سیاست چیست ؟ سیاستمدار کیست ؟
این که سیاست چیست و شما چه کسی را سیاستمدار میدانید شاید به تعداد آدمهای روی زمین تعریف و پاسخ داشته باشد. از نگاه یک زن خانه دار سیاست بسیار متفاوت خواهد بود با یک خانم یا آقای کارمند دولت و یا یک نماینده مجلس . واز نگاه یک بازاری و یا کارخانه دار بسیار متفاوت با یک خلبان و یا یک دندانپزشک . بعضی می گویند سیاست پدر و مادر ندارد و باید از سیاست دوری کرد و بعضی می گوینددین از سیاست جدا نیست و بزرگان دین می گویند صداقت بالا ترین سیاست است . از نگاه من عامی کم سواد سیاست یعنی روش . یعنی تدبیر کردن و اندیشیدن . یعنی یافتن راه صحیح عمل به آن . یعنی فکر کردن به جمع و منافع آن و کسانی باید خود را سیاستمدار بدانند که بیشتر به مصالح و منافع جمع فکر کنند . و آگاهی و مطالعه آنان نسبت به تمام اقشار جامعه بالا تر باشد و در عین داشتن درایت با صداقت با موضوعات مختلف برخورد کنند . البته زمان و مکان و امکانات نیز در سیاستمدار شدن برخی موثر است . مثلا در سریال هزار دستان دیدیم( که پشتوانه تاریخی هم دارد ) چطور فردی مانند شعبان استخوانی وارد سیاست شد . اینکه چگونه برخی از سیاستمداران وارد جریانات سیاسی میشوند جای تامل بسیاری دارد . متاسفانه در تمام اعصار عده ای فرهنگ سیاست را با خیانت و دسیسه آلوده کرده اند . کسانی امثال معاویه که خود را بسیار باهوش و سیاستمدار میدانستند با علی (ع ) در صف پیکار قرار می گرفتند و مردم با مقایسه این دو معاویه را سیاستمدار تر می دانستند در عین اینکه سیاست علوی مرز زمان را خواهد شکست و مورد قضاوت تاریخ قرار خواهد گرفت. با مروری بر تاریخ سی ساله انقلاب نیز میتوان موارد مشابهی را مشاهده کرد. امروز با روندی که جهان در مقابل ما پیش گرفته است و مشکلات عدیده ای را در مقابل ما قرار داده . و روز به روز بر آن می افزاید وظیفه ما چیست ؟ ماکه سیاستمدار نیستیم و فقط نظاره گر هستیم که بزرگان مملکت برای ما چه تصمیم میگیرند؟ حتما پاسخ این خواهد بود که با اعتماد بر آنها و همدلی با ایشان می توان ایران را در این برهه حساس از خطر رهانید . اما سئوال دیگر مطرح میشود که آیا سیاستمداران امروز ما به یکدیگر اعتماد دارند و با یکدیگر همدل هستند. امروز کشور ما به شیر نیمه جانی تبدیل شده که کشورهای دیگر برای اثبات شجاعتشان به آن لطمه میزنند و برای ضربه زدن به ما سبقت می گیرند . سئوالی که مطرح میشود اینست که آیا اینهمه هجمه ای که بر ضد ما صورت میگیرد تنها به دلیل برحق بودن ماست ؟ یا گاها اشتباهاتی باعث شوریدن افکار جهانی برضد ما میشود. چه چیز موجب گستاخی برخی همسایگان یا قدرتهای فرامنطقه ای شده است. شما فکر میکنید که این جو تا به کی بر سر مملکت ما سایه خواهد انداخت و ما تا کی باید به مسئولینی اعتماد کنیم که با سخنان و رویه های نسنجیده کشور را در معرض تهدید و خطر قرار داده اند . همانطور که همه میدانیم هر چیز بهایی دارد پس ما بهای چه چیزی را میپردازیم ، چه عقل سلیمی باور میکند که این همه هزینه فقط برای حق ایران در داشتن انرژی هسته ای است . . من بعنوان یک نفر از قشر عادی این جامعه که می خواهم بدانم که چرا من بعنوان یک ایرانی باید هزاران برابر یکنفر مثلا در مالزی هزینه پرداخت کنم . اگر در زمان طاغوت با صرف هزینه بیت المال جشنهای 2500 ساله برگزار شد که اعتراضات بسیاری به آن وارد است چرا کسی باجهای میلیاردی به کشور هایی نظیر روسیه و ... نمی بیند چرا هرکس قصد کلاهبردار ی دارد اولین طعمه اش ایران است . چرا کسی اعتراضی به ماندگاری چند ساله مهندسان روسی با دستمزد های سر سام آور و خرید تجهیزات ناکارآمد و دست چندم جهانی ندارد . چرا در این چند سال به دستهایی که به بیت المال تجاوز کرد فرصت سوء استفاده داده شد؟. رد پای عدم تدبیر در مملکتی با اینهمه منابع و استعداد همه جا دیده می شود و کاش مصلح اعظم زود تر فرا برسد. که ما را از اینهمه پریشانی برهاند . کاش دوستانی نظیر آقای احمدی نژاد داعیه مدیریت بر جهان را نداشتند که در همین حد هم کفایت خود را نشان داده اند. چیزی که من میدانم این است که امام خمینی با انقلابشان ابدا قصد تضعیف اسلام و ایران را نداشتند ولی باید تذکر داد به سیاستمداران امروز که یکبار دیگر سیره امام را بخوانند . به افکار شهید مطهری رجوع کنند . سخنان شهید بهشتی را بیاد بیاورندو خلاصه یکبار دیگر مسلمان شوند. کاش سیاستمداران ما به یاد بیاورند که از کجا شروع کردند و پایان کارشان نزد خدا وند را به سلیقه گرایی های دنیا طلبانه ترجیح میدادنداگر صداقت بالاترین سیاست باشد شما چقدر سیاستمدار هستید؟. .
بسم الله الرحمن الرحیم- تجدید نظر درباره سیمای عاشورا- بخش چهارم -مذهب در ذات وساختار خوداش در حالت سنتی وکلاسیک عاملی برای برطرف کرد بدی ها وجایگزین کردن خوبی ها است وبه همین دلیل هم بدنبال کادر سازی افراد است که بتواند این نقش را ایفا کنند- این یک توجه ای استکه سیاست مذهبی به حکومت ها میدهد ونسبت به مسئال زجراور ونامناسب حساسیت نشان میدهد .غالبا حکومت های دیکتاتوری برای مذهب درد سر افرین هستند حتی در حکومتهائی که بر اساس دمکراتیک اداره میشوند این سیاست مذهبی همچنان وجود دارد-کمترین میزان درحیات مذهبی ان است که گروه هائی در شهرها بتواند به خصوصیات مذهبی خود عمل وبه ان شخصیت مذهبی خودرا بدهند-که افراد دروضعیت محافظه کاری ویاتقیه باشند وگر نه مذهب برای نجات از یک عاقبت خطرناک وحتی نابودشونده به سمت رادیکال شدن حرکت میکنند- دقیق این جریان در زمان امامحسین علیه السلام ویزید ملعون رخ داد- فضا در این شرایط بهدین نحونیست که یک یزید ملعون میتواند چنین حادثه دهشناک رکربلا بوجوداورد بلکه فضاهم به همین میزان سقوط کرده است- اگر سیاستمداران عصر انقلاب مشروطیتدرک دقیق از اوضاع داشتند مشروطه سلطنتی دران زمان بهترین گزینه بود ولی میبایست چناب حضرت ایت الله شهیدمدرسرحمت الله علیه پادشاه میشد وبسیاری از مشکلات بر طرف میشد امام حسین علیه السلام درچنین وضعیتی بود- وجالب ا ن است کارشناسان امروزی معتقد هستند ولو مذهب ضربه سخت بخورد باید این اقدام رادیکالی انجام دهد-در این شرایط هیچگونه بحث اکادمیکی معنائی نخواهد داشت رابطه بامذهب وحقیقت بسیار ضعیف ونازک وغیر مستقیم است- حتی میتوان گفت مساجد هم نمیتوانند یک رابطه منطقی با کاربرد اجتماعی بوجود بیاورنند- وجامعه برخلاف رودخانه عقل وعلم سودمند برای خود حتی حرکت میکند-در این شرایط جامعه به بعضی موضوعات توجه وعلاقمندی بیش ازحد نشان میدهد ومیتوان گفت یک سیاست جدید مذهبی بوجود امده استکه در واقعیت ساسیت مذهبی اصیل را رد کرده است-ادامه دارد
من از دنیایی می گویم که تمامی رنگ هایش در سیاهی رنگ می بازد همان رنگ های که به ضرب و زور روشنایی مصنوعی رنگ می شوند
و از بلندای مینویسم که در پست ترین نقطه این جهان جای دارد
من از پشت دیوار های بلند دنیا برایتان می نویسم ...
و از جهانی صحبت میکنم که دستهای کوچکتان را احمقانه بر دور شکم بزرگش به تلاش میخواهید گره بزنید که مبادا او را از شما جدا کنند .
من از جهانی صحبت می کنم که بهارش را به بوسه ای از لبهای سرد و خشک پائیز میفروشد و قلب یخی زمستان را به ذغالی از درختی بهاری معامله می کند .
من از دنیای صحبت می کنم که همه اش داد و ستد است و جای برای دوست داشتن ندارد و انسانها دراین بازاره مکاره همگی شان برده اند و برای ارباب دنیا کار می کنند و چه صادقانه و خوش باورانه با هر طلوع به دکان هایی میروند که می پندارند برای خودشان است و به خیالشان ساعت های را که در آنجا می گذرانند برای خود گذرانده اند و تنهاسود کرده اند و نمی داند که عمر خویش می فروشند و چه ارزان می فروشند و مشتریان نمی دانند در چانه های پای دخل چه گران میخرند کالایشان را ، و در این بازار سکه های سیاهی که به رنگی خورشید گونه به انها قالب نموده اند چه چیز های که در ازای خریدی ارزان تر گران از دست میدهند .
من از قطبهای یخی که برای آب های دریا ، دل یخ زده شان را اب می کنند ، مینویسم
و بر توده ای از یخ می نشینم .
و سفری را به دریای بیکران دنیا آغاز می کنم و به شامگاه که خورشید در مغرب به دست ماه مهربان نقاب از چهره اش برداشته میشود ، در آب ز آب شدن یخ غوطه می خورم و صبحی دگر که تکه یخی دگر دست به خودکشی میزند و از بالای بام یخی خانه خویش میپرد من بر آن سوار میشوم
و من از برای انهای که دیگر تابی برای ماندن ندارند از سفر هر روزه ام می نویسم که بدانید اگر طالب سفرئد باید بار بندید برای سفری بی بازگشت و گرنه این جهان که من بر آبهایش هروز سواری میکنم و از تمامی مسیرهایش میگذرم هیچ چیزی ندارد و آسمانش و زمینش همه جا و همه وقت یک رنگ است .
من از صدای پای آب خسته ام .
من از تکرار بیهوده خسته ام .
من از سفر خسته ام .
و کاش دنیا را هیچ گاه ابتدایی نبود .
نمی دانم کجایی این دنیا زیباست که شاعران او را زیبا خطاب میکنند .
من همه جایش را دیدم همه جا جنگ ، تجاوز ، غارت و سیاست بود ، همه جا عده ای خود را به کشتن می دادند ، تا عده ای دگر را بر بالای بام دنیایشان بنشاند و سپس به التماس گویند بر ما رحم نمائید . این دنیا دیوانه خانه است و تمامی مردم این دنیا دیوانه اند . به راستی آنها چه می خواهند ؟
آری آنها خدا می خواهند و این از فطرت خدا جوی آنهاست . ولی چرا مگر خدا نیست ؟ ، شاید چون او را نمی بینند ، او را باور ندارند ؟ وای چه سادلوحانه یعنی اگر روزگاری کور و کر شوند و صدای این خدای که به دست خود بر بلندای بام خانه شان یا همان دنیایشان نشاننده اند نشنوند و نبینند او را نیز انکار می کنند ؟ چه احمقانه است این بینش سطحی .
با این دیدگاه هشان همچو سنجاقکی می مانند که بر روی آب سوار است و وای از آن لحظه که از ورای شان اب به سنگی برخورد کند و به آسمان رود و بر سرشان فرو بریزد . آنها حتی سنجاقک هم نیستند ، سنجاقک چالاک است . و آنها مفلوکند و بی دست و پا .
من از دنیای انسانهای کوکی می نویسم که باید کوکشان کرد تا راه روند عده ای با زن کوک می شوند .
عده ای با پول .
عده ای با سیاست .
عده ای با عبادتی روباهانه.
عده ای با حرف های عاشقانه .
و عده ای با وعده های کودکانه .
پس چه کس می خواهد با او کوک شود . با کوک او مست شود . با کوک او زیبا شود .
و چه مظلوم است در روی زمین ، و چه گمنام به نامی ست او ، که تنها نامش را برای خود ، برای دیگران میبریم . نه برای خودش .
از او شرمنده ام به جای همه تان ، از او عذر می خواهم .
عذر می خواهم . من را ببخش!
که من همه آنهایم .
دلوشته های شبانه : کبریا رادین