ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا از مشهورترین فیلسوفان و دانشمندانایرانیاسلامی است وی ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشتهاست که شمار زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفه است.
مهمترین کتابهای او عبارتاند از شفا در فلسفه و منطق، و قانون در پزشکی.
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند
. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
اوبه من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم.
چون اواز بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علمطب در من پدیدار گشت
آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم ودر کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود میشدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمیدانستند. از مطالعه آنها بسیار سود جستم
پس از مدتی به ری رفتم و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمدم و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد م و از آنجا به قزوین و از قزوین به همدان و مدتی دراز در این شهر ماندم و در همین شهر بود که به وزارت شمسالدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید.م در همین اوقات کتاب قانون را و تالیف کتاب عظیم شفا را آغاز کردم و مدتی طول کشیدتا آن را تمام کنم و بعد بیمار شدم.
ابن سینا در همدان در گذشت و در همان جا به خاک سپرده شد .
تقریباً 7 سال پیش به ابتکار باشگاه فلات قزوین -اگر اشتباه نکرده باشم- بحث صعودهای مشترک گروهها و باشگاههای استان قزوین مطرح شد و اولین صعود هم یک صعود به قلۀ رامند بویین زهرا تعیین و اجرا شد (در آینده عکسهای این صعود در وبلاگ بارگذاری خواهد شد). قرار بر این شد که ابتدای هر فصل یک صعود مشترک به میزبانی یکی از گروهها یا باشگاهها انجام گیرد. متاسفانه طبق روالی که در ایران مرسوم است، و در آن کارهایی با شور و شوق آغاز شده و بدلایلی ناقص میماند، این صعودهای مشترک هم دچار این سرنوشت شد. بنده همینجا فی المجلس یک پیشنهاد برای هیاتهای کوهنوردی کل کشور دارم و آن این است که در اولین هفته بعد از تعطیلات نوروز، یک صعود مشترک بین تمام گروهها و باشگاههای تابعه آن هیات در یک قله شاخص آن منطقه، بعنوان حسن شروع برنامههای کوهنوردی هیات، گروهها و باشگاهها و نیز مثلاً دو هفته مانده به پایان سال یک صعود مشترک هم به آن قله برای حسن ختام برنامهها در نظر گرفته شود. البته در این صعودهای مشترک میتوان برنامههای مختلفی مانند جمعآوری زباله، درختکاری، آشنایی افراد، آموزش عمومی و ... در نظر گرفت. به هرحال در آن تاریخ، مطلب کوچکی تحت عنوان صعودهای مشترک توسط روابط عمومی باشگاه فلات منتشر شد که عیناً جهت اطلاع خوانندگان در ادامۀ مطلب آورده میشود:
حجتالاسلام و المسلمین ماندگاری: بچّههای دیروز برای ولایت جان میدادند؛ یکی از شهدا گفته بود مهم نیست که دشمن کجا ما را از پای درمیآورد، مهم این است که به امام بگویند بچّهها نگذاشتند حرف امام زمین بماند.
وبگاه "قزوین خبر" نوشت:
به گزارش سرویس فرهنگی قزوین خبر؛ شب گذشته یادواره غواصان و 120 شهید گردان های محمد رسول الله، امام رضا و حضرت زهرا در عملیات کربلای 4 با سخنرانی حجت الاسلام محمد مهدی ماندگاری و مدیحه سرایی و خاطره گویی رزمندگان این عملیات در مسجد امام خمینی (ره) برگزار شد.