ها و دارایی های خود را به شکلی مولد تر و ماندگارتر، تبدیل کنند.
امروز در کشور ما، مردم پول خود را به شکل های مختلف سرمایه گذاری می کنند. از خرید ملک و ارز و سهام تا پس انداز در حسابهای بلندمدت و خرید کالاهای مصرفی با دوام. گزینه های سرمایه گذاری بسیار متعدد هستند و نگرانی های اقتصادی هم ما را به تصمیم گیری سریع در این زمینه ترغیب می کنند.
اگر چه بحث سرمایه و سرمایه گذاری، بسیار گسترده و پیچیده است، اما در اینجا چند سوال را به عنوان سوالهای کلیدی قبل از هر سرمایه گذاری مطرح می شود و امیدوار هستیم که شما هم، بتوانید قبل از تصمیم های مهم در مورد سرمایه گذاری های کلیدی، مروری بر این پرسش ها داشته باشید.
هدف من از سرمایه گذاری چیست؟
هدف همه ی ما از سرمایه گذاریهای اقتصادی یکسان نیست. برخی ممکن است با استفاده از سرمایه گذاری در پی حفظ ارزش پول خود باشند. کارمند یا مدیری که به تازگی سنوات خود را از شرکت دریافت کرده، ممکن است در حال حاضر گزینه ی خاصی برای هزینه کردن آن پول یا سرمایه گذاری بلندمدت توسط آن نداشته باشد. اما می داند که اگر این پول را به همین شکل رها کند، ارزش آن کاسته می شود و به همین دلیل به دنبال گزینه ای برای سرمایه گذاری است.
برخی دیگر ممکن است در پی کسب سود قابل توجه باشند. شاید کسی را دیده باشید که خانه یا ماشین خود را می فروشد به امید اینکه طی یک یا دو سال، آن را چند برابر کند. سفته بازان که قبلاً درباره آنها حرف زدیم، نمونه هایی از این گروه محسوب می شوند.
فرد دیگری ممکن است با هدف کاهش ریسک، به دنبال فرصتهای دیگر سرمایه گذاری باشد. ممکن است شما کارمند یک شرکت بزرگ و موفق با درآمد خوب باشید یا مالک کارخانه ای که سود قابل توجهی دارد. اما همیشه این نگرانی وجود دارد که اگر در رابطه با شرکت مشکلی پیش آمد یا اگر کسب و کار دچار رکود شد، چه راهکاری پیش روی من قرار خواهد داشت؟ به همین دلیل ممکن است مالک یک کارخانه بخشی از درآمد خود را به املاک تبدیل کند یا کارمند یک شرکت، با بخشی از حقوق خود وارد بورس شود و سهم شرکتهای مختلف را خریداری کند. همان ماجرای قدیمی که هر کسی ترجیح می دهد تمام تخم مرغ هایش در یک سبد نباشد.
کسی که در پی حفظ ارزش پول خویش است، سرمایه گذاری های مطمئن و کم سود را ترجیح می دهد. کسی که می خواهد پله های ترقی را سه تا یکی طی کند، احتمالاً به دنبال فرصت های سفته بازی می رود و کسی که به دنبال کاهش ریسک است، منطقی است که در پی سرمایه گذاری هایی باشد که بیشترین استقلال را از کسب و کار فعلی اش داشته باشد (فقط تصور کنید که یک نفر در صنعت خودرو کار کند و برای توزیع تخم مرغ هایش در سبدهای مختلف، سهام چند شرکت خودروساز را هم خریداری کند! اگر شرکت او دچار رکود و مشکل شود، احتمالاً ارزش سبد سهام او هم دیر یا زود، سقوط خواهد کرد).
جایگاه این سرمایه گذاری در کل سبد سرمایه گذاری من کجاست؟
چه حجمی از سرمایه من ، قرار است به یک سرمایه گذاری خاص اختصاص پیدا کند؟ آیا قرار است ۹۰٪ کل اندوخته ی زندگی خودم را صرف یک فعالیت اقتصادی یا سرمایه گذاری کنم؟ یا می خواهم با بیست درصد پس انداز ماهیانه ام، یک بازی سرگرم کننده اقتصادی (البته به امید سود مطلوب) داشته باشم؟
بدیهی است که هر چه سهم بیشتری از سبد خود را به یک سرمایه گذاری اختصاص می دهیم، منطقی است که ریسک کمتری را در مورد آن پذیرا باشیم (البته ریسک کم و ریسک زیاد، خود بر اساس ویژگی های شخصیتی افراد، میزان متفاوتی خواهد داشت).
آیا فضایی را که می خواهم در آن سرمایه گذاری کنم می شناسم؟
لازم نیست که همه ی ما متخصص یک حوزه باشیم تا بتوانیم در آن سرمایه گذاری کنیم. اما منطقی است که بکوشیم تا حد امکان در آن حوزه مطلع باشیم. یکی از بدترین شکل های سرمایه گذاری، زمانی است که ما به توصیه یک دوست یا همکار یا خویشاوند یا یک کارشناس خبره، به سرمایه گذاری در حوزه ای ترغیب می شویم که در آن حوزه هیچ تخصصی نداریم.
ما انسانها، در لحظات پرتنش، عموماً نمی توانیم منطقی باشیم و مغزمان به سمت تصمیم های احساسی می رود. فرض کنید گروهی واحدی برای مشاوره سرمایه گذاری در بورس دارد. تا زمانی که اوضاع خوب است، دوستی ما هم حفظ می شود. اگر شاخص ها کمی سقوط کنند، باز هم شما ما را تحمل خواهید کرد. اما فرض کنید که ببینید ظرف مدت سه ماه، سرمایه شما ۴۰٪ کاهش یافته است.
اینجا هر چه که «شاخص کل بورس الان ۵۰٪ کاهش یافته و هنوز سبد سرمایه گذاری شما در موقعیت مناسبی است و از لحاظ منطقی و با توجه به اخبار و اطلاعات در دسترس، بهتر است حداقل دو هفته صبر کنیم و سپس در مورد فروش سهام تصمیم بگیریم»، بعید است شما به این استدلال ها گوش دهید. به احتمال زیاد شما از همکاری با آن گروه سرمایه گذاری پشیمان شده و تصمیم به فروش خواهید گرفت!
به همین دلیل است که خوب است خودتان با مفاهیم اولیه آشنا باشید. شاخص ها را بشناسید. اوج و فرود آنها را ببینید و ارزیابی کنید. مفاهیم اولیه مانند EPS و DPS و تعدیل و گزارش مجموع و افزایش سرمایه ها و … را بدانید تا هم زبان مشترکی شکل بگیرد و هم گفتگوهای شما از جنس «دریافت اطلاعات» باشد و نه «دیکته شدن تصمیم».
نمونه های دیگری هم از سرمایه گذاری در حوزه های ناشناخته وجود دارد که به شکست جدی منجر می شود. یکی از دوستان ما که سالها در یک کارخانه بزرگ صنعتی کار کرده بود تصمیم به سرمایه گذاری جدی و گسترده در یک شرکت نرم افزاری گرفت. او شنیده بود که سود در حوزه ی اپلیکیشن های موبایل خیلی خوب است و شرکت جوانی هم که در این زمینه کار می کرد، هیجان زده از پیشنهاد سرمایه گذاری بزرگ او استقبال کرد.
اما تفاوت های کوچک فرهنگی، آغازگر تنش ها شد. سرمایه گذار که دفتری هم برای خودش در ساختمان شرکت در نظر گرفته بود و هر روز به شرکت سر می زد، به شدت معتقد بود که باید ساعت حضور و غیاب کنار درب ورودی نصب شود و هر یک ربع تاخیر معادل یک ساعت مرخصی در نظر گرفته شود. او معتقد بود که سرمایه گذاری سنگینش، این حق را به او می دهد که مراقب سلامت شرکت باشد و نمی شد توجیه اش کرد که برنامه نویسان، گاهی تا نزدیک صبح کار می کنند و بعد هم می خواهند بخوابند و سر کار نیایند!
مثالهای فردی و سازمانی از سرمایه گذاری در حوزه های نامربوط کم نیست. احتمالاً شما مثال های بیشتری از این دست در ذهن دارید.
افق زمانی من در این سرمایه گذاری چقدر است؟
هر کسی از هر راه حل و هر پیشنهادی حرف زد، بلافاصله باید بپرسیم: در کدام افق زمانی؟ همین بحث را در درس چهارم تحلیل تکنیکال هم به شکل دیگری مطرح کردیم. آیا می خواهم هر ماه سودی به دست بیاورم؟ آیا حاضر هستم که تا یک سال دست به اصل پول و سود پولم نزنم؟ آیا امروز این سرمایه گذاری را انجام می دهم که ده سال دیگر، سرمایه ای برای خودم یا فرزندانم داشته باشم؟ قطعاً پاسخ به این سوال می تواند اولویت گزینه های سرمایه گذاری را به کلی تغییر دهد.
چقدر حاضر به پذیرش ریسک هستم؟
risk reward نخستین قانون کلی در بحث سرمایه و سرمایه گذاری این است که سود بیشتر با ریسک بیشتر همراه است. اگر قرار باشد سود یک سرمایه گذاری برای من کمتر از سود سپرده گذاری بلندمدت در بانک باشد، منطقی نیست هم ریسک سرمایه گذاری را بپذیرم و هم از بخشی از سود ساده و سهل الوصول صرف نظر کنم.
از سوی دیگر، اگر کسی معتقد است فرصتی وجود دارد که سود بسیار بالا دارد و ریسک خاصی ندارد، باید به پیشنهاد او به دیده ی تردید نگاه کنم. کمتر کسی چنین فرصتی را به دیگران پیشنهاد می دهد!
به عبارت دیگر، وقتی می پرسند که در این بازار چه میزان می توان سود کسب کرد، بلافاصله این سوال مطرح می شود که شما چقدر می خواهید ریسک کنید؟ این مسئله فقط به بحث مالی و سرمایه گذاری مطرح نیست. در همه ی حوزه های زندگی می توان مصداق هایش را دید.
اگر حاضر باشیم که ریسک اعدام و مرگ را بپذیریم، بهترین گزینه برای کسب درآمد، این است که همین امروز قاچاق مواد مخدر را آغاز کنیم!
وضعیت گذشته آن سرمایه گذاری چه چیزی را نشان می دهد؟
همیشه خوب است که نگاهی هم به گذشته آن حوزه داشته باشیم.
مروری به زندگی فعالان بازی ارز در کشور نشان می دهد که طی دهه های گذشته، بخشی از بیشترین سود اقتصادی برای این افراد حاصل شده است. اما فسادهای این حوزه را هم دیده ایم. سکته ها و باختن ها و پول های سوخته شده را هم دیده ایم. جرم ها و زندان ها را هم دیده ایم.
مرور به بازار مسکن، حقایق دیگری را برای ما آشکار می کند. این بازار با رونق و رکودهای دوره ای همراه بوده و احتمالاً به دلیل ساختار بازار، همواره همراه خواهد ماند. کسانی که نقدینگی خوبی در اختیار داشتند و توانسته اند رکود این بازارها را تحمل کنند، به بیشترین سود دست یافته اند. اما آنها که نقدینگی کافی نداشته اند و با پیش فروش و وام و شیوه های مختلف، تامین مالی انجام داده اند یا سود کمی برده اند یا ورشکست و متضرر شده اند.
وارن بافت می گوید: هر بازاری، همچنانکه آینده ای دارد، گذشته ای هم دارد و نگاه محدود و خوش بینانه به آینده، ممکن است فرصت ها را در چشم ما بزرگ و تهدید ها را کوچک کند.
چقدر راحت می توان از این بازی بیرون آمد؟
یکی از سوال های مهم در هر سرمایه گذاری، امکان خروج از آن است. مایکل پورتر، همیشه از واژه دیوارهای خروج برای این منظور استفاده می کند. برخی از سرمایه گذاری ها دیوارهای کوتاهی دارند و به سادگی می توان از آنها خارج شد (کسی که سکه می خرد). برخی از سرمایه گذاری ها دیوارهای بلندی دارند و به سادگی نمی توان از آنها خارج شد. شاید داستان ۳M را که در سلسله درس های کسب و کار گفتیم به خاطر داشته باشید که یکی از سرمایه گذاران، مجبور شد بیش از ده سال، در شرکت بماند و به رونق شرکت کمک کند تا اصل سرمایه اش قابل بازگشت باشد. مثال هایی از این دست در اطراف خودمان هم کم نیستند.
اگر وارد سرمایه گذاری در حوزه هایی می شویم که دیوارهای خروج آنها بلند است و پول ما به سرعت دوباره نقد نمی شود، باید دلایل و انگیزه های دیگری بیابیم که چنین تصمیمی را توجیه کند. این انگیزه ها ممکن است سود بیشتر، علاقه به یک حوزه ی اخلاقی و ارزشی یا هر انگیزه ی دیگری است که حتی شکست خوردن یا زندگی در حصار دیوارهای آن سرمایه گذاری را برای ما قابل تحمل کند.
متمم