همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

رحلت پیامبر ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی (ص)

در سال یازدهم هجرت رسول اکرم (ص) در آخرین سفرحج (در عرفه)، در مکه و در غدیرخم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران و یا در ضمن ‏سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت ‏خود خبر داد. چنان که قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود که ‏پیامبر هم در نیاز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بیمارى و پیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. پیامبر اکرم (ص) یک ماه قبل از رحلت فرمود: «فراق نزدیک شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى ‌گذارم و مى‌‏روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود».

در حجه‌‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: «مناسک خود را از من ‏فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید».

روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین ‏و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و على بن‌ابى‏طالب (ع) تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: «به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که‏ جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد».

روزی دیگر پیامبر (ص) با کمک علی (ع) و جمعی از یاران خود به قبرستان بقیع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد . سپس رو به علی (ع) کرد و فرمود:  «کلید گنجهای ابدی دنیا و زندگی ابدی در آن، در اختیار من گذارده شده و بین زندگی در دنیا و لقای خداوند مخیر شده‌ام، ولی من ملاقات با پروردگار و بهشت الهی را ترجیح داده ام».

در چند روز آخر از زندگى رسول اکرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:

«اى مردم! آتش فتنه‏‌ها شعله ‏ور گردیده و فتنه‏‌ها همچون پاره‏هاى امواج تاریک شب روى آورده است. من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئید. آگاه باشید که من درباره ثقلین از شما می پرسم، پس بنگرید چگونه پس از من درباره آن دو رفتار می‌کنید، زیرا که خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی شوند تا مرا دیدار کنند. آگاه باشید که من آن دو را در میان شما به جای نهادم ( کتاب خدا و اهل بیتم ). بر ایشان پیشی نگیرید که از هم پاشیده و پراکنده خواهید شد و درباره آنان کوتاهی نکنید که به هلاکت می‌رسید».

آنگاه پیامبر (ص) با زحمت به سوی خانه اش به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرین فرستاده الهی را بدرقه می کردند. در آخرین روزها پیامبر به علی (ع) وصیت نمود که او را غسل و کفن کند و بر او نماز بگزارد. علی (ع) که جانش با جان پیامبر آمیخته بود، پاسخ داد:  «ای رسول خدا، می‌ترسم طاقت این کار را نداشته باشم».

پیامبر (ص) علی (ع) را به خود نزدیک کرد. آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی خود را خواست و همه آنها را به علی سپرد.

فردای آن روز بیماری پیامبر (ص) شدت یافت اما او در همین حال نیز اطرافیان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد. سپس به حاضران فرمود:  «برادر و دوستم را بخواهید به اینجا بیاید».

ام سلمه، همسر پیامبر گفت: «علی را بگویید بیاید. زیرا منظور پیامبر جز او کس دیگری نیست».

هنگامی که علی (ع) آمد، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد. با مشاهده این وضع، نواده‌های پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) به شدت گریستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی (ع) خواست آن دو را از پیامبر (ص) جدا کند. پیامبر (ص) به هوش آمد و فرمود: «علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم».

سرانجام پیامبر (ص) هنگامی که سرش بر دامان علی (ع) بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن داشتند؟

آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن داشتند؟

 

روایات متعددی درباره انسان هایی قبل از حضرت آدم (ع) داریم که به وجود انسان هایی قبل از حضرت آدم دلالت می کند.

 

امام صادق(ع) فرموده اند: شاید شما گمان می‏کنید که خدای عزّ وجلّ غیر از شما هیچ بشر دیگری را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید.[۱]

 

همچنین امام باقر(ع) فرموده اند: خدای عز وجل از روزی که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده‏اند و خدای تعالی همه آنها را ازپوسته روی زمین آفرید و نسلی را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک، عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه ‏اش را از او منشعب ساخت...[۲]

 

همچنین بعضی از مفسرین در ذیل آیه مربوط به اعتراض فرشته ها به خلقت انسان، احتمال علم فرشته ها، از سابقه موجودات قبلی ساکن در زمین سخن گفته اند:

 

«قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ[بقره/۳۰] گفتند: در آنجا مخلوقى پدید مى ‏آورى که تباهى کنند و خونها بریزند؟»

 

در تفسیر نمونه می نویسد: «بعضى دیگر از مفسران معتقدند پیشگویى فرشتگان بخاطر آن بوده که آدم نخستین مخلوق روى زمین نبود، بلکه پیش از او نیز مخلوقات دگرى بودند که به نزاع و خونریزى پرداختند پرونده سوء پیشینه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!»[۳]

 

بنابراین از منظر دینی مسلم است که قبل از حضرت آدم (ع) انسان های دیگری بر روی کره زمین زندگی می کرده اند. اما درباره جزئیات زندگی آنها، باید دقت کنیم که این مسائل، یکی از مصادیق غیب است و ما به آن دسترسی نداریم. و نمی توانیم همه جزئیات را کشف کنیم. و باید به همان مقداری که در روایات بیان شده است، بسنده کنیم. یکی از مصادیقی که در روایات راجع به آن صحبت شده است، نسناسان است. که قبل از خلقت حضرت آدم (ع) نسل آن ها نابود می شود.

 

حضرت علی (ع) می فرمایند: وقتى که خداى متعال اراده کرد که خلقتى را به دست قدرت خود ایجاد کند، و این امر بعد از گذشت هفت هزار سال از خلقت جنّ و نسناس در زمین بود، آنگاه خداوند از طبقات آسمانها پرده برداشت و به ملائکه فرمود: به زمین بنگرید و اهل آن از جنّ و انس را ببینید، پس وقتى که نگاه کردند و اعمال معصیت آمیز آنها را دیدند، بر ایشان بسیار دشوار بود، آن وقت گفتند: پروردگارا تو عزیز و قادرى و اینها خلق ضعیف تو هستند که با روزى تو زندگى مى‏کنند ولى تو را نافرمانى و معصیت مى‏ نمایند و تو از آنها انتقام نمى ‏گیرى، وقتى که پروردگار سخن آنان را شنید فرمود: من مى‏خواهم در زمین جانشینى قرار دهم که حجت من در زمین من باشد، ملائکه گفتند: تو منزّهى از اینکه در زمین موجودى را بیافرینى که همان طور که جنّیان در زمین فساد مى‏ کردند، در آن فساد و و خونریزى کنند، پس این خلیفه را از ما قرار بده چون ما تو را معصیت و نافرمانى نکرده و تو را به ستایشت تسبیح مى‏گوئیم و تقدیس مى‏ نمائیم، آنگاه خداى عزّ و جل فرمود: همانا من چیزى را مى‏ دانم که شما نمى‏ دانید، اراده کرده ‏ام که به دست قدرت خود خلقى را بیافرینم، و از ذریّه او پیامبران و بندگان صالح و امامان هدایت یافته ‏اى قرار دهم و آنها را جانشینان خود بر خلقم در زمین قرار دهم و زمین خود را از لوث نسناس پاکیزه سازم و جنّیان عصیانگر را منتقل کرده و آنها را در هوا و در اقطار زمین سکونت دهم و بین آنها و خلقم حجابى قرار دهم.[۴]

 

نکته ای که باید به آن توجه داشت اینکه انسان های امروزی همه از نسل حضرت آدم (ع) هستند هیچ ربطی به نسل های قبلی انسان ها ندارد. و ظاهر آیات قرآنی به خوبی این مطلب را نشان می دهد. که در موارد مکرر انسان ها را با تعبیر "بنی آدم: خطاب قرار داده است:

 

«یا بَنِی آدَمَ [اعراف/۲۷] ای فرزندان آدم!»

 

و اینکه حضرت آدم (ع) نیز به نسل های قبلی ربطی ندارد و مستقل از آنها خلق شده است، نیز مطلبی روشن است. از جمله دلایل آن اینکه در آیه ذیل به عدم وجود پدر برای حضرت آدم (ع) و خلق آن از خاک اشاره می کند:

 

«إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[آل عمران/۵۹] مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد.»

 

[۱]. کتاب توحید، ج ۱، ص ۲۷۷.

[۲]. خصال، ج ۲، ص ۶۵۲، ح ۵۴.

[۳]. تفسیر نمونه، ج‏۱، ص: ۱۷۴.

[۴]. علل الشرائع، ج‏۱، ص: ۱۰۵.

 

منبع : شهر سوال

شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی

   

خبر از شهادت خویش به اباصلت

اباصلت هروی می گوید:
من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم. به من فرمود:« ای اباصلت! داخل این قبّه ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور.»
من رفتم و خاک ها را آوردم.
امام خاک‌ها را بویید و فرمود:« می‌خواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگ‌های خراسان را بیاورند، نمی توانند آن را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود.
بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند. این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن. آنها نان را می خورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود. در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو می‌آموزم بخوان. همه‌ی آب‌ها فرو می روند. همه‌ی این کارها را در حضور مأمون انجام ده.»
سپس فرمود:« ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.»

مسموم شدن امام با انگور

فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود.
با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.»
امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.»
مأمون گفت:« از این انگور میل کنید.»
امام فرمود:« مرا معذور بدار.»
مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد.
امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست.
مأمون پرسید:« کجا می روید؟»
فرمود:« همان جا که مرا فرستادی.»
سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند.»
سپس در بستر افتاد.

حضور امام جواد بر بالین پدر در لحظه شهادت

من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است.
جلو رفتم و عرض کردم:« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود.»
فرمود:« آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.»
پرسیدم:« شما کیستید؟»
فرمود:« من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم.»
سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو!»
تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید.
حضرت جواد علیه السلام خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید.

تغسیل امام به دست امام جواد علیه السلام

امام جواد علیه السلام فرمود: ای اباصلت! برو از داخل آن تخت و لوازم غسل و آب را بیاور.»
گفتم:« آنجا چنین وسایلی نیست.»
فرمود:« هر چه می گویم، بکن!»
من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه چیز هست. آنها را آوردم و دامن خود را به کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم.
حضرت جواد فرمود:« ای اباصلت! کنار برو. کسی که به من کمک می کند غیر از توست.» سپس پدر عزیزش را غسل داد. بعد فرمود:« داخل خزانه زنبیلی است که در آن کفن و حنوط است. آنها را بیاور.»
من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم. کفن و حنوط کافور را آوردم.
حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود:« تابوت را بیاور.»
عرض کردم:« از نجاری؟»
فرمود:« در خزانه تابوت هست.»
داخل شدم. دیدم تابوتی آماده است. آن را آوردم.
امام جواد، پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد.

پرواز تابوت به سوی آسمان

هنوز نمازش تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت. گفتم:« یا ابن رسول الله! الان مأمون می آید و می گوید بدن مبارک حضرت رضا چه شد؟»
فرمود:« آرام باش! آن بدن مطهّر به زودی برمی گردد. ای اباصلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمی میرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصی‌اش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصیّ اش در غرب عالم بمیرد.»
در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست.
سپس حضرت جواد، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیّه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود. بعد فرمود:« ای اباصلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن.»

مأمون در کنار پیکر مطهر امام

ناگهان مأمون به همراه غلامانش با چشمی گریان و گریبانی چاک کرده داخل شد. همان طور که بر سر خود می زد، کنار سر مطهّر حضرت رضا علیه السلام نشست و دستور تجهیز و دفن امام را صادر کرد.
تمام آنچه را که امام رضا به من فرموده بود، به وقوع پیوست. مأمون می گفت:« ما همیشه از حضرت رضا در زنده بودنش کرامات زیادی می دیدیم. حالا بعد از وفاتش هم از آن کرامات به ما نشان می‌دهد.»
وزیر مأمون به او گفت:« فهمیدید حضرت رضا به شما چه نشان داد؟»
مأمون گفت:« نه.»
گفت:« او با نشان دادن این ماهی‌های کوچک و آن ماهی بزرگ می خواهد بگوید سلطنت شما بنی عباس با تمام کثرت و درازیِ مدت، مانند این ماهی های کوچک است که وقتی اجل شما رسید، خداوند مردی از ما اهل بیت را به شما مسلّط خواهد کرد و همه شما را از بین خواهد برد.»
مأمون گفت:« راست گفتی.»
بعد مأمون به من گفت:« آن چه دعایی بود که خواندی؟»
گفتم:« به خدا قسم، همان ساعت فراموش کردم.» واقعاً هم فراموش کرده بودم.

آزادی اباصلت از زندان به دست مبارک امام رضا علیه السلام

ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یک سال در زندان بودم. دیگر دلم به تنگ آمده بود. یک شب تا صبح دعا کردم و خدا را به حق محمد و آل محمد خواندم که ناگاه حضرت جواد علیه السلام داخل زندان شد و فرمود:« ای اباصلت، دلتنگ شده ای؟»
گفتم:« به خدا قسم، آری.»
فرمود:« بلند شو!» زنجیر را باز کرد و مرا از زندان خارج فرمود. محافظین مرا می‌دیدند ولی نمی‌توانستند چیزی بگویند.
فرمود:« برو در امان خدا که دیگر دست مأمون به تو نخواهد رسید.»
و تا کنون من دیگر مأمون را ندیده ام.

منابع:
بحار الانوار، ج 49، ص 300، ح 10. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 242.

خوب‌ها ناز ندارند

در حدیث داریم که پیامبر (ص) فرمودند: "صِل مَن قطعک" یعنی به او که از تو قطع می‌کند، بچسب. این به رابطه مافوق و مادون هم مربوط است. مادون عقل ندارد و قطع می‌کند. آیا من هم باید قطع کنم؟ باید بچسبم. بچه قهر می‌کند، رفیق قهر می‌کند، می‌گوید به من اهانت شده است. چند دفعه سلام کردم جوابم را نداد. ببین پیامبر (ص) ما چه اخلاقی دارد که می‌گوید به کسی که از تو قهر کرده است بچسب. چگونه این کار را بکنم؟ اگر به او بچسبم سیلی‌ام می‌زند. نقشه بکش، پشت سر، تعریفش را بکن تا سیلی نزند. تا ببیند که بدک هم نیست، خوب چیزی است. مطمئن باش که قبل از تو او پیش قدم نمی‌شود. انتظار نکش. هم مادون باشد و هم پیش قدم شود؟ امکان ندارد.

هرکس که پایین‌تر است نازش بیشتر است. در میان مردم می‌گویند هر که زشت‌تر است بازی و نازش بیشتر است. به ملک باج نمی‌دهد. خوب‌ها ناز ندارند. مگر ندیدید که خدا از ما قرض می‌گیرد؟ "من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً" خدا می‌فرماید چه کسی هست به من قرض بدهد؟ آیا خداوند طلب نصرت می‌کند؟ انبیا هم طلب نصرت می‌کردند: "قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصارالله و اشهد بانا مسلمون". آیا حضرت عیسی(ع) فقیر است که از مادون خودش یاری می‌خواهد؟ نه! او فقیر نیست، بلکه بزرگ است و می‌خواهد مادون را راه بیندازد.

حضرت اباعبدالله (ع) هم در روز عاشورا همین را فرمود: "هل من ناصر ینصرنی"؛ چه کسی از میان شما هست که مرا کمک کند؟ آیا این از روی نیاز است؟ نه! او بزرگ است و می‌خواهد شنونده را راه بیندازد.
این است معنی سخن پیامبر (ص) که فرمود: "صل من قطعک و اعف عمن ظلمک" حتی کسی را که به تو ظلم کرده عفو کن. هرجا حرف زدی او بد رفتاری کرد، به او خدمت کردی به تو ظلم کرد، مالت را خورد، خدای نخواسته به تو اهانت کرد، با این همه تو عفوش کن. روی دستش بلند شو. مرد باش. این‌ها اخلاق پیامبر ما است. بقیه می‌گویند به کسی که به تو احسان کرده احسان کن. هر کس باشد این کار را می‌کند، اما پیامبر (ص) می‌گوید به کسی بچسب که تو را ترک می‌کند. عفو کن کسی را که به تو ظلم می‌کند. عطا کن به کسی که از تو منع می‌کند. از مالش می‌خواهی و به تو نمی‌دهد. اینها صفات بزرگان است و رشد دقیقاً همین است.


برگرفته از سخنان حاج اسماعیل دولابی

گفتگوی پدر و پسر درباب اقصی

 


گفت‌وگوی پدر و پسر درباب اقصی

جاسم المطوع

ترجمه: 
 
خالد محمدی
 
اگر فرزندت از تو پرسید که چرا به قضیه‌ی فلسطین اهمیت می‌دهی و دائم پیگیر اخبار بیت المقدس هستی، چه پاسخی خواهی داد؟ به بە خواننده‌ی این نوشتار پیشنهاد می‌کنم خود را جای آن پدر بگذارد و به پاسخی که باید به فرزندش بدهد، بیندیشد. 

اگر فرزندتان ۲۵ مورد بسیار مهم زیر را در مورد فلسطین و بیت المقدس بداند، دلیل اهمیت شما به این موضوع را به خوبی درک می‌کند. 

و پیشنهاد می‌کنم این مقاله را همراه فرزندانتان بخوانید یا به واتساپ شخصیشان بفرستید تا از مسئلەی فلسطین که از مهم‌ترین امور زندگی هر مسلمان است، اطلاع یابند. 

به فرزندتان بگویید: فلسطین خانەی انبیاء و پیامبران است؛ ابراهیم -علیه السلام- به آنجا هجرت نمود، لوط -علیه السلام- آن‌گاه که از عذاب خداوند بر قومش، نجات یافت به سرزمین فلسطین پناه آورد، داوود علیه السلام در فلسطین زندگی کرد و محراب‌اش را در آنجا بنا نهاد، سلیمان نبى جهان را در فلسطین -که پایتخت حکومت ش بود- اداره می‌کرد و داستان مشهورش با سپاه مورچه‌ها وقتی که گفت: (یَاأَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ)در دره‌ای که به نام دره مورچه‌ها رخ داد (که در کنار شهر عسقلان کنونی واقع شده است). 

فلسطین محراب زکریاست 

موسى علیه السلام از قوم‌اش خواست که وارد سرزمین مقدس فلسطین شوند (صفت مقدس را، او به فلسطین اضافه کرد که یعنی پاک از شرک). 

در این سرزمین مبارک معجزه‌های فراوانی روی داد. از جمله ولادت مسیح -علیه السلام- از مادرش مریم که دختری بدون همسر بود؛ خداوند عیسی مسیح را قبل از اینکه بنی اسرائیل وی را به قتل برسانند، به آسمان برد. در این سرزمین مبارک، مریم علی‌ها السلام، بعد از ولادت عیسى؛ در بد‌ترین حالت ضعف یک زن، با تکان دادن تنه‌ی درخت خشکیده خرما بر سرش فرو می‌ریخت. 

از نشانه‌های قیامت در این زمین، ظهور حضرت عیسی در «مناره‌ی سفید» و کشتن مسیح دجال در «باب اللد» فلسطین که سرزمین محشر است و یاجوج و ماجوج در آنجا کشته می‌شوند. 

قصه‌های بسیار دیگری هم چون ماجرای «طالوت و جالوت» در آن رخ داده است. 

فرزندم گفت: از ارتباط پیامبر صلى الله علیه و سلّم با فلسطین و قدس چه می‌دانید؟ گفتم:‌ای فرزندم، در ابتدای وجوب نماز، بیت المقدس قبله‌ی مسلمانان بود؛ بعد از هجرت پیامبر به مدینه، جبرییل در حالی که رسول الله نماز می‌گزارد، بر او نازل شد و امر کرد که مسیر قبله‌اش را از بیت المقدس به مکه مکرمه تغییر دهد؛ بنابراین مسجدی که پیامبر در آن نماز می‌خواند؟ «ذو القبلتین» نامیده شد. 

آن زمان که پیامبر ما -علیه الصلاة والسلام-، به آسمان عروج کرد و دیداری با خدا داشت، گذرگاه اول‌اش از مکه قبل از عروج به آسمان بود و به این خاطر که بیت المقدس مقر پیامبران بود، به امامت محمد صلی الله علیه وسلم، پیامبران در آنجا نماز خواندند. ابوذر غفاری از پیامبر پرسید: «کدام مسجد اول در زمین بنا شد؟ فرمود: مسجد الحرام. ابوذر پرسید: بعد از مسجد الحرام؟ پیامبر فرمود: مسجد الاقصى. 

ابوذر می‌گوید پرسیدم: چقدر فاصله زمانی میان بنای هر دو بود؟ فرمود: چهل سال.» 

ای فرزندم: آیا می‌دانی ابوبکر صدیق -رضى الله عنه- با وجود مشغولیت‌اش در مبارزه با دین گریزان شبه جزیره عرب و آماده سازی ارتش برای مبارزه با مرتدان جزیره، با اینکه به شدت به نیرو نیاز داشت، لشکرکشی سپاه اسامه به شام به امر پیامبر را لغو نکرد! 

آیا می‌دانی که در عصر طلایی فتوحات اسلامی، عمر بن الخطاب -رضی الله عنه- هیچ‌گاه برای برگزاری جشن فتوحات، از مدینه خارج نشد؛ اما با فتح فلسطین خود به آنجا رفت، در صلح آنجا را فتح کرد و در آن نماز خواند و کلید‌های سرزمین را از رومیان گرفت تا مسیحیان از ظلمشان نجات دهد. هیچگاه از مدینه نشده بود برای جشن گرفتن فتوحات اسلامی الا فلسطین. زمانی که به تصرف مسلمانان در آمد به آنجا رفت وفتح قلسطین را جشن گرفت. سپس بار دگر صلاح الدین ایوبی کوردی ان جا را در روز تاریخی ۲۷ رجب سال ۵۸۳ هجری -مصادف با روز معراج پیامبر به آسمان- فتح کرد. این رخداد عجیبی ست، شاید خداوند بازگشت سرزمین قدس به یاران‌اش را در چنین روزی آسان گردانیده باشد. 

پسرم گفت: چرا به این مکان «بیت المقدس» می‌گویند؟ 

گفتم: تا قبل از نزول قرآن، نامش «بیت المقدس» بود اما بعد، قرآن آن را «مسجد الاقصی» نامید.

حدود ۵۰۰۰ نفر از صحابه‌ی کرام، در راه فتح بیت المقدس و آزادسازی‌اش از ظلم رومی‌ها، شهید شدند.

پسرم گفت: بنابراین باید اهمیت مسجد الأقصى و سرزمین شام، مثل اهمیت مکه و مدینه باشد؛ اینطور نیست پدر؟ 

گفتم: بله پسرم، خداوند تبازک و تعالی، در کلام مبارکش ارتباط آن‌ها را با یکدیگر نشان می‌دهد و می‌فرماید: (وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ (1) وَطُورِ سِینِینَ (2) وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ) 

ابن عباس رضى الله عنه گفته: التین به سرزمین شام، الزیتون به فلسطین، طور سینین به کوهی در مصر که خداوند آنجا با موسی علیه السلام سخن گفت و البلد الأمین به مکه‌ی مکرمه اشاره دارد. 

خداوند در آیه‌ی شریفه‌ای می‌فرماید: (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ) که در یکی از تفاسیر آمده که امت محمد وارث سرزمین مقدس است. 

پسرم گفت: اکنون اهمیت فلسطین و مسجد الأقصى را دریافتم و تا جایی که می‌دانم نماز در آنجا پانصد برابر اجر دارد؛ درست است پدر؟ 

گفتم: بله پسرم. فلسطین و مردمش را در دعایت فراموش نکن.

 
 
 
 
 
 
 
 

منبع : islahweb