همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

روابط ایران و آذربایجان در بستر عوامل بی ‌اعتمادی

سال گذشته و در زمان رقابت‌های انتخاباتی ریاست‌  جمهوری، یکی از وعده‌های عمده دکتر روحانی، بهبود روابط با کشورهای همسایه و اولویت قائل شدن حوزه سیاست خارجی برای این پانزده کشور پیرامونی بود. به‌  همین ‌منظور آقای روحانی 21 آبان ماه در راستای تحقق این وعده و دیدار با مقامات جمهوری آذربایجان، امضای چند سند همکاری‌ تجاری بین دو کشور و همچنین پاسخ به سفر 20 فروردین الهام علی‌اف، عازم این کشور خواهد شد، اما روابط ایران و آذربایجان پر است از مسائل و دغدغه‌های گوناگون، که در پرتو آن، در کنار همکاری، بی ‌اعتمادی و سوءظن نیز به پارادایم حاکم بر روابط دو کشور تبدیل شده است. بنابراین، بهبود روابط و موفقیت در حل مشکلات و عوامل ناکامی مناسبات دوجانبه، مستلزم شناخت این مسائل و بررسی عناصر واگرا در روابط دو کشور است.از زمان استقلال جمهوری آذربایجان، عموماً این همسایه شمالی نمایانگر یکی از حوزه ‌های جدید در رقابت ایران ـ آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده است. در نگاهی کلی ‌تر و به ‌لحاظ تاریخی نیز، قفقاز جنوبی همواره به‌ عنوان یک کریدور تجاری و محلی برای رقابت بین امپراتوری‌های روسیه، عثمانی و ایران عمل کرده است؛ هرچند امروزه تجارت کشورهای قفقاز جنوبی اغلب از طریق دریا انجام می‌شود (که تا حدی به ‌دلیل از بین رفتن زیر ساخت‌ها در قفقاز است) اما آنها نقش خود را به‌ عنوان میدان نبرد قدرت‌های بزرگ‌تر از یاد نبرده‌اند. در این میان، اگرچه آذربایجان تا اوایل دهه 1990 مستقل نبود، اما در طول دو دهه گذشته خود را به‌ عنوان یک کشور تثبیت کرده و بیشتر درباره امنیت ملی خود نگرانی دارد تا منازعات گسترده‌تر منطقه‌ای.قوم‌گرایی، حضور پررنگ آمریکا در آذربایجان و فعالیت‌های آن، تردد مقامات و گروه‌های رژیم صهیونیستی در خاک این کشور، سکولاریسم، اختلافات عمیق درمورد تقسیم دریای خزر و مسائل انرژی و همچنین نظامی‌گری در آن، درگیری‌های مرزیِ پراکنده و جهت‌گیری‌های ضد ‌ایرانیِ باکو، مناسبات ایران و آذربایجان را با چالش‌های جدی مواجه کرده است. با وجود این، آذربایجان در میان سیاست‌های ایران در قفقاز حائز نقش مرکزی و تعیین ‌کننده است؛ اما این روابط در اغلب موارد تحت تأثیر رابطه نزدیک آذربایجان با آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارد. با عنایت به چنین مواردی، ظرف دو دهه گذشته، روابط ایران و آذربایجان چندان گرم و عمیق نبوده است.لذا این روابط، بیشتر از ترکیه و روسیه، از آمریکا و رژیم صهیونیستی متأثر بوده و از عوامل بسیار متفاوتی نیز نشئت می‌گیرد: مجاورت جغرافیایی، اشتراک نژادی، پیوندهای اقتصادی، جوامع پراکنده آذری زبان در ایران، دغدغه‌های بازار آزاد، منابع انرژی و رقابت دو کشور درمورد مسیر ترانزیت انرژی. بنابراین، اختلافات پیچیده درون منطقه‌ای باعث محدود شدن روابط دو کشور شده است و خسارات جانبی رقابت آنها را می‌توان در سایه نفوذ و حضور آمریکا و رژیم صهیونیستی در این کشور کوچک همسایه تنها در حجم مبادلات اقتصادی بسیار اندک، پانصد میلیون دلار در سال مشاهده کرد.(1)به ‌طور کلی، از زمان فروپاشی شوروی، کم‌وبیش رویکرد تهران، عمل‌گرایی و تأکید آن بر ثبات منطقه بوده است. با وجود تنش‌هایی درمورد مجموعه‌ای از مسائل، ایران یک سیاست دوستانه و غیر مقابله‌ جویانه را در منطقه پیش گرفته است؛ چیزی که تاکنون آذربایجان به آن پاسخ مثبت درخور نداده است. در این چهارچوب اما، مذهب و قومیت بیش از آنکه به روابط بین آذربایجان و ایران کمک کرده باشد از آن ممانعت به‌عمل آورده است. به ‌لحاظ مذهبی، هرچند اکثریت جمعیت آذربایجان را شیعیان تشکیل می‌دهند، اما برخلاف ارمنستان که مسیحی‌اند، و روابط بسیار نزدیکی با ایران دارند؛ تشیع هیچ‌گاه موجب همگرایی و نزدیکیِ دیدگاه دو کشور ایران و آذربایجان نشده است، چه برسد به اینکه همچون سوریه و عراق شراکت و اتحاد راهبردی دو کشور را درپی داشته باشد. حکومت علی‌اف در آذربایجان ـ با نگرانی‌های مشابهی که به دوران شوروی سابق باز می‌گردد ـ می‌ترسد که ایرانِ شیعه و اسلام سیاسی، مشروعیت آن را تضعیف کرده و یک اپوزیسیون قدرتمند را ایجاد کند. رهبری سکولار آذربایجان، به اشتباه، دکترین ج.ا.ایران در قلمرو مذهب را خطری برای بقای رژیم خود می‌داند. از همین ‌رو باکو به ‌جای وحدت اسلامی بر ملی‌گرایی آذری تأکید می‌کند و به ‌دنبال حذف مذهب از محیط سیاسی خود بوده است؛ این کشور معمولاً ایران را به پشتیبانی از روحانیون شیعه در آذربایجان متهم می‌کند و ادعا می‌کند که هدف تهران، براندازی رژیم علی‌اف است.(2) در مقابل، ایران این تأکید نژادی را تلاشی در جهت تحریک تجزیه‌طلبی در میان آذری‌های ایران تلقی می‌کند و آذربایجان را به  ‌دلیل وارد کردن قدرت‌های خارجی همچون آمریکا و رژیم صهیونیستی و درخواست حق دسترسی به مواد معدنی در دریای خزر، متجاوز به حقوق خود می‌داند.به  ‌لحاظ قومیت نیز، اظهار نظرهای همیشگی مقامات آذربایجان درمورد تقاضای «یکپارچگی» موجب افزایش سوءظن ایران شده است. در  این  ‌راستا، پارلمان آذربایجان لایحه‌ای را برای تغییر نام «جمهوری آذربایجان» به «آذربایجان شمالی» پیشنهاد کرد که ادعای ضمنی «اشغال آذربایجان جنوبی» از سوی ایران را مطرح می‌کرد. هرچند این پیشنهاد موجب واکنش عمومی مستقیم تهران نشد، اما به کاهش تدریجی مناسبات آذربایجان و ایران کمک کرد و باعث شد تا ایران سفیر خود را در مه 2012 فرا بخواند. این تنش‌های قومی همچنان ادامه دارد و بعید است که در کوتاه‌ مدت رفع شود مگر آنکه دولت آذربایجان تأکید خود بر ملی‌گرایی کاذب قومی را تعدیل کند و به تحریک‌های خود پایان دهد.یکی دیگر از متغیرهای محرک در رابطه ایران و آذربایجان، روابط نزدیک آذربایجان با رژیم صهیونیستی بوده است که باعث چاپ مقاله معروفی به قلم «مارک پری» در مارس 2012 در نشریه فارین پالیسی شد مبنی ‌بر‌ اینکه احتمال دارد رژیم صهیونیستی از پایگاه‌های نظامی آذربایجان برای حمله به ایران استفاده کند و بر  این‌باور بود که رژیم صهیونیستی از این پایگاه‌ها برای فرود هواپیماها پس از حملات، انجام مأموریت‌های سوخت‌گیری مجدد در حین پرواز یا شروع مأموریت‌های شناسایی برای تحلیل‌های پیش و پس از حمله استفاده خواهد کرد؛ موضوعی که خشم ایران را درپی داشت. هرچند باکو رسماً این ادعا را رد کرد، باوجوداین، ارتباطات رژیم صهیونیستی با آذربایجان در سال‌های اخیر در سایر حوزه‌ها تقویت شده است و گزارش‌ها نشان می‌دهد که این رژیم 6‌/‌1 میلیارد دلار اسلحه به آذربایجان فروخته است. این قرارداد شامل انتقال برنامه‌ریزی ‌شده پهپادها (UAV  ) علاوه ‌بر موشک‌های ضدهوایی و ضدکشتی است.(3)نظر به حضور و اثرگذاری آمریکا و رژیم صهیونیستی در آذربایجان که با یک نظام معنایی منفی برای ایران همراه است؛ تجارت بین ایران و آذربایجان نیز با وجود مرز مشترک، بسیار کمتر از تجارت آمریکا و رژیم صهیونیستی با آذربایجان است. هرچند شاخص پیچیدگی اقتصادی (MIT  ) نشان می‌دهد که تراز تجاری آذربایجان با آمریکا و رژیم صهیونیستی نامتوازن‌تر از تراز روابط تجاری آن با ایران است (بیشتر به ‌صورت نفت خام که کاملاً قابل مبادله است و می‌توان به ‌سادگی به کشورهای دیگر صادر کرد)، اما مبادلات آن دو به آذربایجان هنوز هم به ‌تنهایی بیشتر از تجارت دوجانبه باکو با تهران است. منابع دولتی در باکو مدعی هستند که «هرچند روابط تجاری با ایران برای اقتصادی با محدودیت‌های اقتصاد آذربایجان مفید است اما نسبت به روابط اقتصادی با آمریکا ارزش کمتری دارد».(4) از دیگر سو، ایران به ‌طور پیوسته از مشارکت در شبکه خط لوله درحال گسترش آذربایجان منع شده است. هرچند تهران با خط لوله گاز ترانس آناتولی (تاناپ) و بخش شرقی نابوکو مخالفت کرد (و پیشنهاد کرد که به‌جای آن، گاز حوضه خزر از طریق شبکه ایران منتقل شود) اما آذربایجان از شرکت تجارت بین‌المللی نفتیران برای مشارکت در میدان گازی و «خط لوله شاه‌دنیز» دعوت کرد، اما از آن به بعد، امکان سرمایه‌گذاری ایران در صنعت نفت آذربایجان کاهش یافته و از طرح‌های خط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیهان، خط لوله ترانس ـ آناتولی و خط لوله نابوکو کنار گذاشته شده است. کاهش مشارکت ایران در بخش انرژی آذربایجان، امکان استفاده مالی و تکنولوژیکی آن از تخصص کشورهای غربی و اطلاعات موجود در این پروژه‌ها را از بین برده است، اما در عین‌ حال به کاهش توجه ایران به حفظ یک جریان درآمدی ثابت از این میدان‌ها کمک کرده و در نتیجه، یکی از نقاط اصلی همکاری با آذربایجان را محدود کرده است.ایران همیشه به ‌دنبال کسب درآمدهای ناشی از منابع دریای خزر یا کاهش صادرات آنها بوده است، اما با اعمال نفوذ آمریکا توفیق چندانی به ‌دست نیاورده است. زمانی روابط تهران ـ باکو به اندازه کافی خوب بود که امکان دستیابی تهران به اولین مرحله از صادرات گاز طبیعی آذربایجان را از طریق شرکت تجاری بین‌المللی نفتیران (یکی از زیرمجموعه‌های شرکت ملی نفت ایران) فراهم کرد و کمک نمود تا از تبدیل شدن رقابت بر سر دریای خزر به یک مسابقه تسلیحاتی جلوگیری شود. این مسیر با کاهش پیوسته روابط بین ایران و آذربایجان بسته شده و موجب مسکوت ماندن طرح تعیین مرز بستر دریای خزر و کنار گذاشته شدن ایران از قراردادهای ترانس خزر و قفقاز شده است.ازسویی، ایران آذربایجان را به ‌خاطر نقض اخلاق عمومی نظیر ممنوعیت حجاب در مدارس در سال 2010 و رژه سالیانه همجنس‌گرایان در طول مسابقات یوروویژن در سال 2012 مورد انتقاد قرار داد و آذربایجان را به پناه دادن به تروریست‌های رژیم صهیونیستی متهم کرد. درپی به شهادت رسیدن چند تن از دانشمندان هسته‌ای ایران، تهران اعلام کرد که آذربایجان به یکی از شبکه‌های موساد که در این قتل‌های هدفمند دست داشته‌اند پناه داده و به آن کمک کرده است. این موضوع به تقویت این احساس کمک کرد که آذربایجان به بخشی از مبارزه مخفیانه رژیم صهیونیستی علیه ایران تبدیل است.به‌ طور خلاصه، در حالی ‌که اختلافات نفتی و منطقه‌ای مشکلات زیادی را در مناسبات آذربایجان و ایران به ‌وجود آورده است؛ جنبه‌های قومی، مذهبی و فرامنطقه‌ای مناسبات ایران و آذربایجان مهم‌ترین جنبه‌های بر هم ‌زننده این روابط هستند. هرچند فاصله دیدگاه و سیاست‌های دو کشور در دریای خزر خطر اقتصادی بزرگ‌تری را درپی دارد، اما تاکنون تمام خسارات این رویارویی ناشی از این اختلافات فکری و راهبردی بوده است. بنابراین، در سفر پیشِ روی رئیس‌جمهور به آذربایجان که مسائلی چون انتقال یا خرید برق از آذربایجان، امضای چند سند همکاری، ساماندهی مسائل گمرکی، استفاده از رودخانه‌های مرزی، مسائل گازی و توریستی از مباحث مطرح و قابل بررسی در سفر آقای روحانی به آذربایجان عنوان شده است؛ اما می‌توان درک کرد که چرا جای توافقات سیاسی و امنیتی پایدار میان دو کشور همچنان خالی است.

بدیهیات روابط « واشنگتن- هاوانا»

در اهمیت تحولات در شرف وقوع آمریکا و کوبا همین بس که «شرق» در چهار شماره اخیر، چهاریادداشت صفحه اول خود را به این رویداد اختصاص داده است. موضوعی که احتمالا در روزها و هفته‌های آینده، در زمره مهم‌ترین عناوین خبری جهان تبدیل شده و تحلیلگران از زوایای مختلف به این رویداد مهم سیاسی خواهند پرداخت.  یادداشت کوتاه «برد-برد آمریکا و کوبا» که با حسن‌ظن سردبیر با عنوان «سرمقاله» روز شنبه ٢٩آذر روزنامه «شرق» به زیور طبع آراسته شد (احتمالا به‌دلیل اهمیت موضوع و نه محتوای یادداشت) یکی از مطالب مورد اشاره است که با نقدی تحت عنوان «کدام برد- برد؟» به قلم نویسنده فرزانه جناب فریدون مجلسی در شماره بعدی روزنامه دوشنبه اول‌دی‌ماه به چالش کشیده شد.  تحول در شرف وقوع بین کوبا که من آن را «ماندگارترین حکومت چپ جهان» نامیده‌ام و آمریکای «تحت زعامت باراک اوباما» که شباهت زیادی به موضوع مهم‌تر ایران و آمریکا دارد، ارزش آن را دارد که نقدی بر نقد بهانه‌ای برای پرداختن دگرباره به موضوع تحول باشد.  موضوع اصلی یادداشت «برد- برد آمریکا و کوبا» برخلاف آنچه که بیشترین قسمت یادداشت «کدام برد- برد؟» جناب مجلسی را به خود اختصاص داده، ارزیابی دوران ٥٠ساله فیدل بر این کشور نبود. نگارنده دیدگاه خود در این‌باره در مقاله‌ای تحت عنوان «کاسترو ٤٩سال حکومت در دهان کوسه» بیان کرده است؛ ضمن اینکه فارغ از ارزیابی آن از منظر ایدئولوژیک (که در نقد مذکور بسیار پررنگ شده) سایه سنگین «کاسترو» بر جنبش‌های ملی با گرایش‌های چپ سوسیالیستی (و نه کمونیستی از جنس شوروی سابق و مائوئیستی از نوع چین دوران مائو) آمریکای‌لاتین و همچنین کمک‌های کوبا به موج جنبش‌های استقلال که از دهه٦٠ آفریقا را فراگرفت، موضوعی است غیرقابل‌مناقشه. همچنین حمایت بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی از حکومت انقلابی کوبا نیز در پرتو دوران جنگ سرد بر کسی پوشیده نیست.

در یادداشت مذکور به‌صورتی موجز (اشاره به بحران خلیج‌خوک‌ها و تهدید اتمی شوروی) به این موضوع اشاره کرده‌ام. با این وجود نمی‌توان این استدلال آقای مجلسی را پذیرفت که «اصولا آمریکا با شوروی طرف بود و با کوبای منهای شوروی که کاری نداشت»، چه آنکه نه فروپاشی ابرقدرت سابق نیز در سیاست آمریکا در قبال کوبا تغییری ایجاد کرد و نه ربع‌قرن پس از فروپاشی شوروی و رها کردن هاوانا به حال خود در فضای پسا جنگ سرد، تاثیری در تمایلات ضدآمریکایی فیدل کاسترو گذاشت. تعریض نقاد به کره‌شمالی و مقایسه آن با کوبا را به وقتی دیگر وامی‌گذارم و تنها به این نکته اکتفا می‌کنم که جنس این‌دو هم در شکل و هم در محتوا با یکدیگر متفاوت است؛ کمااینکه نمی‌توان به سرنگونی حکومت ملی سالوادور آلنده توسط پینوشه که نسخه ایرانی آن در ماجرای مصدق رخ داده بود را در قالب این جمله که «مس شیلی را هم استخراج می‌کرد و به کارگرانشان هم مزد می‌پرداخت که دولت‌ها بر سر میزان آن چانه‌زنی می‌کردند» خلاصه کرد و منکر مطامع غارتگرانه آمریکا در آمریکای‌لاتین شد. حرف اصلی سرمقاله نگارنده در روزنامه «شرق» هفته گذشته، تاکید بر عنصر «تغییر» در رویکرد هیات حاکمه آمریکا در مهم‌ترین پرونده‌های روابط خارجی این کشور در دوران اوباماست که تحول در شرف وقوع بین کوبا پس از ٥٠سال مخاصمه بین دوکشور در ذیل این تحول و در زمره آن تغییر است. با وجود نقش انکارناپذیر کانادا و واتیکان در میانجیگری بین واشنگتن و هاوانا، تردید نباید کرد «ابتکار عمل اوباما» در شکستن برخی انگاره‌های ضدکمونیستی و ضدتروریستی در اندیشه‌های لیبرال‌دموکراسی آمریکا و سیاست‌سازان آن است، که او را به دست‌دادن با رائول در مراسم ماندلا می‌کشاند. رویدادی که در صورت حضور روحانی در آن مراسم می‌توانست در مورد ایران نیز تکرار شود و مکمل تماس تلفنی برای شکستن یخ‌های قطور روابط منقطع ٣٥ساله و ترک بیشتر در دیوار بی‌اعتمادی بین دوکشور شود. رفتاری که من آن را وجه ممیزه «اوباما» و نگرش واقع‌بینانه و منطقی و درک درست وی از تحولات جهان که منافع آمریکا در شکلی جدید از روابط بین‌الملل را تامین می‌کند از اسلافش می‌دانم. همان‌گونه که در تحولات مربوط به پرونده هسته‌ای کشور «خواست و نیاز متقابل» ایران و ١+٥ و به‌خصوص آمریکا را وادار به نرمش‌هایی راهبردی برای حل‌وفصل دیپلماتیک کرد که مبتنی بر رویکرد برد- برد بود. در تحول روابط آمریکا -کوبا این گزاره یادداشت‌سوم «شرق» تحت عنوان «دیپلماسی تلفنی انقلابی پیر» به قلم «هادی اعلمی فریمان»، واقع‌بینانه است که گفته است: «آیا فیدل تسلیم شده و این پایان یک انقلاب است که در ٦٠سال گذشته جز رنج و فقر و سیستمی بسته و نسل‌هایی تباه‌شده چیزی برای کوبا به ارمغان نداشت؟ اما واقعیت این است که هم ایالات‌متحده و هم کوبا نه پیروز شدند و نه شکست خوردند، این بخشی از یک‌روند تغییر تاریخی سوسیالیسم به‌عنوان یک مدل ناکارآمد است که ملتی را به آزادی هدایت می‌کند؛ آزادی در اقتصاد، اندیشه و مالکیت فردی، ایالات‌متحده را نیز هرروز به سمت واقع‌گرایی بیشتر سوق می‌دهد.» پاسخ مثبت کوبا به دستی که اوباما به سوی رائول در مراسم ماندلا دراز کرد، تصمیمی است که «فیدل» در «هاوانا» گرفته و برادرش مجری آن است. به قول «هنری کیسینجر» حنای دیپلماسی با همه معجزاتش در غیاب تصمیم استراتژیک، رنگ می‌بازد!

 

روزنامه شرق ، شنبه 6 دی ماه 93 ، ص 1 

لینک مطلب:

http://sharghdaily.ir/News/51218/

چرا جمهوری باکو خواستار حل مناقشه قره باغ نیست

 چرا  باکو خواستار حل مناقشه قره باغ نیست

مسئله قره باغ موضوعی است که اغلب در ماههای منتهی به انتخابات در باکو مطرح و پس از مدتی به فراموشی سپرده می شد. دلال های اسلحه، لابی های اطلاعاتی- امنیتی و قاچاقچیان مختلف در قلمرو باکو از وجود این مناقشه سود کلانی به جیب می زنند. از سوی دیگر اتحادیه اروپا چونان روسیه به طور تمام قد از ارمنستان مسیحی در برابر جمهوری مسلمان آذربایجان دفاع می کند.در این سو متحدان باکو کشورهای نیستند که قصد و اراده ای مبنی بر کمک به این قلمرو جهت حل مسئله قره باغ داشته باشند. ترکیه، اسرائیل و آمریکا سه کشور متحد باکو هستند که تا کنون حتی یک گام کوچک به نفع باکو برنداشته اند. آمریکا در زمینه قره باغ تا اندازه زیادی با اتحادیه اروپا و ناتو همسویی دارد اما از آنجایی که این زمین تبدیل به عرصه رقابت منطقه ای با روسیه نیز شده است خواستار برد تمام عیار ارمنستان هم نیست. ترکیه در خصوص قره باغ ابتکار عمل زیادی ندارد. زیرا  اصولا در مجامع جهانی به خاطر قتل عام ارامنه محکوم است و جهان حساسیت زیادی نسبت به سیاست های این کشور در قبال ارامنه دارد. از سوی دیگر سیاست خارجی ترکیه در این زمینه تابعی از سیاست های غرب به شمار می رود. این کشور در جنگ قره باغ نیز کمک زیادی به باکو نداشت و حتی از اعطای وام یک میلیون دلاری برای ادامه جنگ به باکو خودداری کرد. اسرائیل نیز قلمرو باکو را به دلیل مزیت ژئوپلتیک آنها ترجیح داده است تا بتواند در همسایگی ایران موضعی داشته باشد. اما در عین حال اسرائیل نیز بخشی از جهان غرب به شمار می رود و سیاست متفاوتی در خصوص قره باغ و ارمنستان ندارد. اسرائیل حتی در سال 2012 به انتخابات جمهوری ارمنی قره باغ ناظر فرستاد که این به معنی پذیرش رسمیت این جمهوری است که باکو ادعا دارد بخشی از خاکش به شمار می رود.

اما دلایل مختلفی وجود دارد که نشان می دهد جمهوری باکو خواستار پایان مناقشه دستکم به طور کامل نیست:

1-   اولا گفتمان آزادسازی قره باغ تا اندازه زیادی کشور را در وضعیت جنگی حفظ  می کند و مطالبات دموکراتیک را در این جمهوری به تعویق می اندازد.

2-    دوما رژیم باکو در سال 2011 به اتحادیه اروپا قول داد که به هیچ وجه برای  آزادسازی قره باغ به زور و نیروی نظامی متوسل نخواهد شد.

3-  جمهوری باکو  در سال 2013 به مدت یکماه به عنوان رئیس دوره ای "شورای امنیت سازمان  ملل" فعالیت می کرد و در این دوران هیچ موضوعی در خصوص قره باغ را مطرح  نکرد، چرا ؟

4- دولتمردان و قدرتمندان باکو نیز نه تنها خواستار  حل موضوع نیستند بلکه به صورت پنهانی روابط گسترده ای با ارمنستان دارند.  برای نمونه "رامیز مهدی اف" رئیس دفتر الهام علی اف و "کمال الدین حیدراف"  وزیر حوادث غیر مترقبه این حکومت تامین کننده بنزین ارمنستان به شمار می  روند! این تجارت سود کلانی نصیب دولتمدران باکو می کند. اصولا تصمیم  گیری در خصوص منازعه قره باغ در اختیار ارمنستان یا جمهوری باکو نیست. عملا  این روسیه و آمریکا هستند که کنترل منازعه را در دست دارند.

چرا سنا به فکر مردم آمریکا نیست؟!

سناتورهای آمریکایی در حالی که کشورشان با چند تریلیون دلار بدهی وبحران های شدید سیاسی و اجتماعی مواجه است، به جای تشکیل جلسه برای رسیدگی به این بحرانها تمام فکر و ذکر خود را معطوف وضعیت منافقین و تروریستهای کمپ لیبرتی نموده‌اند.

 به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی مجاهدین "؛ گروهی از سناتورهای آمریکایی هفته گذشته در سنای آمریکا با تشکیل جلسه‌ای ضمن ابراز نگرانی در مورد وضعیت گروهک تروریستی منافقین و اعضای حاضر در کمپ لیبرتی کاسه چه کنم چه کنم برداشته و به شور نشستند تا در مورد وضعیت این تشکیلات زوار در رفته تشریک مساعی کنند. البته این جلسه غیر از تعریف و تمجید از منافقین و سرکردگان جنایتکار آن با حملات گسترده افراد حاضر به نظام جمهوری اسلامی نیز همراه بود. سناتور بلانت، سناتور جوزف لیبرمن، سناتور فرانسیس تاونزند، جان بولتن و مک‌کین تعدادی از این سناتورها و مقاماتی بودند که در این جلسه حمایت از منافقین حضور داشتند.
تشکیل جلسه درباره گروهک تروریستی منافقین در حالی است که طی روزها و هفته‌های گذشته ده‎ها هزار نفر در سراسر آمریکا بر ضد نژاد پرستی و بی‌عدالتی دستگاه قضایی آمریکا به خیابانها ریخته و اعتراض خود را بیان کردند. «واشنگتن»، «نیویرک» ،«فرگوسن»، « سیاتل»، «برکلی»، «اوکلند»، «شیکاگو»، «فیلادلفیا»،«میامی»، «میناپلیس»، «بوستون» و «سانفرانسیسکو » تنها تعدادی از شهرهایی بودند که مردم در آنها به خیابانها ریختند و با سردادن شعارهای ساختار شکنانه خواستار اجرای عدالت و محاکمه پلیسهای قاتل سیاهان آمریکا شدند.
همزمان با این اعتراضات گزارش بسیار تکان دهنده‌ای نیز درمورد شیوه‌های مخوف شکنجه سازمان سیا علیه زندانیان در 6 هزار و ۲۰۰ صفحه‌ و مستند بر 6 میلیون و 300 هزار سند منتشر شد که جهان را در بهت و حیرت فرو برد. روز سه شنبه 2 دی نیز خبری منتشر شد که نشان می‌دهد سربازان آمریکایی برگشته از جنگ در عراق و افغانستان دچار بیماریهای عصبی و روانی شدیدی شده‌اند به طوری که روزانه 22 سرباز آمریکایی دست به خود کشی می‌زنند.

حال سناتورهای کشوری با این همه مشکلات اساسی و چند تریلیون دلار بدهی به جای تشکیل جلسه برای رسیدگی به این بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تمام فکر و ذکر خود را معطوف کرده‌اند تا وضعیت منافقین و تروریستهای کمپ لیبرتی را سر و سامان دهند. آیا مردم آمریکا حق ندارند از نمایندگان خود در سنا بپرسند که شما مگر مشکلات مردم کشور خودتان را حل کرده‌اید که حالا به فکر یک مشت تروریست افتاده‌اید که دستشان به خون هزاران انسان بی‌گناه آلوده است؟ آیا مردم آمریکا حق ندارند از سناتورهای خود بپرسند که چه رابطه‌ای بین آنها و یک گروهک تروریستی وجود دارد که هر روز در مورد آن تشکیل جلسه می‌دهند و به جای محکوم کردن آن نسبت به وضعیت آنها ابراز نگرانی می‌کنند؟ آیا مردم آمریکا نباید از سناتورهای خود انتظار داشته باشند که به جای دل سوزاندن برای تروریستها به فکر حل مشکلات مردم خود باشند؟!؟ البته مشکل از ساختار سیاسی و نظام فاسد آمریکا است که هیچ انتخاب دیگری را در مقابل مردم کشور غیر از این سیاسیون فاسد و حامی ترور قرار نمی‌‍دهد تا مردم بتوانند تصمیم درستی بگییرند تا بعد پشیمان نشوند.