همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

نقد فیلم پسربچگی

قبل از دیدن فیلم شنیده بودم که با فیلمی طرفم که فیلمبرداری اون 12 سال طول کشیده. یه ایده عجیب که با توجه به کارنامه لینک لیتر منو به دیدن یک فیلم خیلی خوب امیدوار کرده بود. اما هرچی از فیلم گذشت من ناامید تر شدم بازی یکدست بازیگران و حفظ ریتم فیلم اتفاق مهم و خوبیه اما اینها نمی تونند تنها ملاک ما برای انتخاب فیلم به عنوان یک اثر شاخص باشد. دوازده سال زمان کمی نیست و برای هر شخص تو این دوازده سال اتفاقات مهمی رخ میده اما لینک لیتر از این دوازده سال به سطحی ترین شکل ممکن عبور میکنه شاید چون وقت نداره همه حرفهاشو بزنه و روی دوازده سال تاکید داره. وهمه تلاشش رو بیشتر برای نشان دادن گذر زمان به کار می بره تا شخصیت سازی. نمیشه فقط با گرفتن یه اینسرت از تلویزیون قدیمی، یا دسته بازی و کات کردن اونها به نمونه های جدیدشون شخصیت سازی کرد. فیلم به قدری سردرگم و پریشان که بارها شخصیت اصلیشو فراموش میکنه و این دیگران هستند که داستان رو پیش می برند و حتا به قدری رفت و آمد های شخصیت های متعدد فرعی فیلم مضحک و خنده داره که اجازه نزدیکی مخاطب رو به میسون نمی دهد. - مرد مکزیکی رو به یاد بیارید که با یک جمله زبانشو کامل میکنه، به دانشگاه میره و حالا یکی از مدیران رستوران و یا ازدواج ها و طلاق های مادر و ... - نکته جالب اینجاست که هیچ کدام از اتفاقات بیرونی تاثیری روی فیلم ( یا جامعه آمریکا) و یا میسون نداره. - ماجرای 11 سپتامبر . ورود آمریکا به خاک عراق . انتخابات ریاست جمهوری . ازدواج ها و طلاقهای مادر و ... - اشارات فیلم به بوش و اوباما هم جالب بود بیخود نیست که اوباما فیلم رو دست داره.
در کل فیلم نقاط قوت و سکانس ها جالب توجهی دارد - از جمله مهمانی شبانه پسرها و لاف زدن هاشون برای هم - اما فیلمنامه کار بسیار ضعیف هستش - احتمال میدم امسال اسکار فیلمنامه رو بگیره - کلی سوال در ذهن مخاطب ایجاد میکنه که به آنها جواب نمی دهد. شخصیت های فرعی به راحتی تغییر لحن می دهند. الکلی شدن شوهر دوم رو به یاد بیارید یا خشونت بیش از اندازه او قبل از طلاق و یا اومدن و رفتن سرباز جوان.
شاید این قیاس درست نباشه اما این فیلم باعث شد منم به دوازده سال گذشته فکر کنم و به اینکه اگر این فیلم تو ایران ساخته می شد چقدر شکل زندگی کردن، روابط و ... ما عوض شده بود. تو این دوازده سال کلی اتفاق برای همه ما افتاده چه کسی میتونه ادعا کنه که اتفاقات اجتماعی و یا سیاسی تاثیری روی زندگیش نگذاشته.
یک سوال کدام یکی از اتفاقاتی که تو این سالها در آمریکا رخ داده، رو میسون تاثیر می گذارد؟

دختر گمشده (دیوید فینچر - 2014)

ارزش‌گذاری از 4

کارگردان سال‌اکران عنوان‌فیلم
1 David Fincher 2014 Gone Girl

 

"دختر گمشده" فیلم بدی است. سینمای ناچیزی دارد ، بسیار متّکی به داستان است و بیش از حد ، مدیون آن. خسته کننده و بی‌جهت طولانی. شروع و پایانش (با نماها و دیالوگ های مشابه) خیلی عقب تر از "طلوع سیاره ی میمون ها" (اکران همین سال) است. دو آدم اصلی فیلم بدترین شخصیت پردازی ها را دارند. فیلمساز و فیلمنامه نویس با یک اقتباس غیر سینمایی ، سعی دارند بدون پرداخت به کنش های ثابت و اصولی یک تیپِ سینمایی ، روی واکنش های دو آدم اصلی فیلمشان (بخصوص "زن") تمرکز کنند. نتیجه ی این کار ، تصویر کردن آدم هایی غیر واقعی و غیر خیالی است که نه به مخاطب باورانده می شوند و نه به تیپ تبدیل می شوند. (چه برسد به شخصیت!!!) پس روایت داستانی به ظاهر عجیب و عمیق ، بدون ساختن شخصیتِ درست و قابل لمس کاری بیهوده و بشدّت کسل کننده خواهد بود.

"دیوید فینچر" (کارگردان فیلم) با دغدغه ی کم و بیش مشخص‌اش ، بدونِ فرم به جرئیات اهمیت می دهد. جزئیاتی که بیشتر در دیالوگ اند. فیلمساز سوژه ای را در فیلم پی می گیرد و بدون توجه به مخاطبِ طالبِ سینمای مشخص و حاملِ سرگرمی ، کارش را ادامه می دهد. نگاهِ شخصی خودش به مردم (هر نگاهی که می خواهد باشد) و به زندگی ، توسط "تکنیک" تبدیل به فرمی مصنوعی و غیر قابل باور شده که آدم هایی بی شخصیت ارائه می دهد (که تیپ هم نیستند) و مردم را "مزاحم" سوژه اش تصویر می کند. مخاطب فیلم را هم همینطور.

همین.

فراروایت سازی در شعر

حتما تا به حال برایتان اتفاق افتاده است که یک غزل، مثنوی، قصیده و حتی یک دوبیتی و گاهی یک مصراع برایتان دارای جذابیت محتوایی است فرقی نمی کند از چه شاعری باشد، سعدی وحافظ یا وحشی بافقی و رودکی و حتی اشعار نو که من چندان دلبستگی به آنها ندارم. چرا جذابیت دارند؟ با یک مقدمه کوتاه درصدد پاسخ با این پرسش هستم.

واژگان در متن هر شعر با طبیعت تجسم زایی و تصویر پردازی عینی مخلوط می شوند. گاهی ممکن است شاعر در سرودن شعر از مفاهیم انتزاعی بهره گیرد ولی به دنبال تصویرگری در ذهن مخاطب است.زیرا مخاطب است که خوانش متن را انجام می دهد. در واقع متن را ترجمه می کند، تفسیر می کند و در سپهر نشانه شناسی خود ممکن است به همگونی اشتراکات مفاهیم نشانه مند در شعر با موقعیت زندگی خود بپردازد.

اینجاست که ذهن، ساختار، تصویر، مفهوم، واژه، ، نشانه، خوانش، ترجمه و تفسیر در یک فرایندی به خلق معنا دست می زنند. این ساخت معنایی در درون یک بافت صورت می پذیرد و این بافت به گون های ساختارمند، دارای اجزاء و ترکیباتی است که منجر به بافتمند شدن آن شده است.

در این مسیر است که نشانه ها و متن های با ترکیبات واژ ها با فرهنگ در می آمیزند. ذهن فعال می شود، از طرفی هم به ساخت معنا و تصویر دست می زند تا مسیر درک و فهم را ساده سازی نماید و از سوی دیگر به ترکیب سازی دست می زند. ترکیب عینیت های زیسته اجتماعی خود با مفهوم ترجمه و تفسیری از شعر.

باید بگویم همچنان که شعر فعال و پویاست، ذهن هم به فعال سازی روی می آورد. هم تصویر و ترجمه هم تفسیر. ذهن فراروایت سازی میکند. به این دلیل که در مواجهه با شعر با یک روایت موجود در شعر سروکار دارد و از سوی دیگر روایت سازی می کند و در گامی بالاتر به ساخت روایتی دیگر با بهره گیری از مشتقات روایت شعری روی می آورد این روایت جدید به صورت تنگاتنگ با زمینه ای زیستی و تجربی شخص ارتباط دارد.

بنابراین فراتر از روایت شعر و خوانش اولیه آن به ساخت روایت دیگری با آمیختن اشتراکات زیسته خود می پردازد. در این میان حتی ممکن است که نیت مندی شاعر در خلق اولیه و ساختارمندی شعر به هیچ وجه با نشانه های پردازش و خوانش شده مخاطب همسویی نداشته باشد. اینجاست که مخاطب در روایت سازی خویش به نشانه های فرامتنی و بینامتنی روی می آورد. در نشانه های فرامتنی، مخاطب نشانه سازی نمی کند بلکه پیوند سازی می نماید یعنی نشانه ها را متناسب با بافت درونی و حاکم بر محیط اجتماعی ربط می دهد.

بر همین اساس می توان گفت این احساس جذابیت و تعلق نسبت به یک بیت شعر در چنین فرایندی و با با کمک تجربه زیسته افراد صورت پذیرد.

این همگونی ها می تواند در حوزه شناخت مندی مخاطب یا حوزه احساسات او شکل بگیرد که البته در گونه احساسات و عواطف بیشتر می تواند نمود عینی داشته باشد. چرا که برای انسان امروزین در ذات هنر احساس و عاطفه سرشارتراست و این مقوله ها را می توان در جامعه شناسی احساسات بحث کرد.

به هر حال احساسات پیوندی با شعر می تواند متاثر از سرخوردگی ها، تنهایی ها، دلتنگی ها، شکست ها، جدایی ها و نهایتا مجموع آنچه باعث ایجاد این حس جذابیت و انتخابگری در شعر برای قلمرو شخصی خود شود، باشد.

این مطلب از وبلاگ آقای آذربخش نقل شده ست.

هفت شهر عشق با رادیو هفت

در پایان روز، خسته از کار و تنش های انباشته در تن و جانت،می نشینی مقابل صفحه جادو و دل می سپاری به رادیویی که نه تنها شنیدنی بلکه دیدنی است.

موج های این رادیو تو را با خود به هفت شهر عشق می برد. یک ساعت فارغ از قیل و قال دنیا، چشم می گشایی به تصاویری تماشایی، گوش می سپاری به آواهایی گوش نواز و دل می دهی به نیکی ها. تو خود را یک بیننده صرف نمی دانی، انگار در یک ضیافت صمیمی نشسته ای و با لذت، گوش به دوستانی خیرخواه و مهربان داده ای.

رادیو هفت، از مرداد 1389 به لطف سازندگان هنرمندش راه خود را به خانه های مردم باز کرد و اکنون همنشین
بسیاری از ایرانیان است. مجموعه ای واجد بسیاری از مولفه های یک برنامه خوب که به دور از کلیشه ها و شعارهای مبارزه با شبیخون فرهنگی، شبهای مردم خوب ایران زمین را از شعر، موسیقی، داستان، آرامش، نشاط و صلح و دوستی سرشار می کند.

شناخت خوب منصور ضابطیان از رسانه فراگیر تلویزیون، احترام به مخاطب و استفاده از عوامل کارامد، رادیو هفت را یک برنامه ترکیبی با بخشهای مختلف، جذاب و پاسخگوی ذائقه های مختلف ساخته است . سازندگان برنامه با بهره گیری از مجریان هنرمند و توانا، تنوع و چینش مناسب بخشهای مختلف برنامه ، دکورهای ساده و زیبا و متناسب با زمان و فضای برنامه و نواوری حتی در تیتراژ پایانی که بطور معمول هم سازندگان و هم بینندگان بی
توجه از آن می گذشتند، توانسته طیف قابل توجهی از مخاطبان را با خود همراه کند .

برنامه ای که مجری های آن برای ارتباط با مخاطب زور نمی زنند، لودگی و تظاهر نمی کنند، شادمانی یا انر‍ژی اغراق آمیز از خود نشان نمی دهند. خودشانند،
خودی که به مخاطب تحمیل نمی شود، بلکه خود را ساخته و پرورانده و این است که مخاطب را درگیر می کند ، درگیر شخصیت هایی گیرا و بی ریا، و حرفهایی از جنس مهربانی و دانایی و همین است که به دل می نشیند.

مجری های این برنامه نیاز به گریم های فریبنده و دلربا و نقش بازی کردن ندارند چرا که شخصیت و ذهنیت آنها و برنامه سازان که از خلال چیدمان زیبای شعر و موسیقی و داستان رخ می نماید، به قدر کافی برای مخاطب جذابیت دارند.

حتی بازیگرانی که به این جمع صمیمی دعوت می شوند نیازی به نقش بازی کردن نمی بینند و شاید از هر وقت دیگر به خود واقعی یا همان خودی که دوست دارند باشند نزدیکترند.

مهربانی و خوش خلقی، احترام به حقوق و نظرات دیگران، متانت، صبوری ، آرامش، مدارا ، اجتناب از پیش داوری و قضاوت دیگران صفاتی است که به دور از شعار و به شکلی غیر مستقیم و تاثیرگذار از طریق این برنامه به
مخاطب منتقل می شود.

تهیه کنندگان برای تو دیدارهایی را ترتیب می دهند از کسانی که دوست داری بیشتر با آنها اشنا شوی، نماهنگ هایی خاطره انگیز برای مخاطبان میانسال یا سالخورده، و رویایی و امیدبخش برای نوجوانان و جوانان.

گفت و گو با خردسالانی که مهمان برنامه می شوند، چشم تو را به دنیای شیرین بچه ها باز می کند
و با نگاهی روشن تر به دنیای کودکان اطرافت می نگری.

رادیو هفت حتی در شب نشینی های دوستان و اقوام نیز برای خود جای وی‍ژه ای دارد و ساعت پخش که فرا می رسد آنها نیز مهمان خانه شما می شوند.

گردانندگی این برنامه جذاب را منصور ضابطیان، محمد بحرانی، شاهین شرافتی ، رشید کاکاوند، امیر علی نبویان، میلاد اسلام زاده، احسان کرمی ، محمد سلوکی ، مسعود فروتن و دیگرانی که اغلب خود از اهالی
ادبیات، شعر و هنر هستند، به عهده دارند.

دریچه رادیو هفت به روی بینندگان نیز باز است و هر از گاهی مخاطبی را برای دقایقی همراهی پشت میکروفون می نشانند تا مردم بدانند که این نه یک تریبون یک طرفه بلکه یک بده بستان فرهنگی است.

رادیو هفت بعد از چهار سال نه تنها خود به بلوغ و بالندگی بیشتری رسیده بلکه همراهان همیشگی خود را نیز به دیدی بهتر، شناختی روشن تر و سلیقه ای والاتر رسانده . برنامه ای فرهنگ محور ، قوی ، آموزنده ، متفاوت و جذاب که می تواند الگویی برای ساخت برنامه های غنی و ارزشمند دیگر باشد.

راز ماندگاری یک برنامه تلویزیونی، شناخت ظرفیت های این رسانه ، مخاطبان و علایق آنها ، انتخاب هدف صحیح و گزینش، بهترین راه برای دستیابی به آن و استمرار در خلاقیت و نوآوری است.

به یقین، سازندگان هوشمند رادیو هفت که راز ماندگاری را به خوبی درک کرده اند، گرفتار روزمرگی و رکود نخواهند شد و با شناخت خوبی که از این رسانه و مخاطبان دارند، همواره با نواوری و غنابخشی هرچه بیشتر به برنامه، سخن های تازه برایمان خواهند گفت تا جان و جهانمان تازه شود.

هیچ خواننده‌ای به‌اندازه من از هر دو جناح تهدید نمی‌شود/ ابروهای مرا با فتوشاپ تغییر دادند

یکی از دغدغه‌هایی که برای ورود بچه‌مذهبی‌ها به عرصه موسیقی وجود دارد مقبولیت در بین حرفه‌ای‌هاست. با این شرایط چطور توانستید گروه حرفه‌ای تشکیل دهید؟

به‌نظر من آدم‌های با‌اعتقاد در هر شغلی وجود دارند. در زمینه موسیقی هم ما بچه‌هیاتی‌های مومن و معتقد زیادی داریم ولی طرز تفکر اشتباهی در بین بچه‌‌هیاتی‌ها مبنی بر اینکه کار ارزشی پول ندارد وجود داشت. این تفکر موجب می‌شد افراد معتقد نزدیک کارهای ارزشی و اخلاقی نروند اما ما با کارهای ارزشی خوب و قوی ثابت کردیم که این طرز تفکر اشتباه است. اگر توجه کنیم مخاطب این موسیقی به روشنی دیده می‌شود و برکت خاصی هم دارد. به‌جرات می‌توانم بگویم من راه کسانی را که ده دوازده سال در کار موسیقی بوده‌اند در دو سال طی کرده‌ام و نام و آوازه آنها را به‌دست آورده‌ام. با همه اینها برای تشکیل تیم همکار خود خیلی سختی کشیدم. چون می‌خواستم کسانی در تیم من باشند که به این نوع موسیقی معتقدند و کار‌بلدند. مسئله اعتقاد برای من خیلی مهم است. معتقدم کارهایی که در عرصه موسیقی ارزشی شکل می‌گیرند باید با وضو و اعتقاد ساخته شوند. فضایی که آهنگ در آن ساخته می‌شود باید اعتقادی و پاک باشد. از ابتدا کار را با چند نفر معدود آغاز کردیم ولی الان که کار مخاطب خود را پیدا کرده پیشنهاد‌ات زیادی از تهیه‌کنندگان مختلف داریم و حتی می‌توانیم با مشارکت افراد دیگر کار‌ها را به سر‌انجام برسانیم ولی باز هم استخوان‌بندی تیم من‌‌‌ همان کسانی هستند که کار را با آنها شروع کرده‌ام.

نویسنده/ باران

بقیه ادامه ی مطلب

منبع
http://blog-hamedzamani.blogfa.com/
13930704000357_PhotoFree