همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

امـــروز دیدمت

 

امـــروز دیدمت...

اما چه دیدنی...

احوالم رو ندیدی...

نفسم به شماره افتاد

وقتی بیشتر نگاهت کردم

بغض بودو نگاه...

و قطره ای محبوس در دیدگانم

دم و بازدم سینه ام دیگر نا نداشت،

ضربان قلبم بود و هق هق نفس هایم

نگاه کردنت آرمشی شد در وجودم...

یاد شبی افتادم که می خواستم خانه احساسم را

با تو بسازم کنار تو و برای تو...

 با رفتن تو...

 من به سهم تمام موجودات عالم گریستم

در سرزمین خیالم از هرکس سراغت را گرفتم

نشانی از تو نبود...

ولی من لحظه ای دیدمت،

و پلک های خسته ام طاقت نیاوردند

و بی امان بر چشمان خیسم تکرار شدند

چه دقایقی...

نفسگیر و سخت...

خواستم هم بغض آسمان شوم

گرچه باران هم از بی کسی اشکهایم شرم می کند

من ماندم و یک دنیا خاطره و یک مشت گلبرگ از جنس ماتم

می خواستم دنبالت بدوم

ولی یادم آمد که سهم دیگری هستی!

چه تلخ است...

بدان بی تو بودن تنها، غمی است.

که دردش را تاب نخواهم داشت.

میدانم که دیر رسیدم...

کاش آن روزها دوباره تکرار میشدند!

سهم من از تو بودن فقط نگاه شد

ومن فقط...

 از دوربرایت دست تکان می دهم

و می دانم مرا بخشیده ای...

فرشته ی زیبای من...

بدان که تمام وجودم مملو از تو است

باور می کنی...؟

با آخرین قطرات خونم ، نام تو را نوشته ام...

منی ک آرزوی دیدنت را حتی در خواب داشتم...

امروز از نزدیک دیدمت...

ولی...

 وقتی دیدمت پاهایم مرا یاری نکرد...

 و مغزم به دلم اجازه نداد که بایستم...

از کنارت که رد شدم!

شانه هایت خسته و افتاده بود.

سر به زیر و آروم میرفتی!

آنقدر، غرق درون خودت بودی که منو ندیدی...!

یعنی واقعا...!

سنگینی یک نگاه آشنا را حس نکردی...؟

خواستم سلامی کنم....

 ولی ...

دنیایت آنقدر شکننده بود که پشیمان شدم.

عبور کردم و خاطراتم زنده شد...

روزهایی که فراموش نمیشوند

 ولی...

  رنگ باخته اند و کمرنگ شده اند!

ایستادم و نگاهت کردم.

دور شدنت را فراموش نمیکنم....

 زیرا که برای گذشته ای بر باد رفته نیز احترام قائلم!

و هنوز امیدوارم ...

 

و باز در پایان حرفهایم...!

نمیدانم چه حسی بود...

 و نمیدانم چه باید میکردم...

ولی...!

ای کاش چشمان معصومت...

حتی برای لحظه ای کوتاه !

به چشمانم خیره می شد...

 

شاد بودن را بیاموزیم

بسیاری معتقدند که شاد بودن قواعد مشخصی ندارد. اما با کمال احترام باید بگوییم که اینطور نیست و اگر هر روز این شعارها را ملکه ذهن خود کنید، لذت یک زندگی شاد را خواهید چشید.

1.    سعی می کنم تحت هر شرایطی با دیگران مهربان باشم.

شاد بودن را بیاموزیم

2.    شکرگزاری را هیچ گاه فراموش نمی کنم.

3.     زندگی را بی هیچ افسوسی زندگی خواهم کرد.

4.    اجازه نمی دهم چیزی به من تحمیل شود.
 
5.    همیشه سعی می کنم ماجرا را از زاویه دیگری نیز بنگرم.

6.    سعی می کنم خنده رو باشم.  

7.    به طور مداوم به اطرافیانم یادآوری می کنم که چقدر و چرا دوستشان دارم. 

شاد بودن را بیاموزیم


8.    هر روز به ظاهر خود توجه می کنم، ظاهر خوب داشتن به من حس خوبی می دهد.

9.    ظاهرم را همانطور که هست می پسندم.

10.    تفاوت هایی که با دیگران دارم را می پذیرم.

11.    بخشش را فراموش نمی کنم زیرا من شایسته صلح و دوستی هستم.

12.    خودم را با دیگران مقایسه نمی کنم.

13.    صرفنظر از سختی مسیر، از هدفم دست نمی کشم.

14.    در میان افرادی می مانم که بخوبی با من رفتار می کنند. کسی که مرا دوست داشته باشد، به من آسیب نمی رساند.

15.    باور می کنم که هر چیزی شدنی است و هیچ چیز غیر ممکن نیست.

16.    زندگیم را صرف راضی نگه داشتن افراد نمی کنم.

شاد بودن را بیاموزیم

17.    احساسات و عقایدم را ابراز می کنم.

18.    همیشه کاری که درست است را انجام می دهم حتی اگر برایم دشوار باشد.

19.    هر شکست را یک تجربه آموزنده می دانم.

20.    با اطرافیانم طوری رفتار می کنم که انتظار دارم با من رفتار شود.

21.    همیشه خودم خواهم بود.

طومار....

یخ زد تمام آنچه را که روزی هرگز به ها کردن عادت نداشت,این روزها خیرگی و ها کردن کار هر روز من است ,طلوع خورشید هم دیگر هیچ گرمی ندارد انگار خورشید هم آن حرارت و گرمی خود را از دست داد از همان روزی که من به ها کردن عادت کردم,چایم هم دیگر شیرین نیست و تلخی آن عذابش کم از آن ها کردن نیست,من بعد اگر روزی آمدی برایم یک خروار شکر بیاور و طوماری که روی آن چیزی نوشته شده باشد که به خورشید یادآور شود که حرارت و گرمی خودش را از دست داده است ,شاید خورشید خاصیت خود را فراموش کرده باشد یا اینکه گرمی آن را دزدیده باشند ,بر روی طومار خیلی حرفها باید نوشته شود اینجا در دنیای من همه چیز را باید یادآوری کرد چون مردمانش گویا همه چیز را زود فراموش میکنند ,یا شاید هم فراموش نکرده اند و فقط منتظر آن طومار هستند.....

دانستنی های جالب در مورد آب


اصلآ آب نوشیدن چه فایده هایی دارد؟

کاهش وزن: آب از بهترین کاهش دهنده های وزن است. نه کالری دارد نه چربی نه قند نه کربوهیدرات و نه هیچ چیز دیگر!

کاهش حملات قلبی: در طی تحقیقاتی که در سال ۲۰۰۲ در آمریکا انجام شد محققین به این نتیجه رسیدند که افرادی که روزانه بیش از ۵ لیوان آب می‌نوشند ۴۱٪ کمتر از کسانی که ۲ لیوان آب می‌نوشند در اثر حملات قلبی جان خود را از دست می‌دهند. ۴۱٪ کاهش ریسک مردن ارزش ۳ لیوان آب در روز را ندارد؟

افزایش انرژی: کمبود آب در بدن باعث کمبود انرژی و خمودگی می‌شود. اگر تشنه هستید یعنی کمبود آب دارید و این کمبود باعث ضعف در عضلات و سایر سیستم های حیاتی می‌شود.

درمان سردرد: درصد خیلی خیلی زیادی از سردرد هایی که می‌گیریم به علت کمبود آب در بدن است. علل زیاد دیگری هم وجود دارد ولی کمبود آب اصلی ترین دلیل است.

پوست سالم: نوشیدن آب کافی به سلامت پوست خیلی کمک می‌کند. اکثر مردم بعد از یک تا دو هفته نوشیدن آب کافی تغییرات واضح خوبی در پوست خود مشاهده می‌کنند. پوست سالم ، تمیز و شاداب تر می‌شود.

هضم غذا: دستگاه گوارشی ما به مقدار نسبتآ زیادی آب برای هضم و دفع غذا نیاز دارد. نوشیدن مقدار آب کافی فرایند هضم را تسهیل می‌کند و از مشکلات گوارشی مثل اسید معده‌ی زیاد جلوگیری می‌کند.

دفع سموم: آب برای دفع سموم و مواد زاید موجود در بدن ضروری است.

جلوگیری از سرطان: نوشیدن مقدار کافی آب باعث کاهش ریسک ابتلا به سرطان روده به ۴۵٪ و سرطان مثانه به نصف می‌شود. همچنین برای جلوگیری از سرطان سینه هم مفید است.

بازده بالاتر: کمبود آب در ورزشکاران خیلی خطرناک و مضر است چون ورزشکاران و کسانی که فعالیت بیشتری دارند باید آب بیشتری مصرف کنند چون عضلات برای خوب کار کردن به آب فراوان نیاز دارند. پس همیشه مدتی قبل از ورزش و یا فعالیت های دیگر آب بنوشید و بعد از آن هم همچنین.

خوب حالا فهمیدی آب چقدر خوبه؟ پس با هم روش های عادت کردن به آب خوردن را مرور می‌کنیم.
چقدر آب بخورم؟

ایده‌ی «روزی ۸ لیوان» قدیمی رو فراموش کنید چون به چند دلیل اشتباه است. یکی اینکه این قانون مقدار آب جذب شده توسط سایر نوشیدنی ها یا غذا ها را در نظر نمی‌گیرد و دیگری اینکه وزن فرد که یک فاکتور مهم در تعیین میزان آب لازم برای بدن است را هم در نظر نمی‌گیرد.
شما باید تا جای ممکن از تشنه شدن جلوگیری کنید. یعنی طوری برنامه ریزی کنید که اصلآ احساس تشنگی نکنید.

یک بطری همراهتان داشته باشید: سعی کنید یک بطری پر از آب همراه خودتان داشته باشید و کم کم از آن آب بخورید. این طوری بدون آن که خودتان متوجه باشید خیلی راحت مقدار زیادی از آب مورد نیازتان را با فاصله های زمانی مناسب تامین می‌کنید.

فراموش نکنید: مثلآ زنگ ساعت یا موبایلتان را تنظیم کنید تا هر یک ساعت زنگ بزند و همان لحظه بروید و آب بنوشید. یا از برنامه های کامپیوتری استفاده کنید تا پشت کامپیوتر هم فراموش نکنید. این طوری هم یک لیوان آب خورده‌اید هم به چشمانتان استراحت داده‌اید.

آب خالص بخورید: «هیچ آبی به خوبی آب نیست!» با فکر اینکه «رانی هلو / باواریا هم آب توش داره» خودتان را گول نزنید!

ورزش کنید: ورزش کردن به شما کمک می‌کند احساس کنید نیاز خیلی بیشتری به آب دارید و آب بیشتری بنوشید.

حواستان جمع باشد: به شما حق می‌دهم ، فقط سر تیتر ها را خوانده‌اید و نیم نگاهی هم به ته مقاله می‌اندازید و از اینجا هم با چندین و چند مطلب دیگر مواجه می‌شوید. طبیعی است که این ها را به کل فراموش کنید. سعی کنید این عادت را شروع کنید و آمار آن را داشته باشید. خیلی راحت ، مثلآ چند روز روی یک تکه کاغذ بنویسید که چند لیوان آب خورده‌اید .

 

جنگ فقط اتش و باروت نبود ...............عشق هم بود ( معرفی کتاب خاطرات ایران )

ذهنش درگیراست، لحظه ها دربین انگشتهای پینه بسته اش جان داده اند ، حالا که به عقب برمی گردد انگار دنیایی از زیر پایش گذشته است ، دنیایی که وقتی لحظه هایش را به یاد می اورد تمام خطوط ذهنش پرمی شود از صداها، تصویرها و.................، سرش را تکانی می دهد وچشمانش را به هم می فشارد ، باورش نمی شود آن همه سکوت را، نمی داند به این سکوت که در دل ارامش شهر است به این همه شور مردم برخود ببالد یابرای این سکوت مرگباری که اکنون دفترچه خاطراتش را بسته است حسرت بخورد؟ دلش می خواهد ذهنش را خط خطی کند ؟ چطور فراموش کند، باکری را ، بهشتی را ؟ چطور فراموش کند جنگ را؟

 

جنگ لبخند هیز کینه ها بودکه دندانهای خودش را برای ملت ما تیز کرده بود. دندان تیز کرده بود برای عشق مادران ، برای غیرت مردان، برای عفت زنان که حالا شده بودند اسلحه ایی برای پیروزی. خداوندا چه بگویم از جنگ ، که چطور ادا شود حق شهید 15 ساله ایی که زیر دستانم به شهادت رسید، چطور بنویسم از احساس غرور مردانی که زیر خروار ها خاک له شد ؟ خدایا من نمی گویم از احساسم ، من از چیزی فراتر از سخن می گویم ، از بغض کینه های دشمن که اتشش تن های عزیزانمان و جگر مادرانمان را سوزاند.

 

خداوندا دستهایم را یاری کن ، ایران یه تکنسین بیهوشی نبود ، ایران برایش شهید 15 ساله ، ان رزمنده بی پا و دست ، ان زن که تمام کودکانش را از دست داد ، همه و همه حکم ثانیه های نفس های عمرش را داشت ، حکم خون در رگهایش  را که اکنون انقدر سرد شده اند که نمی داند زنده است یا نه ؟ نه مانند کسانی که وقتی از جنگ سخن می گویی انگار فقط جز دود و باروت چیز دیگری نمی فهمند وانچنان دردلشان  سنگینی می کند که نمی دانند چطور بالا بیاورندش.  ولی من در لا به لای سلولهای جنگ از چیزهایی فراتر از حرف می گویم ، از انتخاب پدری که خانواده ا

ش را به خاطر غیرتش رها میکند ، از هوس خاموش شده ی پسر20 ساله ایی که  اسلحه شده بود  رفیق و عشق جوانیش ، از گودال های پر از شهید یا ازجوانهایی که وجودشان بند بند جا ن و امید کشورشان بود. از اشک مادران بروی استخوانهای زیر اوار و از چشمهای بهت زده که آن همه کینه و آتش را به حافظه ی تاریخیش می سپورد .

 

وحالا که ایران ترابی مانده است ، مانده است ومی نویسد  از جنگ و از زندگیش و از خاطراتش در کتابی تحت عنوان خاطرات ایران .

ایران می نویسد: ( راکتی در نزدیکی پدر و پسر به زمین خورده و ترکش ان سرمرد را ازتنش جدا می کند تن بی سر مرد در حالی که هنوز دستش در دست پسرش بود می دود و بعد از چند قدم به زمین می افتد ، پس هاج و واج ماند ه بود پیکر پدرش را نگاه می کرد و نمی دانست چه کار کند ، چند سرباز به طرف آنها دویدند...........................................)