روز اوّل این ماه:
علما گفته اند مستحب است، به شکرانه هجرت موفّقیت آمیز رسول خدا(صلى الله علیه وآله) این روز را روزه بگیرند و صدقه و انفاق و احسان نمایند،(1) و همچنین زیارت آن بزرگوار، در این روز مناسب است.
مرحوم «سیّد بن طاووس»، دعایى را براى این روز در کتاب اقبال نقل کرده است.(2)
روز دوازدهم:
در این روز دو رکعت نماز مستحب است که در رکعت اوّل بعد از حمد، سه مرتبه سوره «قل یا ایّها الکافرون» و در رکعت دوم بعد از حمد، سه مرتبه سوره «توحید» خوانده شود.(3)
روز هفدهم:
همان گونه که قبلا گفته شد این روز مطابق نظر مشهور علماى امامیّه، روز ولادت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و همچنین میلاد امام صادق(علیه السلام)است و روز بسیار مبارکى است و داراى اعمالى مى باشد:
1) غسل; به نیّت روز هفدهم ربیع الاوّل.(4)
2) روزه; که براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: کسى که این روز را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یکسال را مقرّر مى فرماید.(5)
3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال کردن مؤمنان و به زیارت مشاهد مشرّفه رفتن.(6)
4) زیارت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دور و نزدیک; در روایتى از آن حضرت آمده است: هر کس بعد از وفات من، قبرم را زیارت کند مانند کسى است که به هنگام حیاتم به سوى من هجرت کرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیک زیارت کنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (که به من مى رسد).(7)
5) زیارت امیر مؤمنان، على(علیه السلام) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى که امام صادق(علیه السلام) در چنین روزى کنار ضریح شریف آن حضرت(علیه السلام) وى را زیارت کرد.(8)
6) تکریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجاست، مرحوم «سیّد بن طاووس»، در اقبال، در تکریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امکان و سرور همه ممکنات حضرت نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله) سفارش بسیار کرده است.(9)
بنابراین، سزاوار است مسلمین با برپایى جشن ها و تشکیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیّت نبىّ مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، سیره و تاریخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره کامل گیرند.
شرایط حاکمان از نگاه قرآن
انسان کامل
از نظر قرآن حاکم می بایست انسان کاملی باشد که بتواند به عنوان خلافت و ولایت عمل کند. تصویری که قرآن از حاکمان ارایه می دهد موجودی کامل است تا بتواند بر پایه آموزه های وحیانی و مصالح عمومی جامعه را برای دست یابی به کمال در حوزه فردی و اجتماعی مدیریت کند. از آن جایی که حکومت و ولایت از آن خدایی است که خالق و مالک انسان است هیچ موجودی را نرسد که بر دیگری حکومت نماید. تنها نمایندگان خدا که شرایط لازم را دارند می توانند این مقام را به عنوان خلافت تصاحب کنند. شناخت این افراد می تواند به دو شکل انجام شود: نخست معرفی اشخاص به طور مستقیم؛ دوم معرفی خصوصیات عمومی و معیارهایی که به یاری آن می توان بر اشخاص تطبیق کرد.
معیارهای شناسایی
در این جا به این معیارها به عنوان شرایط اشاره می شود تا امکان این فراهم آید که حاکمان لایق و شایسته را شناسایی کرده و از آنان اطاعت نمود؛ زیرا به حکم آیات قرآنی پس از شناسایی آنان لازم و ضروری است که از آنان به عنوان اولوالامر و صاحبان قدرت و مدیریت اجتماعی و سیاسی اطاعت کرد. به سخن دیگر مشروعیت دینی آنان زمانی از سوی خداوند تأیید می شود که شرایط را احراز کرده باشند. این شرایط را می توان به دو دسته شرایط بینشی و نگرشی و نیز شرایط عملی و هنجاری دسته بندی کرد.
ایمان و توحید
از جمله مهم ترین آن ها در حوزه بینش و نگرش مسأله ایمان و توحید است که در همه
آموزه های قرآنی نقش محوری دارد و همه مسایل و مباحث در پیرامون آن معنا و مفهوم
پیدا می کند. خداوند در آیات چندی چون آیه 141 و 144 سوره نساء و نیز 55 سوره مائده
و 56و 57 سوره مائده و 56 سوره نور به این شرط به طور مستقیم اشاره می کند. در سوره
یوسف هنگامی که از حکومت وی سخن می گوید آن را به عنوان پاداش ایمان و تقوای وی
مطرح می سازد تا به وابستگی میان حکومت و ایمان اشاره داشته باشد. ایمان در بینش
قرآنی متغیر اساسی است.
ایمان به خدا خود را به اشکال مختلف نشان می دهد. از
جمله می توان به مساله عبودیت و بندگی خالص(انبیاء آیه 105) که خود به شکل تقوا در
حوزه های فردی و اجتماعی(اعراف آیه 128 و یوسف آیات 56 و 57) و انجام دادن اعمال
صالح و کارهای نیکو و پسندیده(نور آیه 55) و اقامه نماز(مائده آیه 55) بروز و ظهور
می یابد و در اصطلاح به عنوان اطاعت کامل از خدا تجلی کرده و تحقق وجودی می یابد.
اجتناب از استبداد و خودکامگی
در حوزه عمل می توان به مصادیق ریزتری اشاره کرد که از حساسیت خاصی برخوردار
است. به این معنا که بی تحقق آن شرایط می توان گفت که شخص از مشروعیت دینی و تایید
الهی در حکومت و حاکمیت برخوردار نمی باشد. از جمله می توان به مساله اجتناب از
استبداد و خودکامگی حاکمان اشاره کرد.
خداوند در آیه 159 سوره آل عمران مشورت
با مردم و پرهیز از استبداد و خودکامگی و خودرایی در امور حکومتی را از شرایط
حاکمان الهی و منسوب به دین و خدا دانسته است. به گونه ای که در صورت فقدان نه تنها
از حاکم از مشروعیت دینی می افتد بلکه از مشروعیت سیاسی و مقبولیت عمومی بیرون رفته
و حکومت وی دچار بحران مشروعیت مطلق می گردد. از این رو به پیامبر بزرگوار(ص)
یادآور می شود که علت مقبولیت عمومی به سوی وی و پذیرش حکومت و حاکمیت وی روش
حکومتی وی می باشد که بر پایه مشورت و همرایی و همدلی مردم نهاده شده است.
مهرورزی و مردم دوستی
در همین آیه به شرط دیگری نیزاشاره می شود که ارتباط تنگاتنگی با مساله استبداد دارد. قرآن با یادآوری محبت و مهرورزی پیامبر نسبت به مردم و شهروندان(امت اسلام) توضیح می دهد که علت دیگر استقبال عمومی به حکومت ایشان مهرورزی و مردم دوستی ایشان است که به شکل استغفار و گذشت از خطاها و اشتباهات اجتماعی و سیاسی آنان است.
نرمی و مدارا با مردم
شرط دیگری که در این آیه از آن سخن رفته است نرمی نسبت به مردم می باشد. حکومت پیامبر بر پایه عنصر مهربانی و نرمی و مدارا با مردم نهاده شده است. نادیده گرفتن اشتباهات و خطاها و عدم به کارگیری خشونت که اعمال قدرت لخت است عمده ترین علت جلب دل های مردم به حکومت نبوی بوده است. قدرت عریان که از آن گاه به خشونت یاد می شود هر چند در حوزه اعمال قانونی و مجاری آن باشد اگر به صورتی باشد که مردم را در تنگنا قرار دهد موجب دوری مردم از حکومت می گردد. البته این بدان معنا نیست که قوانین کیفری و جزایی که از آن به اقتدار و حاکمیت یاد می کنند می بایست اعمال نشود و نادیده انگاشته شود. اقتدار امری بایسته است که به شکل غلظت و سخت گیری خودنمایی می کند و نمی توان از آن به خشونت یاد کرد.
مشورت، کارآمدی و مدیریت
توانایی اعمال قدرت مشروع و اقتدار از شرایط مهم دیگری است که قرآن برای حاکمان
بیان می کند. این شرط در آموزه های قرآنی به عنوان قاطعیت یاد شده است. از این رو
می توان گفت که قاطعیت در آموزه های قرآنی به معنا و مفهوم اعمال قدرت مشروع است.
حاکم می بایست افزون بر مهربانی و عدالت و مشورت با مردم از قاطعیت پس ازگرفتن
تصمیم استفاده کند. قاطعیت هرگز به معنا و مفهوم استبداد و خودکامگی نیست؛ زیرا
بدون قاطعیت پس از تصمیم نمی توان به شهریاری پرداخت و نظام شهری و امت را مدیریت و
تدبیر نمود.
قاطعیت به معنای به کارگیری هرگونه قدرت قانونی برای اعمال آن است.
از این رو می تواند به اشکال مختلف چون حدود و تعزیرات، جهاد و به کارگیری شمشیر و
زور (حدید و آهن در آیات قرآن) تجلی و ظهور کند.
قرآن در آیه 159 آل عمران به
مساله قاطعیت همراه با مشورت اشاره می کند و به پیامبر دستور می دهد که پس از مشورت
آن چه را که صلاح امت دانسته اتخاذ کند و هرگاه تصمیمی را گرفت با توکل به خدا بر
انجام آن قاطعیت داشته باشد. در آیه 32 سوره نمل نیز از قاطعیت امر که مفهومی
اجتماعی دارد سخن رفته است. ملکه سبا در زمانی که با نامه حضرت سلیمان(ع) رو به رو
می شود از ایشان می خواهد تا درباره موضوع دولتی مشورت کنند. در آن جا ملکه سبا به
ویژگی حاکم اشاره می کند و می گوید: در این مساله حکومتی به من مشورت دهید؛ زیرا من
در هیچ امر حکومتی بدون مشورت شما تصمیم نمی گیرم و فرمان صادر نمی کنم.
در
حقیقت به مساله قاطعیت و صدور فرمان و تصمیم پس از مشورت اشاره می کند که می بایست
از سوی حاکم صادر شود. به سخنی دیگر اگر مشورت امر پسندیده و ضروری برای حکومت و
حاکم است قاطعیت و صدور فرمان نیز امری است که می بایست بدان توجه داشت.
احسان به مردم
در آموزه های قرآنی به مساله شرط احسان به عنوان شرط حاکم مطرح می شود که امری فراتر از عدالت است. اگر در آیات قرآن از لزوم عدالت پیشگی حاکمان و اجتناب از هواپرستی ایشان سخن رفته است و در صورت فقدان عدالت ایشان از مشروعیت دینی ساقط می شوند(ص آیه 26 و نساء آیه 58) از احسان که مرتبه فراتر از عدالت است نیز سخن به میان آمده است. حاکمان می بایست در موضع و ایستاری قرار گیرند که احسان اصل اساسی در عملکرد ایشان باشد و پایه های حکومتی می بایست افزون بر عدالت بر پایه احسان و نیکی به امت و شهروندان قرار گیرد. قرآن درباره ویژگی های حضرت یوسف که به حکومت و حاکمیت مصر دست یافت از احسان وی بلکه از این که در جرگه محسنان و نیکوکاران قرار داشته سخن به میان می آورد. محسن و نیکوکار در قرآن مقامی بلند و برتر است که نمی توان از آن به سادگی گذشت. محسن کسی است که فراتر از عدالت به مردم مهر می ورزد و در حق ایشان ایثار و گذشت و عفو را سر لوحه برخورد خود قرار می دهد.(یوسف آیه 56)
امانت داری
از دیگر شرایطی که قرآن برای حاکمان برمی شمارد امانت داری است که بدون احراز آن شخص نمی تواند از نظر قرآن به عنوان حاکم مشروع بر مردم حکومت کند. (نساء آیه 58) به نظر می رسد که در بینش و نگرش قرآن، حکومت امانتی است که در اختیار شخص و یا اشخاصی قرار می گیرد و او به عنوان امین از سوی خدا و مردم در چارچوب قوانین و اصول عدالت و احسان می بایست امانت را حفظ کند. از این رو شرط امانت داری شرطی بنیادین است. هرگونه تعدی و تجاوز از اصول و شروطی که قرآن برای حاکم و حکومت بر می شمارد موجب می شود تا حاکم از حکومت مشروع ساقط شود و مشروعیت دینی و سیاسی خود را از دست دهد.
توانایی های علمی و جسمی
توانایی علمی به گونه ای شخص را به مسایل و اهداف حکومت و مدیریت جامعه قادر سازد و نیز توانایی های جسمی که حاکم را قادر به فعالیت های بیش از اندازه افراد عادی جامعه توانا نماید(بقره آیه 246 و 247و یوسف آیه 55) از دیگر شرایط مهمی است که قرآن برای حاکمان برمی شمارد؛ زیرا بدون توانایی علمی هرگونه مدیریت با شکست و افزایش هزینه ها رو به رو خواهد شد و جامعه در مسیر کمالی خود دست کم دچار چالش و خلل جدی می شود. هم چنین از آن جایی که مدیریت جامعه نیازمند تلاش دو چندانی است تا همه مشکلات کلان جامعه مورد ارزیابی و نظارت و مدیریت قرار گیرد و از نظر جسمی می بایست در آن اندازه از حد و توان باشد که تن خسته نشود و در حوزه عمل کم نیاورد.
اجتناب از ظلم و ستم
بی گمان اجتناب و دوری از ظلم و ستم چیزی جز تاکید بر عدالت و احسان نیست؛ زیرا
اصولا حکومت ظالم و ستمکار و حاکمان ستمگر در مفهوم قرآنی نه تنها شایسته حکومت
نیستند بلکه لازم و ضروری است که از شر آنان رهایی یافته و با مبارزه با آنان دولت
و حکومت عادل و صالح بر پا نمایند. از این رو وقتی از شرط اجتناب از ظلم و ستم سخن
گفته می شود به معنای تاکید بر امری است که از آن به عدالت یاد شده است. حاکم ظالم
و ستمکار را جایی برای حکومت در آموزه های قرآنی نیست و امت و شهروندان می بایست با
آن به مبارزه برخاسته و آن را ساقط کنند. (یوسف آیه 78 و 79)
به نظر می رسد که
مفاهیمی چون عدالت و اجتناب از ظلم و ستم متناظر به یک دیگر هستند؛ زیرا عدالت به
معنای عدم میل و گرایش به انحراف و یا قرار گرفتن هر چیز در جای خود است. تجاوز و
افراط و تفریط از حالت طبیعی عدالت را از میان می برد. از سوی دیگری ظلم و ستم نیز
تجاوز و تعدی و میل و گرایش به سوی افراط و تفریط است. بنابراین هرگونه رفتاری که
خروج از حالت طبیعی و گرایش به تجاوز و افراط و تفریط داشته باشد می تواند عاملی
مهم برای از دست رفتن شرط عدالت باشد.
سهل بودن دیدار مردم با حاکم
از دیگر ویژگی های حاکم آن است که ملاقات و دیدار امت و شهروندان با حاکم آسان باشد؛ زیرا حاکم یار و یاور شهروندان و قانون است. واژه شهر به معنای مدینه است که دربردارنده اجتماع قانونمند و دارای مدیریت یگانه بر پایه قانون است و شهریار می بایست حافظ و مدافع شهر و قانون آن باشد. از این رو می بایست دیدار با وی همانند مدیریت شهری آسان باشد و مردمان به سادگی مشکلات و خواسته های خویش را بتوانند با وی در میان گذارند. (یوسف آیه 56 تا 58) این ها گوشه هایی از ویژگی هایی است که قرآن برای حاکمان بر می شمارد
در حدیث داریم که پیامبر (ص) فرمودند: "صِل مَن قطعک" یعنی به او که از تو قطع میکند، بچسب. این به رابطه مافوق و مادون هم مربوط است. مادون عقل ندارد و قطع میکند. آیا من هم باید قطع کنم؟ باید بچسبم. بچه قهر میکند، رفیق قهر میکند، میگوید به من اهانت شده است. چند دفعه سلام کردم جوابم را نداد. ببین پیامبر (ص) ما چه اخلاقی دارد که میگوید به کسی که از تو قهر کرده است بچسب. چگونه این کار را بکنم؟ اگر به او بچسبم سیلیام میزند. نقشه بکش، پشت سر، تعریفش را بکن تا سیلی نزند. تا ببیند که بدک هم نیست، خوب چیزی است. مطمئن باش که قبل از تو او پیش قدم نمیشود. انتظار نکش. هم مادون باشد و هم پیش قدم شود؟ امکان ندارد.
هرکس که پایینتر است نازش بیشتر است. در میان مردم میگویند هر که زشتتر است بازی و نازش بیشتر است. به ملک باج نمیدهد. خوبها ناز ندارند. مگر ندیدید که خدا از ما قرض میگیرد؟ "من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً" خدا میفرماید چه کسی هست به من قرض بدهد؟ آیا خداوند طلب نصرت میکند؟ انبیا هم طلب نصرت میکردند: "قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصارالله و اشهد بانا مسلمون". آیا حضرت عیسی(ع) فقیر است که از مادون خودش یاری میخواهد؟ نه! او فقیر نیست، بلکه بزرگ است و میخواهد مادون را راه بیندازد.
حضرت اباعبدالله (ع) هم در روز عاشورا همین را فرمود: "هل من ناصر ینصرنی"؛ چه کسی از میان شما هست که مرا کمک کند؟ آیا این از روی نیاز است؟ نه! او بزرگ است و میخواهد شنونده را راه بیندازد.
این است معنی سخن پیامبر (ص) که فرمود: "صل من قطعک و اعف عمن ظلمک" حتی کسی را که به تو ظلم کرده عفو کن. هرجا حرف زدی او بد رفتاری کرد، به او خدمت کردی به تو ظلم کرد، مالت را خورد، خدای نخواسته به تو اهانت کرد، با این همه تو عفوش کن. روی دستش بلند شو. مرد باش. اینها اخلاق پیامبر ما است. بقیه میگویند به کسی که به تو احسان کرده احسان کن. هر کس باشد این کار را میکند، اما پیامبر (ص) میگوید به کسی بچسب که تو را ترک میکند. عفو کن کسی را که به تو ظلم میکند. عطا کن به کسی که از تو منع میکند. از مالش میخواهی و به تو نمیدهد. اینها صفات بزرگان است و رشد دقیقاً همین است.
برگرفته از سخنان حاج اسماعیل دولابی
گپی مفصل با احسان علیخانی؛از جسارت کاری تا میزان دستمزدش
احسان علیخانی در تازه ترین گفتگویش از عموی شهیدش سخن گفته؛ عمویی که قهرمان دوران کودکی او بود و او تاکنون درباره او سخن نگفته بود چون کسی در این باره از او نپرسیده بود!..گفتوگوی روزنامه «تماشا»با وی در نتیجه 2 ساعت پرسش و پاسخی است که تا به حال این مجری به آنها جواب نداده از اتفاقات 91 تا سینما، موسیقی و حتی فوتبال.
اما باید اعتراف کرد که با احسان علیخانی گفتوگو کردن یکی از آن کارهای سخت شغل ماست؛ چون روبهروی کسی قرار میگیری که با تکیه بر حرفهاش استاد طفره رفتن و بحث را به بهترین شکل عوض کردن است ولی خب شاید اگر این گفتوگو تصویری انجام می شد برای اولین بار علیخانی خودش میهمان یک تاک شو بود و «صندلی داغ»ای از آب درمی آمد که دیدنی بود. به هرشکل هرچند که در گفتوگوی مکتوب نمی شود کنش ها و اتفاقات حاشیهای یک مصاحبه را منعکس کرد اما سعی کردیم تمام حرفهای او را پیاده کنیم تا چیزی از قلم نیفتد..
این تصادف همون تصادفی هستش که ما در همون زمان گفتیم که خدا روشکر احسان علیخانی حالش خوبه..اگه به ارشیو سایت سری بزنید میتونید حتما پیدا کنید که ما اطلاع دادیم حالشون خوبه..
*با توجه به حاشیههایی که در سال 91 برایت اتفاق افتاد تصور اغلب افراد این است که سال گذشته برای احسان علیخانی سال خوبی نبوده، اما دوست داریم نظر خودت را درباره 91 بدانیم.
به نظرم تجربه خوبی بود؛ یک سال پراز فراز و نشیب. هم برایم تلخی داشت و هم شیرینی. همه چیز باهم بود اما اگر بخواهم کلی بگویم بسنده میکنم به این جمله که 91 برایم تجربه شگرفی بود. ضمن اینکه برای من حکم رسیدن به یک پاگرد را داشت؛ منظورم رسیدن به مرز 30سالگی است. یک سرفصل در زندگیم بود.
بقیه گپ احسان علیخانی در ادامه مطلب...